*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۱ هیــس ! كــــمی آرامــــتـــر تنـــــها شــــو بی صـــــدا تــــر بـــشــــكــــن آهــــســــتــــه تـــر سراغـــــش را بگـــــیـــــر مـــمــــكــن است بــــیـــدار شــــود وجــــــــدان نــــــداشتــــــه اش ! 10 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۱ شاید تو سکوت میان کلامم بـاشی دیده نمیشوی اما مـن، تـو را اِحساس مـیکنم شاید تو هیاهـوی قلبم باشی شنیده نمیشوی اما من، تـو را نـفس مـیکشم 7 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۱ شاید میان این همه نامردی باید شیطان را بستایم که دروغ نگفت جهنم را به جان خرید اما......... تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد... 9 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۱ نـَــــه !!! اِنــگـار ... تـــــو مَـــرد ِ رَفتَــــــــن هَــــــم نیســـتی ... این بـــار جـــایمــان عَـــوَض ! تــــو بمـــان ؛ مَــن مَـــردانــه می رَوَم ... مَــردانـه .. 8 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۱ بیا حواسمان را پرت کنیم مال هر کس دورتر افتاد عاشق تر است ... اول من ... حواسم را بده تا پرت کنم !!! 8 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۹۱ “برایم بخند” برایم که میخندی چشمهایت که هیچ، آسمان هم زیبا میشود… 8 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۹۱ ثانیه ها با گذشتن خود تنها یک چیز را به من می فهمانند آن هم طولانی شدن غم ندیدنت... 5 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۹۱ ای عشق به شوق تو گذر می کنم از عشق تو قاف قرار من و من عین عبورم... قیصر 7 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۹۱ کاش جایی برویم تابلویی داشـته باشـد که رویش خـدا نـوشــته باشـــد : " پــایــان تمــــام دلتنگـــی هــا ... " 6 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 مرداد، ۱۳۹۱ به پيش روي من، تا چشم ياري مي كند، درياست ! چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست ! درين ساحل كه من افتاده ام خاموش، غمم دريا، دلم تنهاست . وجودم بسته در زنجير خونين تعلق ها ست ! ... خروش موج، با من مي كند نجوا، كه : - « هرل كس دل به دريا زد رهائي يافت ! كه هر كس دل به دريا زد رهائي يافت . . 4 لینک به دیدگاه
An@hita 8666 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 مرداد، ۱۳۹۱ شاید که محال نباشد در این سکوت شب در این غوغای دل آرامش را با یاد تو تجربه کردن 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 مرداد، ۱۳۹۱ خواب می دیدم شبی بال و پرم را باد برد خواب بودم، خواب، اما بسترم را باد برد گیج و مبهوت و پریشان پلک هایم باز شد چشم های خیره و ناباورم را باد برد شعرهایم دود شد باران گرفت و بعد از آن ناگهان دیدم که با خود دفترم را باد برد 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 مرداد، ۱۳۹۱ نترس جانم! ظرفیت باور من به اندازه ی همه ی دنیاست تو دروغت را بگو!!!!! 4 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مرداد، ۱۳۹۱ بیا و راست بگو !! کجایِ تقدیر من ایستاده ای که میانِ خطوطِ در هم تنیده ی پیشانی ...ام هیچ خطی به نام ِ تو نیست امّا ! چنان عمیق در من ریشه دوانده ای که گوئی سرنوشتم را هرگز از تو گریزی نخواهد بود ... 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 مرداد، ۱۳۹۱ جــایـی ســراغ داری بـــرای ِ آرام گــرفتن .. مثـل ِ آغـوش ِ خــودت !!! سُــراغ داری !؟ 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 شهریور، ۱۳۹۱ اینجا زمین است ، زمین گرد است ! ای تویی که مرا دور زدی ..... فردا به خودم خواهی رسید !!!! و حال و روزت دیدنیست.... 5 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 شهریور، ۱۳۹۱ آدم برفی هم که باشی دلت می خواهد کسی در آغوشت بگیرد دلت می خواهد یک نفر کنارت باشد تا گرمت کند ، آرامت کند مهم نیست آب شدن....نیست شدن مهم آن آرامش است.... 4 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 شهریور، ۱۳۹۱ حالی پریشان دارم ، غصه ای بی پایان دارم انگار گذشته های تلخ از خاطرم رفتنی نیست آن صحنه تلخ عشق فراموش شدنی نیست اتاقی پر از شده از دود سیگار کاش گذشته ها نیز دود شوند و به همین راحتی به هوا بروند کاش در دلم چیزی نماند از قصه تلخ عشق گهگاهی که تنها هستم اشک میریزم و خودم را سرزنش میکنم با خود میگویم روزی از یادم میرود خاطرات تلخ اما آنچه که میگویم تنها برای آرامش این دل است از درون قلبم چه خبر؟ خبری نیست جز غوغای غمها حالی پریشان دارم غمی بی پایان دارم انگار باید پا به پای خاطرات سوخته سوخت انگار باید مثل سیگاری که همیشه با من میسوزد خاکستر شد خاکستر شد و از صحنه روزگار محو شد من که میدانستم از قصه تلخ عشق چیزی که به جا میماند همین است خاکستری که روزی بر باد می رود هنوز آثار این سوختن در دلم باقی مانده لکه سیاه خاطرات در دلم به جا مانده و گهگاهی با یاد تو آن هیزمی که در گوشه ی قلبم افتاده شعله ور میشود و باز میسوزاند قلبم را اینها همه تقدیر و سرنوشت من است بیخیال دنیا حال من همیشه پریشان است 4 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۹۱ سکوت سکوت کوچه هاي تار جانم، گريه مي خواهد تمام بند بند استخوانم گريه مي خواهد بيا اي ابر باران زا، ميان شعرهاي من که بغض آشناي آسمان گريه مي خواهد بهاري کن مرا جانا، که من پابند پاييزيم و آهنگ غزلهاي جوانم گريه مي خواهد چنان دق کرده احساسم ميان شعر تنهايي که حتي گريه هاي بي امانم، گريه مي خواهد 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 شهریور، ۱۳۹۱ به حراج گذاشته ام محبتم را.... هر دل و قلوه ای که قرض دهم....یک نگاه بی ریا طلب می کنم... هر که دارد یک نگاه بی ریا..بسم الله... بدو که حراجش کردم!!!! 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده