رفتن به مطلب

باز بوی بـاورم خـاکستری ست...


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 424
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

من همونم که همیشه غم و غصم بیشماره

اونیکه تنهاترینه حتی سایه ام نداره

این منم که خوبیامو کسی هرگز نشناخته

اونکه در راه رفاقت همه هستیشو باخته

هر رفیقه راهی با من دو سه روزی همسفر بود

ادعای هر رفاقت واسه من چه زود گذر بود

هر کی با زمزمه عشق دو سه روزی عاشقم شد

عشق اون باعث زجر همه ی دقایقم شد

اونکه عاشق بود و عمری از جدا شدن میترسید

همه هراس و ترسش به دروغش نمی ارزید

چه اثر از این صداقت چه ثمر از این نجابت

وقتی قد سر سوزن به وفا نکردیم عادت

من همونم که همیشه غم و غصم بیشماره

  • Like 8
لینک به دیدگاه

تنهایی٬

یه رنگه.

یه رنگ ملایم ولی ترسناک .. شاید مثل خاکستری.

تنهایی٬

یه حسه.

یه سرنوشته.

یه حقیقته.

یه تلخی تیزی که همیشه ازش فرار میکنی

که ازش میترسی٬ حتی اگه ته‌مزه‌ش رو دوست داشته باشی

تنهایی٬

ترسناکه٬

با همه‌ی دوست داشتنی بودنش...

