رفتن به مطلب

تنهایی حآآآدد....


ارسال های توصیه شده

از اون نظر بگی اره همه کسایی که پاتقشون اینجاست یا کلا نته یه جورایی تنها هستن ولی خب دنیای بیرون هزینه های خیلی زیادی می تونه برا ادم داشته باشه

 

 

اینجا دوز مصرف کنترل شده است همش هم به گفتگو ختم میشه :ws3:

در ضمن دوصد گفته هم چون نیم دیدار نیست پس جای نگرانیش کمتره:ws3:

لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...
  • پاسخ 68
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

دلت خوشه ارش

 

تفریح نداریم خو

 

 

من زمانی که دانشگاه تعطیل میشه نمیدونم چی کنم همش یا دارم سونی بازی میکنم یا تو نتم:banel_smiley_4:

لینک به دیدگاه
دلت خوشه ارش

 

تفریح نداریم خو

 

 

من زمانی که دانشگاه تعطیل میشه نمیدونم چی کنم همش یا دارم سونی بازی میکنم یا تو نتم:banel_smiley_4:

 

 

 

مي توي

زير دوش حموم اواز بخوني

يه اهنگ ملايم بزار برقصي

به دوستات اسم اس بدي

دوباره برو دانشگاه

بشين مثه يه دختر خوب درساتو بخون

..

.

.

. خلاصه خودت ميدوني هر كاري دلت ميخواد بكن اصلا مي خواي برو به هركي دلت خواست هركي زنگ بزن خوبه !!؟

لینک به دیدگاه

درسته تاپیکت جدید نیست اما من الان دیدم و عجیب عنوانش داغ دلمو تازه کرد آرش...الان من اون قدر تنهام که دارم دیوونه میشم...

 

 

تازه یه هفته اس که از خانواده ام جدا شدم...نمی دونم چه جوری می خوام دووم بیارم...کاش منم می تونستم مثل خیلی ها تنهایی مو اون جوری پر کنم...........................

لینک به دیدگاه
مي توي

زير دوش حموم اواز بخوني

يه اهنگ ملايم بزار برقصي

به دوستات اسم اس بدي

دوباره برو دانشگاه

بشين مثه يه دختر خوب درساتو بخون

..

.

.

. خلاصه خودت ميدوني هر كاري دلت ميخواد بكن اصلا مي خواي برو به هركي دلت خواست هركي زنگ بزن خوبه !!؟

اتفاقا اهنگ بندری میزارم دست میزنم شلوخ میکنم:ws28: حمومم میرم اهنگ میزارم:ws28: درس چیه :w410: رمانم میخونم اما از فردا باید درس بخونم اگر بشود:ws3:

لینک به دیدگاه
اتفاقا اهنگ بندری میزارم دست میزنم شلوخ میکنم:ws28: حمومم میرم اهنگ میزارم:ws28: درس چیه :w410: رمانم میخونم اما از فردا باید درس بخونم اگر بشود:ws3:

 

 

 

خيليم خوب

 

اما گفتي فردا ياد :w127:يه داستان افتادم

 

 

پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد. هنگام بازگشت سرباز

 

پیری را دید که با لباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.از او پرسید : آیا

 

سردت نیست؟نگهبان پیر گفت : چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم

 

تحمل کنم. پادشاه گفت : من الان داخل قصر می روم و می گویم یکی از

 

لباس های گرم مرا را برایت بیاورند. نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر

 

کرد. اما پادشاه به محض ورود به داخل قصر وعده اش را فراموش کرد. صبح

 

روز بعد جسد سرمازده پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند، در حالی که در

 

کنارش با خطی ناخوانا نوشته بود : ای پادشاه من هر شب با همین لباس

 

کم سرما را تحمل می کنم اما وعده لباس گرم تو مرا از پای درآورد

 

 

يكي نيس به خودم بگه فردا همين امروزها اينقد به خودت وعده فردا رو نده

لینک به دیدگاه
درسته تاپیکت جدید نیست اما من الان دیدم و عجیب عنوانش داغ دلمو تازه کرد آرش...الان من اون قدر تنهام که دارم دیوونه میشم...

 

 

تازه یه هفته اس که از خانواده ام جدا شدم...نمی دونم چه جوری می خوام دووم بیارم...کاش منم می تونستم مثل خیلی ها تنهایی مو اون جوری پر کنم...........................

