رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

يكي بهش زنگ بزنه

بگه هنوز تو فكرشم

بگه هنوز مثل قديم ناز

نگاشو مي كشم

يكي بهش زنگ بزنه

بگه كه مي ميرم براش

بگه هنوزم عاشقم

عاشق اون طعم لباش

بهش بگين اگه يه روز نبينمش

دق مي كنم

دل و براش قربوني با

دليل و منطق مي كنم

بهش بگين اگه بخواد هميشه

عاشق مي مونم

تموم شعرام و براش

با اشك . هق هق مي خونم

من بي اون تموم كارم

آخه مثل اونو از كجا بيارم

بهش بگين اگه بخواد

دنيا رو آتيش مي زنم

اوني كه عاشقه دوتا چشاي آبيشه منم

بهش بگين كه همه چيز بهم ميريزه

وقتي نيست

اگه نباشه ديگه مردن حتي كار سختي نيست

  • Like 5
لینک به دیدگاه

تو میگی عهد و وفارو من شکستم٬ کار من نیست

 

منی که از غم تو به غم نشستم٬ کار من نیست

 

جرم من صداقتم بود که نداشتی٬ کار من نیست

 

اومدم دوباره باز برای آشتی٬ کار من نیست

 

سایه ی دربدری مونده رو دیوار٬ کار من نیست

 

همه خوابیدن و چشمام مونده بیدار٬ کار من نیست

 

تو می خواستی ذوق و احساسم بمیره٬ کار من نیست

 

تو می خواستی رنگ کهنه گی بگیره٬ کار من نیست

 

سایه ام پشت سرم راه میره اما٬ مال من نیست

 

تو دلم مونده هنوز سوزش و سرما٬ کار من نیست

 

بیا من طاقت بی کسی ندارم٬ کار من نیست

 

نزار تا ابد تو تنهائی ببارم٬ کار من نیست

 

گوشه ی زندون تنهائی اسیرم٬ کارمن نیست

 

مث یه درخت خشکیده و پیرم٬ کارمن نیست

 

میزنه بارو نفرت پشت شیشه٬ کار من نیست

 

حکم قلبم رو نوشتن تنهائی تا به همیشه٬ کار من نیست

 

گریه کردم که خدایا چرا هیچ کس٬ یار من نیست

 

بی گناهم٬ بی گناهم، همینو بس٬ کار من نیست

 

فال قهوه می گیرم به خیال٬ کار من نیست

 

می دونم همش دروغ و محال٬ فال من نیست

 

این جوری نکن قضاوت رو دلم رفتن و نویس

 

بخدا قسم که این کار٬ کار من نیست

  • Like 6
لینک به دیدگاه

یکی را دوست دارم همان کسی که شب و روز به یادش هستم و لحظات سرد

 

 

زندگیم را با گرمای عشق او میگذرانم !

 

کسی را دوست دارم که میدانم هیچگاه به او نخواهم رسید و هیچگاه نمی توانم

 

 

دستانش را بفشارم !

 

یکی را دوست دارم ، بیشتر از هر کسی ، همان کسی که مرا اسیر قلبش کرد !

 

یکی را دوست دارم ، که میدانم او دیگر برایم یکی نیست ، او برایم یک دنیاست !

 

یکی را برای همیشه دوست دارم ، کسی که هرگز باور نکرد عشق مرا ! کسی

 

 

که هرگز اشکهایم را ندید و ندید که چگونه از غم دوری و دلتنگی اش پریشانم !

 

یکی را تا ابد دوست دارم ، کسی که هیچگاه درد دلم را نفهمید و ندانست که

 

 

او در این دنیا تنها کسی است که در قلبم نشسته است !

 

یکی را در قلب خویش عاشقانه دوست دارم ، کسی که نگاه عاشقانه ی مرا ندید

 

 

و لحظه ای که به او لبخند زدم نگاهش به سوی دیگری بود !

 

آری یکی را از ته دل صادقانه دوست دارم ، کسی که لحظه ای به پشت سرش

 

 

نگاه نکرد که من چگونه عاشقانه به دنبال او میروم !

 

کسی را دوست دارم که برای من بهترین است ، از بی وفایی هایش که بگذرم

 

 

 

برای من عزیزترین است !

 

یکی را دوست دارم ولی او هرگز این دوست داشتن را باور نکرد ! نمی داند که

 

 

چقدر دوستش دارم ، نمی فهمد که او تمام زندگی ام است !

 

یکی را با همین قلب شکسته ام ، با تمام احساساتم ، بی بهانه دوست دارم !

 

 

کسی که با وجود اینکه قلبم را شکست ، اما هنوز هم در این قلب شکسته ام جا

 

 

دارد !

 

یکی را بیشتر از همه کس دوست دارم ، کسی که حتی مرا کمتر از هر کسی

 

 

نیز دوست نمی دارد !

