رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی

آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق

آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت

اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان

عمریست در هوای تو از آشیان جداست

دلتنگم، آنچنان که اگر بینمت به کام

خواهم که جاودانه بنالم به دامنت

شاید که جاودانه بمانی کنار من

ای نازنین که هیچ وفا نیست با منت

تو آسمان آبی آرامو روشنی

من چون کبوتری که پرم در هوای تو

  • Like 10
لینک به دیدگاه

تا تو هستی که دستانم را بگیری ...آرزو میکنم هر روز زمین بخورم ...کاشکی تابستان ها هم برفی بود...:connie_24:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

دلم را به

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
میبندم تا ترکت کند … فریاد میکشد ،
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
، خمارت میشود … رها که شد او میماند و عمری وسوسه ی تلخِ
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
خواستن تو !

  • Like 9
لینک به دیدگاه

باز باران بی ترانه...

گریه های بی بهانه...

میخورد بر سقف قلبم...

باورت شاید نباشد...

که دلم تنگ است برایت...

  • Like 7
لینک به دیدگاه

من

برای دوست داشتن ات

مدت هاست آماده ام

اما

امان از تو

امان از زن ها

همیشه دیر حاضر می شوید...

  • Like 14
لینک به دیدگاه

اصلا تو حواست نیست من محو ِ تماشاتم

تو فکر ِ یکی دیگه

من پایه قدم هاتم

تو را میری آهسته من پشت ِ سرت هستم

فکر ِ تورو میخونم

محکم به تو چشم بستم

.

دنیات پر ِ احساس ِ اما واسه من جا نیست

صدبار منو میبینی

اما حسی پیدا نیست

حتی تویه رویاتم انگار واسه.من جا نیست

صدبار منو میبینی

اما حسی پیدا نیست

 

اصلا تو حواست نیست من محو ِ تماشاتم

تو فکر ِ یکی دیگه

من پایه قدم هاتم

دنیات پر ِ احساس ِ اما واسه من جا نیست

صدبار منو میبینی

اما حسی پیدا نیست

حتی تویه رویاتم انگار واسه من جا نیست

صدبار منو میبینی

اما حسی پیدا نیست

  • Like 8
لینک به دیدگاه

بیقــراری هــایــم

 

 

 

پـاییـــز می خــواهــد و چشــم هـای عاشقـتــــ را

 

 

 

نگــاهــت را از مــن نگیـــر

 

 

 

ایـن پاییـــز را عاشقـــم بـاش لطفــــاً !

  • Like 8
لینک به دیدگاه

پلک نزن!

دارم خلق ميشوم...

به باران سوگند

به شبنم و گل

و به هر چيز که چون عشق لطيف است

که تو پروانه هستي مني ...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

بلندای شب یلدای من باش

طلوع روشن فردای من باش

ولی فردا خدا داند کجایی

همین حالا همین حالای من باش

  • Like 5
لینک به دیدگاه

من معمارِ احساس می شوم..وقتی تو بنای آن باشی...

 

شاه و گدا می شوم در یک زمان...

 

وقتی لحظه ای نظر می اندازی و نظر می گیری...

 

این میان من همان خمیرم...که هر بار تو به شکلی می سازی..:icon_redface:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

گاهی از دور هم که شده برایم دست تکان بده طرح لبخندت... دارد از یادم میرود گاهی از پشت تمام فاصله ها برایم بخند بخند... آنقدر که خنده ام بگیرد از دور هم که بخندی میفهمم شادی یا گرفته عاشقی یا دلتنگ ! کمی بخند دلم میخواهد سکوت با صدای خنده هایت در خود بشکند...

  • Like 8
لینک به دیدگاه

تورا از سینه بیرون راندم آخر هم

که تا در جام عشق دیگری ریزی شراب آرزوهارا

به زلف دیگری آویزی آن گلهای زیبارا

مرا بشکن،بزن بر سنگ جامم را...

 

تو سرتا پا وفا بودی..

تو با درد آشنا بودی...

ولی ای مهربان من،بگو آخر که از اول کجا بودی..

بیا آتش بزن این آشیان،این بال و پرهارا..

رها کن این دل غمگین و تنهارا...

 

تورا راندم که دست دیگری بنیان کند،پایه ی عشق و محبت را..

تورا راندم ولی هرگز نگو با من

که اصلا معنی عشق و محبت را نمیدانم..

 

تورا راندم ولی آن لحظه گویی آسمان می مُرد

جهان تاریک می شد،کهکشان می مُرد...

درون سینه ام دل ناله میزد بازکن

که بگریزم،به دامانش بیاویزم

 

به او گویم مَرو..من بی تو می میرم..

ولی من در میان های های گریه خندیدم

که تو هرگز ندانی بی تو یک تک شاخه ی عریان پاییزم

دگر از غصه لبریزم...

 

در این دنیا بمان بی من

برای دیگری سرکن نوای عشق و مستی را..

بخوان در گوش جان دیگری آوای هستی را...

 

تو ای تنها امیدم بی من از آن کوچه ها بگذر..

به یاد آورکه میگفتم بیا تن را ز قید آرزوهایش جدا سازیم..

بیا میعاد خود را در جهان دیگر اندازیم...

به یادآور که اکنون بی تو خاموشم..

از خاطره ها فراموشم.....

  • Like 9
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...