 

كتي تنهايي موقعي خوب نيست كه لخت عريان و اشكار بشه طوري كه اصلن نشه اونو پوشوند و و ادم مجبور بشه به هر كس و ناكسي رو بياره تا اون پنهان كنه ...با تنهايي تو فرق ميكنه چون مطمعنا تو توي وجودت كسي رو داري كه تنات نميگذاره اونم خودتي مگه نه؟؟

لینک به دیدگاه
كتي تنهايي موقعي خوب نيست كه لخت عريان و اشكار بشه طوري كه اصلن نشه اونو پوشوند و و ادم مجبور بشه به هر كس و ناكسي رو بياره تا اون پنهان كنه ...با تنهايي تو فرق ميكنه چون مطمعنا تو توي وجودت كسي رو داري كه تنات نميگذاره اونم خودتي مگه نه؟؟

 

بعضی وقتا اونم منو تنها میذاره...تو این مدت خیلی با خودم کلنجار رفتم اما وحشتناکه این که جایی باشی با ادمایی که به زبون دیگه ای مجبوری باهاشون حرف بزنی و دوستات و خاطرات و همه ی چیزایی که دوست داری پشت سرتن...

 

شاید خود منم با همه ی گذشته ام تو خاکم مونده...چه قدر دلم تنگ شده...

 

 

ببخش آرش این جا جاش نبود که حرف بزنم اما خیلی دلم گرفت یهو...

لینک به دیدگاه

ولی من یه دوستی دارم اونم همینجوریه 600 تا دوست پسر داره

هیچوقتم کارت شارژ نمیخره همش دوست پسراش واسش کارت شارژ می خرن

بعد اصلنم تنها نیست اتفاقا انقدر روابط اجتماعیشم بالاست

از این آدمها هم هست که تا یه جایی میشینه کلی آدم دوروورش جمع میشن

لینک به دیدگاه
ولی من یه دوستی دارم اونم همینجوریه 600 تا دوست پسر داره

هیچوقتم کارت شارژ نمیخره همش دوست پسراش واسش کارت شارژ می خرن

بعد اصلنم تنها نیست اتفاقا انقدر روابط اجتماعیشم بالاست

از این آدمها هم هست که تا یه جایی میشینه کلی آدم دوروورش جمع میشن

شاید دوستای اجتماعیشون باشه:banel_smiley_4:یا همکاری چیزی:banel_smiley_4:

لینک به دیدگاه

اره واقعا بعضی وقتا ادم احساس میکنه خیلی تنهاست حرفهایی داره که حتی به نزدیک ترین کس زندگیش هم نمیتونه بزنه اونوقته که به یه قریبه که اونو نشناسه پناه میبره

لینک به دیدگاه
من هیچ کدوم از دوستام دوست پسر ندارن چون همشون ازدواج کردن:ws3:

 

اگه شوهر ادم خوب باشه دیگه غمی نداره ، اگه معتصب باشه که ادم میترسه حرفی بزنه:banel_smiley_4:

 

اره واقعا بعضی وقتا ادم احساس میکنه خیلی تنهاست حرفهایی داره که حتی به نزدیک ترین کس زندگیش هم نمیتونه بزنه اونوقته که به یه قریبه که اونو نشناسه پناه میبره

غریبه:banel_smiley_4:

لینک به دیدگاه

الان متاسفانه از راهنمایی این روند دوستی های سرابی شروع میشه و در دانشگاه هم که دیگه همه شاهدش هستید.جالب اینه که آخرش هم به نفرت از هم میرسند.

من چند باری که خوابگاه رفتم.هنگام غروب صحنه های جالبی رو میدیدم.:ws28::ws28:بچه ها همه با گوشی هاشون داخل محوطه در حال صحبت کردن بودند.یکبار یکی از بچه ها میگفت:واقعا تو خوابگاه برای اینکه افسردگی نگیری یا باید سرت تو کتاب باشه،یا یکی رو پیدا کنی.واقعا هم فشار عاطفی رو بچه ها شدیده.یکی از بچه های ما یه ترم به دلیل افسردگی ها مرخصی گرفت و رفت پیش خانوادش.

اما از سمت دیگه کسایی هم که در کنار خانواده هستند بدلیل خلا عاطفی که ناشی از گرفتاری والدین و عدم توجه انها به فرزندانشون هست به جنس مخالف روی میارند.

من که میگم دلیل اصلیش خلا عاطفی هست.

متاسفانه با شاغل شدن هم پدر و هم مادر این فاصله داره بیشتر هم میشه:icon_pf (34):

لینک به دیدگاه
من هیچ کدوم از دوستام دوست پسر ندارن چون همشون ازدواج کردن:ws3:

شقایق جان دوستای شما خوبن چون خودتون خوبید.وگرنه در جامعه شاهد دوستی خانمها با پسرهایی همسال فرزندانشون هم هستیم:icon_pf (34)::icon_pf (34):

لینک به دیدگاه

والله من هم خوابگاه بودم هم مادرم کار میکرد هم پدرم..خواهر هم نداشتم ...هیچ وقت هم سراغ دوست پسر نرفتم... منم فقط این جوری نبودم..خیلیا مثل من بودن.. خیلیا با خانواده های پر جمعیت و مادر خانه دار هم هر ماه دوست پسر عوض میکردن

دیگه این جور تحلیل از کجا درمیاد خدا میدونه :banel_smiley_4:

لینک به دیدگاه
والله من هم خوابگاه بودم هم مادرم کار میکرد هم پدرم..خواهر هم نداشتم ...هیچ وقت هم سراغ دوست پسر نرفتم... منم فقط این جوری نبودم..خیلیا مثل من بودن.. خیلیا با خانواده های پر جمعیت و مادر خانه دار هم هر ماه دوست پسر عوض میکردن

دیگه این جور تحلیل از کجا درمیاد خدا میدونه :banel_smiley_4:

:icon_gol::icon_gol::icon_gol:نه نه من قصد نداشتم یه قانون کلی بدم.فقط نمونه های دور و برمو دیدم و گفتم.معذرت میخوام اگر اینجوری برداشت کردید.

در ضمن من گفتم که دو راه بوده یا سرگرم درس یا هر هنر دیگه ای میشدن و یا راه دوم

لینک به دیدگاه
:icon_gol::icon_gol::icon_gol:نه نه من قصد نداشتم یه قانون کلی بدم.فقط نمونه های دور و برمو دیدم و گفتم.معذرت میخوام اگر اینجوری برداشت کردید.

بله..قانون کلی نباید داد:icon_gol:

البته خداوکیلی تو خوابگاه خیلی فشار میاد...منم دیگه داشتم دیوونه میشدم ماه های آخر..به خصوص اگر آدم تو هیچ خط خاصی نباشه و تو این گروه بندیا قاطی نشه خیلی تنها میشه و تنهایی بدجور فشار میاره... بچه های تو خوابگاه راحت تر میتونن اونجوری که شما گفتی از تنهایی در بیان ولی کسایی که تو خونه خودشون هم بودن کارهای خیلی عجیبتری میکردن تا بچه های تو خوابگاه :w58: به جان خودم :icon_redface: :ws3:

لینک به دیدگاه
الان متاسفانه از راهنمایی این روند دوستی های سرابی شروع میشه و در دانشگاه هم که دیگه همه شاهدش هستید.جالب اینه که آخرش هم به نفرت از هم میرسند.

من چند باری که خوابگاه رفتم.هنگام غروب صحنه های جالبی رو میدیدم.:ws28::ws28:بچه ها همه با گوشی هاشون داخل محوطه در حال صحبت کردن بودند.یکبار یکی از بچه ها میگفت:واقعا تو خوابگاه برای اینکه افسردگی نگیری یا باید سرت تو کتاب باشه،یا یکی رو پیدا کنی.واقعا هم فشار عاطفی رو بچه ها شدیده.یکی از بچه های ما یه ترم به دلیل افسردگی ها مرخصی گرفت و رفت پیش خانوادش.

اما از سمت دیگه کسایی هم که در کنار خانواده هستند بدلیل خلا عاطفی که ناشی از گرفتاری والدین و عدم توجه انها به فرزندانشون هست به جنس مخالف روی میارند.

من که میگم دلیل اصلیش خلا عاطفی هست.

متاسفانه با شاغل شدن هم پدر و هم مادر این فاصله داره بیشتر هم میشه:icon_pf (34):

مخصوصا اون ترم اول که تازه از خونواده جدا میشی:4564: شرایط سخته واقعا:4564:من که واقعا افسرده شده بودم :4564::4564:جمعه ها که ادم دیوونه میشه:4564::4564::4564: اما منم دوست پسر نگرفتم :banel_smiley_4:

والله من هم خوابگاه بودم هم مادرم کار میکرد هم پدرم..خواهر هم نداشتم ...هیچ وقت هم سراغ دوست پسر نرفتم... منم فقط این جوری نبودم..خیلیا مثل من بودن.. خیلیا با خانواده های پر جمعیت و مادر خانه دار هم هر ماه دوست پسر عوض میکردن

دیگه این جور تحلیل از کجا درمیاد خدا میدونه :banel_smiley_4:

واقعا شخصیتت محکمت قابل تحسینه:icon_gol:

بله..قانون کلی نباید داد:icon_gol:

البته خداوکیلی تو خوابگاه خیلی فشار میاد...منم دیگه داشتم دیوونه میشدم ماه های آخر..به خصوص اگر آدم تو هیچ خط خاصی نباشه و تو این گروه بندیا قاطی نشه خیلی تنها میشه و تنهایی بدجور فشار میاره... بچه های تو خوابگاه راحت تر میتونن اونجوری که شما گفتی از تنهایی در بیان ولی کسایی که تو خونه خودشون هم بودن کارهای خیلی عجیبتری میکردن تا بچه های تو خوابگاه :w58: به جان خودم :icon_redface: :ws3:

اره پسره چادر میزاشت میرفت تو خونه دانشجویی دخترا:ws28:البته دخترا یادش داده بودنا:ws28:بیچاره خونواده میگه دخترم داره راه دور درس میخونه:ws44:

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...