 

یکی را دوست دارم با اینکه این دوست داشتن دیوانگیست اما .......... من

 

 

دیوانه وار تنها او را دوست دارم !

 

کاش یه روزی بفهمی که چقدر دوستت دارم

  • Like 7
لینک به دیدگاه

نمي نويسم ..... چون مي دانم هيچ گاه نوشته هايم را نمي خواني! حرف نمي زنم .... چون مي دانم هيچ گاه حرف هايم را نمي فهمي! نگاهت نمي کنم ...... چون تو اصلاً نگاهم را نمي بيني! صدايت نمي زنم ..... زيرا اشک هاي من براي تو بي فايده است! فقط مي خندم ...... چون تو در هر صورت مي گويي من ديوانه ام

 

 

 

 

من پذيرفتم که عشق افسانه است اين دل درد آشنا ديوانه است مي روم شايد فراموشت کنم با فراموشي هم آغوشت کنم مي روم از رفتن من شاد باش از عذاب ديدنم آزادباش گر چه تو تنها تر از ما مي روي آرزو دارم ولي عاشق شوي آرزو دارم بفهمي درد را تلخي بر خوردهاي سرد را...

اگه از بوي گلي خوشت نيومد تو رو خدا شاخه هاشو نشکون....

 

 

ميروي و من فقط نگاهت ميکنم تعجب نکن که چرا گريه نميکنم بي تو، يک عمر فرصت براي گريستن دارم اما براي تماشاي تو، همين يک لحظه باقي است و شايد همين يک لحظه اجازه زيستن در چشمان تو را داشته باشم ...

 

 

اين عشقي که به من بخشيدي براي هميشه زنده خواهد ماند تو هميشه آنجا هستي ،هنگاميکه فرو افتم ضعف مرا مي ستاني و به من نيرو وقدرت مي بخشي و براي هميشه دوستت خواهم داشت و در کنارت مي مانم همچو فانوسي در تاريکترين شبها بالهايي خواهم بود، که در طول پرواز ياري ات خواهم کرد و در طوفان سر کش ،سر پناهي براي تو خواهم بود

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من همانم که قلبم پناهگاهيست

 

 

برای دل گرفتگی هايت

 

 

با من يکی باش تا

 

 

شانه ام تکيه گاه ناله هايت باشد و

 

 

در افق هميشه تيره ی تنهايی چهره ام گل گلدانت شود...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

نمي دانستم ... به خدا نمي دانستم که چقدر دل تنگت مي شوم ... که چقدر

دوستت دارم ... که چه زود تو همه آن چه شدي که دارم ... که چه آسان برايت

 

مي گريم ... شاید فهميده بودم که تو ديگر پاره ا ي از وجودم شده ا ي ...

 

اما باور نداشتم که من که براي هيچ کس و هيچ چيزدلتنگ نمي شوم ، براي تو چنان

 

بي تاب شوم که همه آن چه هست و نيست را به يکباره فراموش کنم و بگريم ...

 

زودتر از اينهامي خواستم بگويم ... مي خواستم فريادبزنم ... اما حالا که نيستي

 

همه ی آن چه هستم فرياد مي زنند ای کاش امروز و فردا خورشيد کمي بيشتر

 

عجله مي کرد ... چون وقتي که نيستي ، هر روز ، روز مباداست ...

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دلم تنگ است اين شبها يقين دارم كه مي داني

 

صداي غربت من را ز احساسم تو مي

 

خواني

 

 

 

شدم از درد و تنهايي گلي پژمرده و غمگين

 

 

 

ببار اي ابر پاييزي كه دردم را تو مي داني

 

ميان دوزخ عشقت پريشان و گرفتارم

 

چرا اي مركب عشقم چنين آهسته مي رانی

 

تپش هاي دل خستم چه بي

 

تاب و هراسانند

 

به من آخر بگو اي دل

 

چرا امشب پريشاني

 

دلم درياي خون است و

 

پر از امواج بي ساحل

درون سينه ام آري تو آن موج هراساني

 

هماره قلب بيمارم به ياد تو شود روشن

 

چه فرقي مي كند اما تو

 

كه اين را نمي دانی

  • Like 1
لینک به دیدگاه

چشم هایم بی هیچ بهانه می خواهند ببارند

دروغ غم انگیز

که سیاهی

تمام وجودم را به بند کشیده است

.

.

.

کجایی؟

 

بیا بیا

راه را کوتاه کن

از کوچه ها بگذر

و به دیوارها اعتنایی نکن

درها را

پنجره ها را

باز کن

پرده ها را کنار بزن

و شتابان

خودت را به من برسان

 

و بی هیچ کلامی

از من

هر چه که می خواهی بخواه

تا که من

.

