رفتن به مطلب

آشفته بازار محبت


*mishi*

ارسال های توصیه شده

هیــچ نمی گویـــ ــ ـم..

دارم كـه بگویـم

امـــا نباید گفتــــ ..

شاید این سكـــ ــ ـوت زیباتـر استــــ ـــ ـ

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 785
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

عجبـــــــ ـــ ـ موجود سَـــخت جانیستـــــ دلـــــــ ـــ ـ !

 

هِــــزار بار تنـگـــــــ ـــ ـ می شـود ..

 

می شِکنــــد ..

 

می سوزد ..

 

می میـــرد ..

 

و باز هَــــ ـــ ـم می تپـَــد !!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

بودنت

 

تمام میوه های نوبرانه است

 

پر از هیاهوی آغاز

 

و نبودنت

 

چونان طعم گس خرمالوهای نرسیده

 

زندگی را جمع میکند در کنج خلوت انتظار

  • Like 4
لینک به دیدگاه

درست مثل سربازان از جنگ برگشته ام ...

فاتح وشاد..

اما چشمانم در میان این سیل جمعیت بدنبال گرمای آغوش توست!!!

کاش از میان این همه کسی "بنام تو " مرا صدا بزند....

  • Like 4
لینک به دیدگاه

بیا با من مدارا کن که مجنونمو مستم

اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم

بیا از غم شکایت کن که من همدرد تو هستم

اگر از عاقبت پرسی بدان نازک دلی خستم

بیا از درد حکایت کن که من محتاج آن هستم

اگر از زخم دل پرسی بدان مرهم بران بستم

مجنونم و مستم به پای نو نشستم

آخر ز بدیها بیچاره شکستم

  • Like 3
لینک به دیدگاه

گاهی یک بغل...

آری, تنها یک بغل ساده!

میتواند...

تمام بغض زنگار مانندی

که بر آینهء دل نشسته را از بین ببرد!

... ... ...

اما حیف !

تنها چیزی که از تو به من نمی رسد,

همان یک بغل است تــــــــنـهــا‬!

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

عشق از من و نگاه تو تشکیل می شود

گاهی تمام من به تو تبدیل می شود

وقتی به داستان نگاه تو می رسم

یکباره شعر وارد تمثیل می شود...

ای عابر بزرگ که با گام های تو

از انتظار پنجره تجلیل می شود

تا کی سکوت و خلوت این کوچه های سرد

بر چشم های پنجره تحمیل می شود

آیا دوباره مثل همان سال های پیش

امسال هم بدون تو تحویل می شود؟

بی شک شبی به پاس غزل های چشم تو

بازار وزن و قافیه تعطیل می شود

آن روز هفت سین اهورایی بهار

موعود! با سلام تو تکمیل می شود

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

ميروم از يادها

 

همسفر با بادها

 

در دلم فريادها

 

مي روم با خويشتن تنها شوم

 

فارغ از اينها از آنها شوم

 

ميروم شايد كه خود را يافتم

 

عشق را شايد خدا را يافتم

 

مي روم تا آخر بود و نبود

 

مي روم تا انتهاي بي كسي

 

مي روم تا انتهاي جنگل و باران و باد

 

مي روم پاييز را خندان كنم

 

مي روم تا اين دل لبريز از نيرنگ را

 

با صفاي چشمه و باران مهر

 

اندكي شايد مصفاتر كنم

 

مي روم گلهاي غمگين و سياه درد را

 

شاد چون باغ بهاران و چمنزاران كنم

 

مي روم شايد اسير خسته و دربند را

 

فارغ از دنياي بي آغاز و بي پايان كنم

  • Like 3
لینک به دیدگاه

این تنهایی نیست که از آن می ترسم

ترسم از این توهم است...

که در نبودنم

گاه دیوانه وار

سرت را از فرط بی قراری هایت

 

و از ترس دیدن تمام نبودنم

به دیوار خواهی کوبید...

آیا خواهی کوبید؟؟؟

  • Like 5
لینک به دیدگاه

نميدانم!

 

تو باور كردي يانه

 

كه امشب بي تو ميميرم

 

كه درخود مرده ام

 

اما!

 

چه سخت است باورش بر تو چنين مرگ مرا ديدن

 

كمي ديوانه گشتم من

 

 

وشايد

 

بيش از اين يكم!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

بار آخر من ورق را با دلم بر میزنم …

بار دیگر حکم کن….با دلت ،

دل حکم کن.

حکم :دل !

هر که دل دارد بیندازد وسط !!!

تا که ما دلهایمان را رو کنیم …

این دل من !

رو بکن حالا دلت را !

دل نداری ؟

بر بزن!!!!

  • Like 4
لینک به دیدگاه

به چشمهایت بگو

نگاهم نکنند...

بگو وقتی خیره ات می شوم کارشان به کار خودشان باشد...!

نه که فکر کنی خجالت می کشم ها.....نه!

حواسم نیست...

عاشقت می شوم...!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

هرگاه دفتر محبت را ورق زدي، هرگاه زير پايت خش‌خش برگ‌ها را احساس كردي، هرگاه در ميان ستارگان آسمان تك ستاره خاموش ديدي، براي يك بار در گوشه‌اي از ذهن خود نه به زبان بلكه از ته قلب خود بگو: يادت بخير

...

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

اینجا زمین است.ساعت به وقت انسانیت خواب است.

دل عجب موجود سخت جانی است.هزار بار تنگ میشود.

میشکند.میسوزد.می میرد.و باز هم می تپد.

می تپد برای آنکه هزار بار تنگش کرد.شکستش.سوزاندش.و تا پای مرگ کشاندش...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...