  • Like 8
لینک به دیدگاه

چرا وقتی که آدم تنها می شه

غم و غصه اش قد یک دنیا می شه

میره یک گوشه پنهون می شینه

اونجا رو مثل یه زندون می بینه

غم تنهایی اسیرت می کنه

تا بخوای بجنبی پیرت می کنه

وقتی که تنها می شم اشک تو چشام پر می زنه

غم میاد یواش یواش خونه ی دل در می زنه

یاد اون شب ها می افتم زیر مهتاب بهار

توی جنگل لب چشمه، می نشستیم، من و یار

24.gif24.gif24.gif

غم تنهایی اسیرت می کنه

تا بخوای بجنبی پیرت می کنه

می گن این دنیا دیگه مثل قدیما نمی شه

دل این آدما زشته، دیگه زیبا نمی شه

اون بالا باز داره زاغه ابرا رو چوب می زنه

24.gif24.gif

اشک این ابرا زیاد ولی دریا نمی شه

غم تنهایی اسیرت می کنه

تا بخوای بجنبی پیرت می کنه

  • Like 7
لینک به دیدگاه

تنها ترین تنها منم

سرگشته و رسوا منم

آه ای فلک ای آسمان

تا کی ستم بر عاشقان

بشنو تو فریاد مرا

آه ای خدای مهربان

عشق تو خوابی بود و بس

نقش سرابی بود و بس

این آمدن این رفتنم

رنج و عذابی بود و بس

  • Like 7
لینک به دیدگاه

من مرد تنهای شبم

مهر خاموشی برلبم

تنها و غمگين رفته‌ام

دل از همه گسسته‌ام

تنهای تنها، غمگين و رسوا

تنها و بی فردا منم

من مرد تنهای شبم

مهر خاموشی برلبم

من مردتنهای شبم

صد قصه مانده برلبم

از شهر تو من رفته‌ام

كوله‌بارم را بسته‌ام

بي‌فكر فردا، با خود و تنها

عابر اين شبها منم

من مرد تنهای شبم

مهر خاموشی برلبم

  • Like 6
لینک به دیدگاه

هواي چشم من هنوز باراني است

كجايي شريك تنهايي ؟

هنوز هم خدا براي ما وحي مي خواند

مرا

تو را

به سوي راه عشق فرا مي خواند

خودم شنيدم كه خدا مي گفت

هنوز هم لحظه اي عشق باقي است براي آن دو عاشق تنها

تو هم شنيده اي ؟

آري ؟

هنوز هم مثل من اميدواري ؟

هنوز هم خدا براي ما وحي مي خواند

بيا شريك تنهايي ، كه عشق نزديك است

  • Like 7
لینک به دیدگاه

تنهایی من پاکترین و باوفاترین یاری است که در تمام زندگی پیدا کرده ام،

تنهایی من با شادی های من شاد می شود و با غم های من غمگین،

تنهایی من هیچ وقت مرا تنها نگذاشته است،

من هرگز تنها نبوده ام چون همیشه تنهایی من در کنار من بوده است،

در فرهنگ تنهایی من خیانت جایی ندارد،

تنهایی من به آسانی به دست نیامده است،

تنهایی من از انتهای یک کوچه مه گرفته و غمگین،

با ناز و کرشمه به سمت من تنها آمده است،

تنهایی من با تمام چیزهایی که در خود دارد مرا تنها نمی گذارد ،

در تنهایی من، غم ، اندوه ، عشق شادی ، خاطرات و من جای گرفته است،

در تنهایی من همیشه می توان صدای موسیقی را شنید،

در تنهایی من همیشه فیلمی برای دیدن وجود دارد ،

در تنهایی من همیشه کتابی برای خواندن هست،

در تنهایی من اشک همچون مرواریدی می درخشد،

من تنهایی خود را دوست دارم،

چون با وفاترین یاری است که در تمام زندگی پیدا کرده ام.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

عاقبت خواهم مرد....

نفسم مي گويد وقت رفتن دير است.....

زودتر بايد رفت.....رازها را چه كنم؟

اين همه بوي اقاقي كه مشامم دارد

چشم هايم پرسه زنان كوچه ها را ديدند

خلوت و ساكت و سرد

يك به يك طي شده اند......

اي واي كوچه آخر من بن بست است

شوق دل دادن يك ياس به يك كاج بلند

شوق پرواز كبوتر بر سر ابر سفيد

پاكي دست پر از مهر و صفاي مادر

اين همه دوستي را چه كنم؟.....

عاقبت خواهم رفت عاقبت خواهم مرد...

همرهم چيست در اين راه سفر؟؟؟

يك بغل تنهايي چند خطي حرف ناگفته دل حسرت شنيدن كلام نو

عاقبت خواهم مرد....

مي دانم روز هجرت روز كوچ باورم نزديك است....

دير و زودش كه مهم نيست بايد بروم...

راحت جان كه گران نيست بايد طلبم....

بعد از من...

دانه ها را تو بريز پشت شيشه چشمها منتظرند

تو بپاش گرمي عاطفه ات را دستها منتظرند

من كه بايد بروم

اما تو بدان قدر خودت قدر پروانه زيبايت را

قدر يك ياس كبود و زخمي

قدر يك قلب و دل بشكسته

قدر يك جاده پيوسته

خوب مي دانم مردنم نزديك است حس پرواز تنم....

حس پرپر شدن ترانه هاي آرزوم...

تو بگو من چه كنم؟؟؟

با اميدي كه به من بسته شده

با قراري كه به دل بغض شده

با نگاهي كه به من مست شده

تو بگو من چه كنم....من كه بايد بروم

من كه سردم شده است با تماس دست سردت اي مرگ....

من كه بي جان شده ام بس گوش سپردم به صداي پر ز اوهام تو ...مرگ!

اما دوستت دارم

پر پروازم ده تو بيا همسفرم باش بيا يارم باش

آسمان منتظر است روح من عاشق آبي آرام بلند است

تو بيا تا برسم من به اين آبي خوشرنگ خيال

تا نيايي اي مرگ تو بگو من چه كنم....

وقت تنگ است دگر كوله بارم اصرار سفر دارند

من كه خود مي دانم مردنم نزديك است....

گل من گريه مكن

كه در آيينه اشك تو غم من پيداست

قطره اشك تو داند كه غم من درياست

گل من گريه مكن

سخن از اشك مخواه

كه سكوتت گوياست

از نگه كردنت احوال تو را مي دانم

دل غربت زده ات

بي نوايي تنهاست

من و تو مي دانيم

چه غمي در دل ماست

گل من گريه مكن

اشك تو صاعقه است

تو به هر شعله چشمان ترم مي سوزي

بيش از اين گريه مكن

كه بدين غمزدگي بيشترم مي سوزي

من چو مرغ قفسم

تو در اين كنج قفس بال و پرم مي سوزي

گل من گريه مكن

كه در آيينه اشك تو غم من پيداست

قطره اشك تو داند كه غم من درياست

دل به اميد ببند

نااميدي كفر است

چشم ما بر فرداست

عاقبت خواهم مرد

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

ما هردوتن مغرور

هردو از هم دور

وای درمن تاب دوری نیست

ای خیالت خاطر من را نوازشبار

بیش ازین درمن صبوری نیست

بی تو من تنهای تنهایم

من به دیدار تو می ایم

حمید مصدق

  • Like 6
لینک به دیدگاه

باران می شوم

و در خود می بارم

 