.

.

جان نثار تو کنم

  • Like 1
لینک به دیدگاه

هیچ*کس مثل تو احساس مرا درک نکرد

و نفهمید که عشق

مثل الماس تراشیده پُر از ابعاد است

تو فقط دانستی

چون*که نایاب ترین الماسی

دوستت می*دارم

ای که احساس مرا می*فهمی

ای که می*دانی عشق

مثل یک مثنوی شورانگیز

پر زِ ابیات قشنگی*ست

که هریک از آن

معنی ناب و لطیفی دارد

عشق آن تابلو زیباست که در آن پیداست

گذر سخت زمان دوری

گذر ساعت وصل

به یکی چشم زدن

روح مشتاق و ستایشگر دوست

لب خندان و رضامند نگار

ناز معشوق و نیاز عاشق

بارش گریه شوق

سرخی شرم حضور

پیچش موی بلند

دور انگشت نوازشگر یار

لذت بوسیدن

تپش تند نفس وقت وصال

همدلی همنفسی همکاری

روح ایثار وصبر

وقت ناهمواری

وهزاران تصویر

که تو در یاد آری

ای که در مرتبه و معنی عشق

قافله سالاری

  • Like 1
لینک به دیدگاه

در کویر خلوت دلم با لبانی تشنه راه دشواری را در پیش گرفتم

 

می دانم که نیاز به جرعه آبی دارم تا خود را با آن سیراب نمایم

 

در قلبم غوغایی است غوغای عشق تو

 

نگاهت برایم همچون رودخانه ایی است که هرگز درآن رکودی نیست

 

می خواهم که مرا به حال خود وا مگذاری و مرا همیشه با خود همراه سازی

 

بگذار تا از احساسات شیرینت لبریز شوم

 

بگذار تا به وسعت قلب پرمهرت دست یابم

 

زلالی عشقت را از من مگیر، انشای چشمت را برایم بخوان

 

تا با شنیدن آن سرشار از شادی شوم

 

دریچه ی نگاهت را به روی من مبند مگذار تا نگاههای محبت آمیزت انتها یابد

 

بگذار تا با دلی سیر به تماشایت نشینم و از عمق نگاهت سیراب شوم

 

تو در پاسخ به عشقم همیشه سکوت را اختیار کردی

 

و هرگز به خود اجازه ندادی که از لبانت شکوفه های عشق و محبت بیرون بیاید

 

و بوی عطر خوش آنان مرا مدهوش کند

 

ای رویای دیرینه ی من بگذار روییدن نرگس را در نگاهت ببینم

 

بگذار باران عشقت بر من ببارد تا من در زیر این باران زیبا خود را سیراب نمایم

 

بگذار تا برگهای خسته ی پاییزان به رقص عاشقی در بیایند

 

تو را قسم به مقدسات عالم که بگذار کویر دلت به دریا راهی یابد

 

بگذار برایت همچون زلیخای یوسف باشم

 

بگذار تا جاودانگی عشق را در خود ببینم

 

بگذارتا صدف دریای دل من باشی

 

که مروارید درونش برایم درخشش عشق زیبای تو را داشته باشد

 

می خواهم در کنار تو به اوج ابرها برسم

 

ای ستارگان آسمان همه بدانید و راز مرا همیشه با خود همراه سازید

 

که من او را چگونه دوست داشتم

 

ای آفتاب عالم تاب بدان که همچون تو همیشه سوزان و پر نور بودم

 

اما هیچگاه ابر غرور و تکبر او نگذاشت تا انوار طلایی خود را بر او بگسترانم

 

عشق من در مهتاب آسمان دلت شعله کشید

 

پس پذیرای آن باش و پرده ی بی مهری را بر روی آن مکش

  • Like 1
لینک به دیدگاه

هر چه زیباست مرا یاد تو می اندازد

 

آن که بیناست مرا یاد تو می اندازد

 

تو که نزدیک تر از من به منی می دانی

 

دل که شیداست مرا یاد تو می اندازد

 

هر زمان نغمه ی عشقی ست که من می شنوم

 

از تو گویاست ، مرا یاد تو می اندازد

 

دیگران هر چه بخواهند بگویند که عشق

 

بی کم و کاست مرا یاد تو می اندازد

 

ساعتی نیست فراموش کنم یاد تو را

 

غم که با ماست مرا یاد تو می اندازد

  • Like 1
لینک به دیدگاه

به چه می خندی عزیز !؟

 

به چه چیز !؟

 

به شكست دل من... !

 

یا به پیروزی خویش !؟

 

به چه می خندی عزیز !؟

به نگاهم كه چه مستانه تو را باور كرد !؟

 

یا به افسونگریِ چشمانت...

