رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

کسي غير از تو نمونده اگه حتي ديگه نيستي

همه جا بوي تو جاري خودت اما ديگه نيستي

نيستي اما مونده اسمت توي غربت شبونه

ميون رنگين کمون خاطرات عاشقونه

آخرين ستاره بودي تو شب دلواپسي هام

خواستنت پناه من بود تو غروب بي کسي هام

لحظه هر لحظه پس از تو شب و گريه در کمينه

تو ديگه بر نمي گردي آخر قصه همينه

 

مي شکنم بي تو و نيستي

به سراغم نمي آيي که ببيني

بي تو مي ميرم و نيستي

تو کجايي تو کجايي که ببيني

 

شب بي عاطفه برگشت ، شب بعد از رفتن تو

شب از نياز من پر ، شب خالي از تن تو

با تو گل بود و ترانه ،با تو بوسه بود و پرواز

گل و بوسه بي تو گم شد بي تو پژمرده شد آواز

آخرين ستاره بودي تو شب دلواپسي هام

خواستنت پناه من بود تو غروب بي کسي هام

لحظه هر لحظه پس از تو شب و گريه در کمينه

تو ديگه بر نمي گردي آخر قصه همينه

مي شکنم بي تو و نيستي

به سراغم نمي آيي که ببيني

بي تو مي ميرم و نيستي

تو کجايي تو کجايي که ببيني

دلم برات خیلی تنگ شده...بیشتر از اونچه که فکرشو بکنی...:ws37:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

این فاصله ها که بین ما بسیارند / از بودن ما کنار هم بیزارند یک روز برای دیدنت می آیم / اما اگر این فاصله ها بگذارند . . .

  • Like 5
لینک به دیدگاه

یقین دارم، تو هم من را تجسم می‌کنی گاهی

به خلوت با خیال من تکلم می‌کنی گاهی

هر آن لحظه که پیدا می‌شوی از دور، مثل من

به ناگه دست و پای خویش را گم می‌کنی گاهی

چنان دریای نا آرام و توفانی، تو روحم را

اسیر موجهای پر تلاطم می‌کنی گاهی

دلم پر می شود از اشتیاق و خواهشی شیرین

در آن لحظه که نامم را ترنم می‌کنی گاهی

همه شعر و غزلهای پر احساس مرا با شوق

تو می‌خوانی و زیر لب تبسم می‌کنی گاهی

تو هم مانند من لبریزی از شور جنون عشق

یقین دارم، تو هم من را تجسم می‌کنی گاهی

  • Like 5
لینک به دیدگاه

امشب از آسمان ديده ی تو

 

روی شعرم ستاره می بارد

 

در زمستان در شب کاغذ ها

 

پنجه هايم جرقه می کارد

 

 

 

شعر ديوانه ی تب آلودم

 

شرمگين از شيار خواهش ها

 

پيکرش را دوباره می سوزد

 

عطش جاودان آتش ها

 

 

 

آری آغاز دوست داشتن است

 

گرچه پايان راه نا پيداست

 

من به پايان دگر نينديشم

 

که همين دوست داشتن زيباست

 

 

 

از سياهی چرا هراسيدن

 

شب پر از قطره های الماس است

 

آنچه از شب بجای می ماند

 

عطر خواب آور گل ياس است

 

 

 

دانی از زندگی چه می خواهم

 

من تو باشم . . . تــو . . . پای تا سر تو

 

زندگی که هزار باره بود

 

بار ديگر تــو . . . بار ديگر تو

 

 

 

بس که لبريزم از تو ميخواهم

 

بروم در ميان صحراها

 

سر بسايم به سنگ کوهستان

 

تن بکوبم به موج درياها

 

 

 

آری آغاز دوست داشتن است

 

گرچه پايان راه نا پيداست

 

من به پايان دگر نينديشم

 

که همين دوست داشتن زيباست

  • Like 6
لینک به دیدگاه

خواب‌هايم ...

 

جدايی تاريک است و گس

سهم خود را از آن می‌پذيرم

تو چرا گريه می‌کنی؟

 

دستم را در دست خود بگير

و بگو که در يادم خواهی بود

قول بده سری به خواب‌هايم بزنی

 

من و تو چون دو کوه دور از هم

جدا از هم

نه توان حرکتی

نه اميد ديداری

 

آرزويم اما اين است

که عشق خود را

با ستاره‌های نيمه‌های شب

به سويم بفرستی

  • Like 4
لینک به دیدگاه

وقتی که نيستی

امواج خاطرات تو

فوج

فوج

بر ساحل چشمانم میریزند

ومن از

مروارید

آخرین نگاه چشمانت

گردن آویزی

با شکوه ساخته ام...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

تمام تلاشم را کردم

تمام تلاشم را

برای رسیدن به تو

برای با تو بودن

اما افسوس

افسوس که دستانمان

آنقدر دور بودن که هرگز

یکدیگر را در بر نگرفتند

و نگاهمان آنقدر خالی

که هرگز از عشق

کلامی نگفتند

من تمام تلاشم را کردم

تا تورا داشته باشم

تا تورا حس کنم

اما افسوس

افسوس که قبل از من

کس دیگری

قلبت را ربوده بود

و من

ناتوان تر از آن بودم

که عشقم را حفظ کنم

و فریادم

بی صداتر از آن بود

که بار دیگر

تو را بخوانم

و تو

دورتر از آن بودی

که دستانت را بگیرم

و برای همیشه

با خود همراه سازم

اما افسوس

که از هم دور بودیم

نه من به تو رسیدم

و نه تو منتظر ماندی

  • Like 6
لینک به دیدگاه

مرا در سینه پنهان کن

رهم ده در دل پر مهر و احساست

مرا مگذار تنها ای دلیل را امیدم

بهشتم ، آسمانم ، شعر جاویدم

مرا بگذار تا زنجیری زندان غم باشم

برایت قصه ها خوانم

به پایت شعر ها ریزم

مرا بگذار تا مستانه در پای تو آویزم

مرا در دیده پنهان کن

که شبها تا سحر ، رویای آن چشم سیه گردم

مرا مگذار تا دور از تو ای هستی ، تبه گردم

ز پایم بند دل مگشا

مرا بگذار تا کاخی برایت از وفا سازم

تو را ار آرزوهایت جدا سازم

ترا با کعبه ی دل آشنا سازم

منم آن مرغک وحشی

قفس مگشا

ز پایم بند دل را برمدار ای آشنای من

مرا مگذار تا عمری اسیر آرزو باشم

سرا پا گفتگو باشم

مران از سینه یادم را

مرا از کف مده آسان

منه امید جاویدم

به اوج عشق من پایان

  • Like 2
لینک به دیدگاه

RainDrops.jpg

 

 

هر کجا هستم ، باشم ،

آسمان مال من است .

پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است .

چه اهمیت دارد

گاه اگر می رویند

قارچ های غربت ؟

من نمی دانم

که چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست .

و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست .

گل شبدر چه کم از لالۀ قرمز دارد .

چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید .

واژه ها را باید شست .

واژه باید خود باد ، واژه باید خود باران باشد .

چترها را باید بست،

زیر باران باید رفت .

فکر را ، خاطره را ، زیر باران باید برد .

با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت .

دوست را ، زیر باران باید دید .

عشق را ، زیر باران باید جست .

زیر باران باید با زن خوابید .

زیر باران باید بازی کرد .

زیر باران باید چیز نوشت ، حرف زد ، نیلوفر کاشت

زندگی تر شدن پی در پی ،

زندگی آب تنی کردن در حوضچۀ " اکنون " است .

  • Like 2
لینک به دیدگاه

اگر تمام شب برا ي از دست دادن خورشيد گريه کني لذت ديدن ستاره ها را هم از دست خواهي داد

پيش آتش دل شمع و پر پروانه يکيست

گر به سر حد جنونت ببرد عشق "عماد" بي وفائي و وفاداري جانانه يکيست

وقتي برگ هاي پاييز رو زير پات له مي كني يادت باشه روزي بهت نفس هديه مي كردن تکيه بر دوست مکن محرم اسرار کسي نيست ما تجربه کرديم کسي يار کسي نيست

عشق کليد شهر قلب است به شرط آنکه قفل دلت هرز نباشد که با هر کليدي باز شود

غير از غم عشق تو ندارم , غم ديگر شادم كه جز اين نيست مرا همدم ديگر زدرد عشق توبا كس حكايتي كه نكردم چرا جفاي تو كم شد؟

  • Like 4
لینک به دیدگاه

باز هم تنهایی،باز پیچیده به من پیچک درد

 

چه وفادار است او،نفسی جان مرا ترک نکرد

 

و گیاه جانم،غرق در رخوت یک تسلیم است

 

دست هایم بالاست،بی تو دیگر چه امیدی به نبرد

 

می سپارم تن خود را به نسیم،تا افق هایی دور

 

می شود نرم نگاهم خاموش،شعله جانم سرد

 

آخرین خواسته ام دیدن لبخند تو بود،بار دیگربه خدا می گویم

 

شاید او فرصت داد،لحظه ای نسبت گمنام مرا باور کرد

 

سالها از پی هم می آیند،کوچه ها خاموشند

 

در دل خاک پر از اندوهم،نکند باز بگویی برگرد

  • Like 5
لینک به دیدگاه

روی سکوی انتظار

 

من مانده ام و دلی چشم براه

 

من مانده ام و مرور هزارباره ی لحظه ی آمدن تو

 

و حظ دیدنت با تمام من

 

و شمردن قدمهایت تا کنار من

 

هنوز صدای خنده هایت در گوشم است

 

و پریشانی موهایت در باد

 

تصویر هرروزه ی مجسم

 

و موجی از عشق که دوباره میبارد

 

و رخش امید که میتازد

 

و گرمی تو که مرا زندگی تازه میبخشد

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...