خورشید می شوم

و در خود می تابم

 

سبزه می شوم

و در خود می رویم

 

باد می شوم

و در خود می وزم

 

خاک می شوم

و در خود فرو می افتم

 

شب می شوم

و بر خود سایه می افکنم

 

عشق می شوم

و در خود بر تنهایی خود

می گریم ...

 

بیژن جلالی

  • Like 7
لینک به دیدگاه

apbun9pmov987axjkbac.jpg

 

چيست اين باران كه دلخواه من است ؟

زير چتر او روانم روشن است .

چشم دل وا مي كنم

 

 

قصه يك قطره باران را تماشا مي كنم :

در فضا،

همچو من در چاه تنهائي رها،

مي زند در موج حيرت دست و پا،

خود نمي داند كه مي افتد كجا !

 

 

در زمين،

همزباناني ظريف و نازنين،

مي دهند از مهرباني جا به هم،

تا بپيوندند چون دريا به هم !

قطره ها چشم انتظاران هم اند،

چون به هم پيوست جان ها، بي غم اند .

 

 

هر حبابي، ديدهاي در جستجوست،

چون رسد هر قطره، گويد: - « دوست! دوست ... !»

مي كنند از عشق هم قالب تهي

اي خوشا با مهر ورزان همرهي !

با تب تنهائي جانكاه خويش،

زير باران مي سپارم راه خويش.

 

 

سيل غم در سينه غوغا مي كند،

قطره دل ميل دريا مي كند،

قطره تنها كجا، دريا كجا،

دور ماندم از رفيقان تا كجا!

همدلي كو ؟ تا شوم همراه او،

 

 

سر نهم هر جاكه خاطرخواه او !

شايد از اين تيرگي ها بگذريم .

ره به سوي روشنائي ها بريم .

مي روم، شايد كسي پيدا شود،

بي تو، كي اين قطره دل، دريا شود؟

 

 

( فریدون مشیری)

  • Like 5
لینک به دیدگاه

تازگي ها خواب مي بينم

رفته ايي !

در اين چند سال

در بيداري باور نکرده ام که ، رفته ايي !

 

حال مي فهمم که چرا سالهاست

چشمانم از خواب گریزان است ...

 

خواب هم باور کرد

که رفته ايي ! ...

 

اما ...

من ...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

ديگر براي اينکه گريه نکنم

 

هيچ بهانه اي ندارم

 

گريه گاهي رمز تدبير اشتباهات است

 

کاش چمدان عشقمان را آنقدر سنگين نبسته بوديم که وسط راه آنرا به زمين بياندازيم و راه را بدون آن ادامه دهيم

 

زندگي بدون عشق اينقدر خاليست که بعضي مواقع حتي زودتر از سکوت مي شکند

 

وتو، اي کاش مرا مي فهميدي

 

اما حالا که مي روي ، قرار ميان ما هيچ، ولي بگو به چه بهانه مي روي

1267992858.jpg

  • Like 5
لینک به دیدگاه

انگشتت را

هرجای نقشه خواستی بگذار

فرقی نمی‌کند

تنهایی من

عمیق‌ترین جای جهان است

و انگشتان تو هیچ وقت

به عمق فاجعه پی نخواهند برد

  • Like 3
لینک به دیدگاه

تنها آمده ام

 

هیچ غریبه ای نیست

 

تنم را در خانه گذاشته ام

 

نگاهم را در خواب

 

لبخندم را در عکس گوشه ی آینه ...

 

زیبایی ام را هم پشت در می گذارم

 

تو فقط در را باز کن ...!

 

آیدا عمیدی

  • Like 5
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...