 

كه مرا سوخت و خاكستر كرد...!؟

 

"به چه می خندی تو...؟"

 

به دل ساده ی من می خندی !؟

 

كه دگر تا به ابد نیز به فكر خود نیست !؟

به جفایت كه مرا زیر غرورت له كرد !؟

 

به چه می خندی عزیز !؟

به هم آغوشی من با غم ها

 

یا به ...!

 

خنده دار است...بخند !!!

  • Like 9
لینک به دیدگاه

امشب هم شبی از شبهای خداست

 

و من آرام تر از شبهای دیگر

 

و سرمست از عطر گلهای بهارنارنج حیاط از تو می نویسم

 

باز هم مثل همیشه

 

برای نوشتن تو را بهانه می کنم

 

چه لذت بخش است از تو نوشتن

 

وچه زیباست برای تو نوشتن

  • Like 5
لینک به دیدگاه

شاید تــــــــــو ...

 

سکوت میان کلامم باشی !

 

دیده نمی شوی...

 

اما مــــــــــن تو را احساس می کنــم !

 

شاید تــــو ...

 

هیاهوی قــلــبــم باشی !

 

شنیده نمی شوی

 

اما من تو را نفس می کشم ...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

يا رب آن آهوي مشكين به ختن باز رسان

وان سهي سرو خرامان به چمن بازر سان

دلِ آزرده ما را به نسيمي بنواز

يعني آن جان ز تن رفته به تن باز رسان

ماه و خورشيد به منزل چو به امر تو رسند

يار مه روي مرا نيز به من باز رسان

ديده ها در طلب لعل يماني خون شد

يا رب آن كوكب رخشان به يمين باز رسان

برو اي طاير ميمون همايون آثار

پيش عنقا سخن زاغ و زغن باز رسان

سخن اين است كه ما بي تو نخواهيم حيات

بشنو اي پيك خبرگير و سخن باز رسان

آنكه بودي وطنش ديده حافظ يا رب

به مرادش ز غريبي به وطن باز رسان

:ws37:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

[TABLE=align: center]

[TR]

[TD=class: poem]دلا گذشت شب هجر و یار از سفر آمد [/TD]

[TD=width: 20] [/TD]

[TD=class: poem]ز خواب غم بگشا دیده کافتاب برآمد [/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: poem]شب فراق من سخت جان سوخته دل را [/TD]

[TD=width: 20] [/TD]

[TD=class: poem]سهیل طلعت آن مه ستاره سحر آمد [/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: poem]فدای سنگ سبک خیز یار باد سر من [/TD]

[TD=width: 20] [/TD]

[TD=class: poem]که بر سر من خاکی ز باد تیزتر آمد [/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: poem]تو ای بشیر بشارت ببر به قافله‌ی جان [/TD]

[TD=width: 20] [/TD]

[TD=class: poem]که یوسف امل از چاه آرزو بدرآمد [/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: poem]چه داند آن که نسوزد ز انتظار که یار [/TD]

[TD=width: 20] [/TD]

[TD=class: poem]چه مدتی سپری شد چه محنتی بسر آمد [/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: poem]نهال عشق که بود از سموم حادثه بی‌بر [/TD]

[TD=width: 20] [/TD]

[TD=class: poem]هزار شکر که از آب چشم ما ببر آمد [/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=class: poem] [/TD]

[TD=width: 20] [/TD]

[TD=class: poem] [/TD]

[/TR]

[TR]

[/TR]

[/TABLE]

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دلم یک جای دنج میخواهد

آرام و بی تَنِش

جایی باید باشد غیر از این کنج تنهایی!

تا آدم گاهی آنجا آرام بگیرد

مثلا آغوش تو !

  • Like 4
لینک به دیدگاه

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:

اگر کسی دیوونت بود تو عاشقش باش

اگر عاشقت باشه تو دوستش داشته باش

اگر دوستت داشته باشه بهش علاقه نشون بده

اگر بهت علاقه نشون داد فقط لبخند بزن

اینطوری وقتی همیشه یک پله ازش عقب باشی

اگر یه وقت خسته شد و یک پله جا موند تازه میشین مثل هم…

من میمیرم برات....

  • Like 2
لینک به دیدگاه

تو را به جاي همه کساني که که نشناخته ام دوست مي دارم.

تو را به جاي همه روزگاراني که نمي زيسته ام دوست مي دارم.

براي خاطر عطر نان گرم و برفي که آب مي شود و براي خاطر نخستين گلها.

تو را به خاطر دوست داشتن دوست مي دارم.

تو را به جاي همه کساني که دوست نميدارم دوست مي دارم

سپيده که سر بزند در اين بيشه زار خزان زده شايد دوباره گلي برويد شبيه آنچه در بهار بوييديم

پس به نام زندگي هرگز مگو هرگز....

 

oiapxiexullm6cj3bin6.jpeg

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...