رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

داشتم فکر مي کردم به ماندن و رفتنت،

نفهميدم چه شد ...

ديدم رفته ای!

بعد يک دفعه دلم خواست همه ی باورهای تلخم را بريزم دور؛

 

"عشق در نرسيدن است. با وصل، عشق می ميرد."

نفرين به باورهايم!

 

بعد يک دفعه دلم خواست همه ی فاصله ها را پاک کنم؛

"هميشه فاصله ای هست"

نفرين به فاصله!

.

بعد نگاه کردم ديدم،

چه تنها شده ام....

ديدم چه قدر دلم هوايت را کرده است…

.

.

.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

حتــی غریبــه‌ها می‌دانند

کــه شانــه‌های غـرورت

تــشنه هـــق هـــق اســت...

حتــی می‌دانند

که بــاید پلکهــایت را

دوســت داشــت...

دستانم هنوز بوی آخرین غزل عاشقانه ات را میدهد

و چشمانم در کورسوی جاده های قلبت

به دنبال لحظه آغازین دیدار میگردد

نگاه کن لبانم شکل اسم تو را

از لابلای برگهای زرد و نارنجی میدزدد

و سالهای کودکی از دست رفته ام

برای پیدا کردن عروسک دست و پا شکسته

هورا می کشند

من اما ....بی آنکه بدانم کیستم

ثانیه های با تو بودن را

شماره می کنم و

به سالهای بی تو بودن

پوزخند می زنم...

راستش دردودل با تو چقدر زیباست

رفیق رویاهای من...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

آمدنت را خوب یادم نیست.......

بی صدا آمدی،بی آنکه من بدانم

بی اجازه ماندی،بی آنکه من بخواهم

حال که با ذره ذره وجودم ماندنت را تمنا میکنم قصد سفر داری؟!

.

.

.

ای مهمان ناخوانده قلبم بمان که ماندنت را سخت دوست دارم

  • Like 6
لینک به دیدگاه

چشمهایت

ردیف شعرهای عاشقانه جهان است

و تاب گیسویت

پایان سرگردانی

***

آغوش تو

پاییز است

ببین چقدر مداد رنگی آورده ام

***

درباره خنده

و

چال گونه ات

به وقت ظهر

...

حرفی ندارم

می خواهم برون بالکن سیگاری بکشم

  • Like 6
لینک به دیدگاه

می روی....

آهسته و سنگین

چونان همیشه های رفتن.

بی که نیم نگاهی حتی،حواله ام کنی!

صبر میکنم،

آنقدر که دور می شوی

.....دور دور.....

آیه الکرسی می خوانم و فوت می کنم،

اما دیگر رفته ای ......

بی که حسرت نبوسیدنم و نبوسیدنت با تو باشد....

با من اما، همیشه حسرتی است عظیم...

چرا زیر پوستم نمی دوزمت!؟؟؟؟؟؟

  • Like 4
لینک به دیدگاه

بازیو کلماتو بلد نیستم ولی بلدم بگم دوست دارم بدون هیچ بهونه:icon_gol:خودت یادم دادی بگو دوست دارم ولی حالا نیستی که بشنوی:icon_gol:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

نمی دانم چه می خواهم خدایا

به دنبال چه می گردم شب و روز

چه می جوید نگاه خسته ی من

چرا افسرده است این قلب پر سوز

 

ز جمع آشنایان می گریزم

به کنجی می خزم آرام و خاموش

نگاهم غوطه ور در تیرگی ها

به بیمار دل خود می دهم گوش

 

گریزانم از این مردم که با من

به ظاهر همدم ویکرنگ هستند

ولی در باطن از فرط حقارت

به دامانم دو صد پیرایه بستند

 

از این مردم که تا شعرم شنیدند

به رویم چون گلی خوشبو شکفتند

ولی آن دم که در خلوت نشستند

مرا دیوانه ای بد نام گفتند

 

دل من ای دل دیوانه من

که می سوزی از این بیگانگی ها

مکن دیگر ز دست غیر فریاد

خدا را بس کن این دیوانگی ها

  • Like 4
لینک به دیدگاه

من تو را اسان نیاوردم به دست

ای که از عشق پاکت مست مست

بارها این کودک احساس من

زیر سنگینی پای غم شکست

بارها این دل به جرم عاشقی

زیر کوله بارغم شکست

در بدست اوردنت

بردباری ها شده

پایداری ها شده

شب زنده داری هاشده

با ظلم و جور روزگار

سازگاری ها شده

ای همیشه از عشق

من تو را اسان نیاوردم به دست..

  • Like 5
لینک به دیدگاه

:icon_gol:

دل شکست رو از این دل شکسته می شناسه

گریه پنهون شب و نگاه خسته می شناسه

حتی اگه هیچی نگی سکوت تو پر از غمه

خنده ی بی رنگ لبات معنی اشک نم نمه

 

یه تیکه ابریم من و تو یه لحظه آروم نداریم

خیلی کوتاه عمرمون کی میدونه کی میباریم

بین من و تو واژه ها فرقی نداره نازنین

ببین تو آینه چشمات کی بی قراره نازنین:icon_gol:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...