رفتن به مطلب

آشفته بازار محبت


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

هیــس !

كــــمی آرامــــتـــر تنـــــها شــــو

بی صـــــدا تــــر بـــشــــكــــن

آهــــســــتــــه تـــر سراغـــــش را بگـــــیـــــر

مـــمــــكــن است بــــیـــدار شــــود

وجــــــــدان نــــــداشتــــــه اش !

  • Like 10
  • پاسخ 785
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

شاید تو

سکوت میان کلامم بـاشی

دیده نمیشوی

اما مـن، تـو را اِحساس مـیکنم

شاید تو

هیاهـوی قلبم باشی

شنیده نمیشوی

اما من، تـو را نـفس مـیکشم

  • Like 7
ارسال شده در

شاید میان این همه نامردی باید شیطان را بستایم که دروغ نگفت

جهنم را به جان خرید اما.........

تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد...

  • Like 9
  • 2 ماه بعد...
ارسال شده در

نـَــــه !!!

 

اِنــگـار ... تـــــو مَـــرد ِ رَفتَــــــــن هَــــــم نیســـتی ...

 

این بـــار جـــایمــان عَـــوَض !

 

تــــو بمـــان ؛ مَــن مَـــردانــه می رَوَم ...

 

مَــردانـه ..

  • Like 8
ارسال شده در

بیا حواسمان را پرت کنیم

 

مال هر کس دورتر افتاد

 

عاشق تر است ...

 

اول من ...

 

حواسم را بده

 

تا پرت کنم !!!

  • Like 8
ارسال شده در

“برایم بخند”

برایم که میخندی

چشمهایت که هیچ،

آسمان هم زیبا میشود…

  • Like 8
ارسال شده در

ثانیه ها

 

با گذشتن خود تنها یک چیز را به من می فهمانند

 

آن هم طولانی شدن غم ندیدنت...

  • Like 5
ارسال شده در

ای عشق به شوق تو گذر می کنم از عشق

تو قاف قرار من و من عین عبورم...

 

قیصر:icon_gol:

  • Like 7
ارسال شده در

کاش جایی برویم تابلویی داشـته باشـد که رویش خـدا نـوشــته باشـــد :

 

 

" پــایــان تمــــام دلتنگـــی هــا ... "

  • Like 6
  • 4 هفته بعد...
ارسال شده در

به پيش روي من، تا چشم ياري مي كند، درياست !

چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست !

درين ساحل كه من افتاده ام خاموش،

غمم دريا، دلم تنهاست .

وجودم بسته در زنجير خونين تعلق ها ست !

...

خروش موج، با من مي كند نجوا،

كه : - « هرل كس دل به دريا زد رهائي يافت !

كه هر كس دل به دريا زد رهائي يافت . .

  • Like 4
ارسال شده در

شاید که محال نباشد

 

در این سکوت شب

 

در این غوغای دل

 

آرامش را با یاد تو تجربه کردن

  • Like 5
ارسال شده در

خواب می دیدم شبی بال و پرم را باد برد

خواب بودم، خواب،

اما بسترم را باد برد

گیج و مبهوت و پریشان پلک هایم باز شد

چشم های خیره و ناباورم را باد برد

شعرهایم دود شد

باران گرفت و بعد از آن

ناگهان دیدم که با خود دفترم را باد برد

  • Like 5
ارسال شده در

نترس جانم!

ظرفیت باور من به

اندازه ی همه ی دنیاست

تو دروغت را بگو!!!!!

  • Like 4
ارسال شده در

بیا و راست بگو !!

کجایِ تقدیر من ایستاده ای

که میانِ خطوطِ در هم تنیده ی پیشانی ...ام

هیچ خطی به نام ِ تو نیست

امّا ! چنان عمیق در من ریشه دوانده ای

که گوئی سرنوشتم را هرگز از تو گریزی نخواهد بود ...

  • Like 5
ارسال شده در

جــایـی ســراغ داری

 

بـــرای ِ آرام گــرفتن ..

 

مثـل ِ آغـوش ِ خــودت !!!

 

سُــراغ داری !؟

  • Like 5
ارسال شده در

اینجا زمین است ، زمین گرد است !

ای تویی که مرا دور زدی ..... فردا به خودم خواهی رسید !!!!

و حال و روزت دیدنیست....:w16:

  • Like 5
ارسال شده در

آدم برفی هم که باشی

 

دلت می خواهد کسی در آغوشت بگیرد

 

دلت می خواهد یک نفر کنارت باشد

 

تا گرمت کند ، آرامت کند

 

مهم نیست آب شدن....نیست شدن

 

مهم آن آرامش است....

  • Like 4
ارسال شده در

حالی پریشان دارم ، غصه ای بی پایان دارم

انگار گذشته های تلخ از خاطرم رفتنی نیست

آن صحنه تلخ عشق فراموش شدنی نیست

اتاقی پر از شده از دود سیگار

کاش گذشته ها نیز دود شوند و به همین راحتی به هوا بروند

کاش در دلم چیزی نماند از قصه تلخ عشق

گهگاهی که تنها هستم اشک میریزم و خودم را سرزنش میکنم

با خود میگویم روزی از یادم میرود خاطرات تلخ

اما آنچه که میگویم تنها برای آرامش این دل است

از درون قلبم چه خبر؟ خبری نیست جز غوغای غمها

حالی پریشان دارم غمی بی پایان دارم

انگار باید پا به پای خاطرات سوخته سوخت

انگار باید مثل سیگاری که همیشه با من میسوزد خاکستر شد

خاکستر شد و از صحنه روزگار محو شد

من که میدانستم از قصه تلخ عشق چیزی که به جا میماند همین است

خاکستری که روزی بر باد می رود

هنوز آثار این سوختن در دلم باقی مانده

لکه سیاه خاطرات در دلم به جا مانده

و گهگاهی با یاد تو آن هیزمی که در گوشه ی قلبم افتاده شعله ور میشود

و باز میسوزاند قلبم را

اینها همه تقدیر و سرنوشت من است

بیخیال دنیا حال من همیشه پریشان است

  • Like 4
ارسال شده در

سکوت

سکوت کوچه هاي تار جانم، گريه مي خواهد

تمام بند بند استخوانم گريه مي خواهد

بيا اي ابر باران زا، ميان شعرهاي من

که بغض آشناي آسمان گريه مي خواهد

بهاري کن مرا جانا، که من پابند پاييزيم

و آهنگ غزلهاي جوانم گريه مي خواهد

چنان دق کرده احساسم ميان شعر تنهايي

که حتي گريه هاي بي امانم، گريه مي خواهد

 

geryeh1.jpg

  • Like 3
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

به حراج گذاشته ام محبتم را....

 

هر دل و قلوه ای که قرض دهم....یک نگاه بی ریا طلب می کنم...

 

هر که دارد یک نگاه بی ریا..بسم الله...

 

 

بدو که حراجش کردم!!!!

  • Like 2

×
×
  • اضافه کردن...