shirin.agro 6340 ارسال شده در 24 دی، 2011 هیــچ نمی گویـــ ــ ـم.. دارم كـه بگویـم امـــا نباید گفتــــ .. شاید این سكـــ ــ ـوت زیباتـر استــــ ـــ ـ 3
shirin.agro 6340 ارسال شده در 24 دی، 2011 عجبـــــــ ـــ ـ موجود سَـــخت جانیستـــــ دلـــــــ ـــ ـ ! هِــــزار بار تنـگـــــــ ـــ ـ می شـود .. می شِکنــــد .. می سوزد .. می میـــرد .. و باز هَــــ ـــ ـم می تپـَــد !! 4
shirin.agro 6340 ارسال شده در 24 دی، 2011 بودنت تمام میوه های نوبرانه است پر از هیاهوی آغاز و نبودنت چونان طعم گس خرمالوهای نرسیده زندگی را جمع میکند در کنج خلوت انتظار 4
shirin.agro 6340 ارسال شده در 24 دی، 2011 روزها... شبها... سالها... سپری میشوند... اما تو... همان خوب دیروزی. 4
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 25 دی، 2011 درست مثل سربازان از جنگ برگشته ام ... فاتح وشاد.. اما چشمانم در میان این سیل جمعیت بدنبال گرمای آغوش توست!!! کاش از میان این همه کسی "بنام تو " مرا صدا بزند.... 4
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 27 دی، 2011 بیا با من مدارا کن که مجنونمو مستم اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم بیا از غم شکایت کن که من همدرد تو هستم اگر از عاقبت پرسی بدان نازک دلی خستم بیا از درد حکایت کن که من محتاج آن هستم اگر از زخم دل پرسی بدان مرهم بران بستم مجنونم و مستم به پای نو نشستم آخر ز بدیها بیچاره شکستم 3
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 1 بهمن، 2011 گاهی یک بغل... آری, تنها یک بغل ساده! میتواند... تمام بغض زنگار مانندی که بر آینهء دل نشسته را از بین ببرد! ... ... ... اما حیف ! تنها چیزی که از تو به من نمی رسد, همان یک بغل است تــــــــنـهــا! 4
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 16 بهمن، 2011 وقتی که من را دور می زنی یادت باشد عشق را در میدان من آموختی دوباره به من ! خواهی رسید. 4
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 17 بهمن، 2011 عشق از من و نگاه تو تشکیل می شود گاهی تمام من به تو تبدیل می شود وقتی به داستان نگاه تو می رسم یکباره شعر وارد تمثیل می شود... ای عابر بزرگ که با گام های تو از انتظار پنجره تجلیل می شود تا کی سکوت و خلوت این کوچه های سرد بر چشم های پنجره تحمیل می شود آیا دوباره مثل همان سال های پیش امسال هم بدون تو تحویل می شود؟ بی شک شبی به پاس غزل های چشم تو بازار وزن و قافیه تعطیل می شود آن روز هفت سین اهورایی بهار موعود! با سلام تو تکمیل می شود 3
YAGHOT SEFID 29302 ارسال شده در 8 اسفند، 2011 ميروم از يادها همسفر با بادها در دلم فريادها مي روم با خويشتن تنها شوم فارغ از اينها از آنها شوم ميروم شايد كه خود را يافتم عشق را شايد خدا را يافتم مي روم تا آخر بود و نبود مي روم تا انتهاي بي كسي مي روم تا انتهاي جنگل و باران و باد مي روم پاييز را خندان كنم مي روم تا اين دل لبريز از نيرنگ را با صفاي چشمه و باران مهر اندكي شايد مصفاتر كنم مي روم گلهاي غمگين و سياه درد را شاد چون باغ بهاران و چمنزاران كنم مي روم شايد اسير خسته و دربند را فارغ از دنياي بي آغاز و بي پايان كنم 3
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 10 اسفند، 2011 این تنهایی نیست که از آن می ترسم ترسم از این توهم است... که در نبودنم گاه دیوانه وار سرت را از فرط بی قراری هایت و از ترس دیدن تمام نبودنم به دیوار خواهی کوبید... آیا خواهی کوبید؟؟؟ 5
Navid Traxix 1581 ارسال شده در 11 اسفند، 2011 نميدانم! تو باور كردي يانه كه امشب بي تو ميميرم كه درخود مرده ام اما! چه سخت است باورش بر تو چنين مرگ مرا ديدن كمي ديوانه گشتم من وشايد بيش از اين يكم! 5
Navid Traxix 1581 ارسال شده در 11 اسفند، 2011 [h=6]فقط برای دلخوشی! جیب تمام مکالمه امروزت را گشتم. به دنبال یک دوستت دارم الکی. نبود که نبود...[/h] 4
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 12 اسفند، 2011 بار آخر من ورق را با دلم بر میزنم … بار دیگر حکم کن….با دلت ، دل حکم کن. حکم :دل ! هر که دل دارد بیندازد وسط !!! تا که ما دلهایمان را رو کنیم … این دل من ! رو بکن حالا دلت را ! دل نداری ؟ بر بزن!!!! 4
Ssara 14641 ارسال شده در 12 اسفند، 2011 ساده می گویم دلتنگت هستم ولی این غرور وفادار همچنان جای تو را برایم پر کرده است ... 4
Ssara 14641 ارسال شده در 12 اسفند، 2011 به چشمهایت بگو نگاهم نکنند... بگو وقتی خیره ات می شوم کارشان به کار خودشان باشد...! نه که فکر کنی خجالت می کشم ها.....نه! حواسم نیست... عاشقت می شوم...! 5
Navid Traxix 1581 ارسال شده در 12 اسفند، 2011 هرگاه دفتر محبت را ورق زدي، هرگاه زير پايت خشخش برگها را احساس كردي، هرگاه در ميان ستارگان آسمان تك ستاره خاموش ديدي، براي يك بار در گوشهاي از ذهن خود نه به زبان بلكه از ته قلب خود بگو: يادت بخير ... 4
shirin.agro 6340 ارسال شده در 30 فروردین، 2012 اینجا زمین است.ساعت به وقت انسانیت خواب است. دل عجب موجود سخت جانی است.هزار بار تنگ میشود. میشکند.میسوزد.می میرد.و باز هم می تپد. می تپد برای آنکه هزار بار تنگش کرد.شکستش.سوزاندش.و تا پای مرگ کشاندش... 2
ارسال های توصیه شده