ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 خرداد، ۱۳۹۰ با آنکه در تبسم مهر تو یافتم ذوق گناه را ، اما همیشه ، زمزمه واری است بر لبم : - کای عشق، پیش از آنکه تو خاکسترم کنی، ای کاش می شناختم از راه ، چاه را !!! 4 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 خرداد، ۱۳۹۰ به پيش روي من، تا چشم ياري مي كند، درياست ! چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست ! درين ساحل كه من افتاده ام خاموش، غمم دريا، دلم تنهاست . وجودم بسته در زنجير خونين تعلق ها ست ! ... خروش موج، با من مي كند نجوا، كه : - « هرل كس دل به دريا زد رهائي يافت ! كه هر كس دل به دريا زد رهائي يافت . . 2 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 خرداد، ۱۳۹۰ نشمرده ام اما می دانم آدمیان و درختان به شماره یکسانند هر آدمی را درختی است از جنس تابوت و این گونه که می رَویم فردا کویری خواهد رویید جای جنگل امروز.. حمیدرضا شکارسری 3 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 خرداد، ۱۳۹۰ هیچ کس کسی را که می خواهد پیدا نمی کند ما انسان ها یا دیر به هم می رسیم یا آنقدر زود که نمی فهمیم...! 4 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۹۰ دلم امشب گرفته خونه خاموشه دلم امشب دیگه باغم نمیجوشه خرابو خسته یاد تو ام امشب بجز تو هرچی هست یادم فراموشه تو وقتی نیستی دنیا رنگ غم داره به چشمم زندگی یه چیزی کم داره من از دست تو شکوه کی کنم هرگز میدونم زندگی 100 پیچ و خم داره همیشه چشمم از گریه تره بی تو دلم مثل گلای پرپره بیتو غریب لحطه های غربت خویشم نمیدونی چی بر من میگذر بیتو تو قلبم ابرغم اواز میخونه منو با سوز اوازش میگریونه میدونم تو قهر کردی از این اتیش دیگه جز مشتی خاک حصاری نمیمونه هنوز از عشق تو چون چشمه مینوشم هنوز اسم تو رو هر لحظه مینوشم هنوز پیراهن یاد تو میپوشم تو رو حس میکنم باز هم دراغوشم پیغامی بنامی یادی از من کن منو بیدار ازین درویش گفتن کن گل ابی تو ای محبوب مهتابی بیا این خونه تاریکو روشن کن همیشه چشمم از گریه تره بی تو دلم مثل گلای پرپره بیتو غریب لحطه های غربت خویشم نمیدونی چی بر من میگذر بیتو همیشه چشمم از گریه تره بی تو دلم مثل گلای پرپره بیتو غریب لحطه های غربت خویشم نمیدونی چی بر من میگذر بیتو 2 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 خرداد، ۱۳۹۰ نمی دونم که چرا هر وقت به تو می رسم ، نمی توانم از تو بگویم. برای گفتنت واژه کم می آورم. به هر حال ، بدان که بیشتر از این حرف ها و واژه ها برایم معنا می دهی لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۹۰ می دانم مدتهاست که ارزان شده ام چانه می زنم تا به مفت نفروشی ام... 6 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 خرداد، ۱۳۹۰ [/url]نمی دونم که چرا هر وقت به تو می رسم ، نمی توانم از تو بگویم. برای گفتنت واژه کم می آورم. به هر حال ، بدان که بیشتر از این حرف ها و واژه ها برایم معنا می دهی 4 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری ست روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند قفل افسانه ای است و قلب برای زندگی بس است... 3 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 خرداد، ۱۳۹۰ عبورت چه زیبا بود وقتی از زندگی ام میگذشتی من فقط مست دیدنت بودم کاش میدانستم تماشای این زیبایی به چه قیمتی برایم تمام خواهد شد 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ ای یار دل از لعل مذاب تو شود خون احوال غریبان تو نپرسی که بود چون از قوت روانم که بود لعل لب تو یاقوت روانم زدو چشمم شده جیحون راضی به رضای توشدم از چه سبب باز هندوی تو در مشهد قلبم شده ماء مون با باد صبا چتر دو زلفت همه در رقص در سایه ی آن سلسله ات فیض همایون شـّکر نخورد هرکه ز کندوی دهانت تلخست بکام آنکه بسودا شده مغبون شـّکر شکن آن غنچه دهانت چه فروشد کز لعل شکر بار تو تـُجّار چو قارون یو سف صفتی،مسند کونین سریرت یعقوب دل امّا زفراغت همه محزون در سر تو چه داری،شفقت رنگ غروبست همرنگ شفق ابلق چشمان تو میگون از گردش دوران که زپرگار مه ماست در دایره ی عشق مرا کرده چو مجنون رافض همه مضمون تو الهام زیاراست وز شیوه ی موزون تو دلها همه مشحون 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ دلتنگي هايم را با تو تسهيم کردن چه زيبا خواهد بود اگر ترا دلتنگي هايي باشد از نوع من... دلم مي خواهد احتياجم ، نيازم درد خفه شده ي سينه ام را همان قدر احساس کني که گويي احتياج توست ، نياز توست درد ِريشه دوانده در وجود توست کوتاه سخن ...دلم مي خواست " تويي " نبودي تو ، من و من ، تو بوديم شايد آن وقت اين روح سرکش آرام مي گرفت و جاي تمام دلتنگي ها را يک چيز پر مي کرد " بي نيازي" بي نيازي از همه چيز و از همه کس حتي از انديشيدن ؛ انديشيدن به خوبي ها و عشق ها آري حتي به عشق ها چرا که وصل من و تو حادثه اي خواهد آفريد در فراسوي واژه ي عشق !... 4 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ عشق ؛ به زخم که برسد ، سکوت می شود زخم که عمیق شود ، بیداریِ دل ، درد دارد ! من در این بغض های هر لحظه در این دلتنگی های مدام در این آشفتگی های دقایقم دارم سکوت می شوم با من از عشق چیزی بگو پیش تر از آنکه زخم هایم عمیق شود...! 3 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 خرداد، ۱۳۹۰ هر روز تكراريست صبح هم ماجرای ساده ایست گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند رد پاهایم را پاک می کنم به کسی نگویید من روزی در این دنیا بودم. خدایا می شود استعـــــفا دهم؟! کم آورده ام ...! 3 لینک به دیدگاه
Ssara 14641 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۰ دیگر نه جای چانه زدن است که نباشی نه مجال ِ بحث برای گریختن از هوایت هرجا که حرف ٬ حرفِ آرزوست من هنوز چشمهایم را نبسته آرزویم به اسم تو گیر می کند 6 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 خرداد، ۱۳۹۰ از آتش پرسیدم محبت چیست؟ گفت از من سوزانتر است از گل پرسیدم محبت چیست؟ گفت از من زیباتر است از شمع پرسیدم محبت چیست؟ گفت از من عاشق تر است از خودش پرسیدم تو کیستی؟ گفت نگاهی بیش نیستم 3 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۹۰ هر روز می پرسی كه:آیا دوستم داری؟ من جای پاسخ بر نگاهت خیره می مانم تو در نگاه من چه می خوانی نمی دانم اما به جای من تو پاسخ می دهی: آری ما هر دو می دانیم چشم و زبان پنهان و پیدا راز گویانند و آن ها كه دل با یكدگر دارند حرف ضمیر دوست را ناگفته می دانند ننوشته می خوانند من((دوست دارم )) را پیوسته در چشم تو می خوانم ناگفته می دانم من آنچه را باید احساس كرد یا از نگاه دوست باید خواند هرگز نمی پرسم هرگز نمی پرسم كه: آیا دوستم داری قلب من و چشم تو می گوید به من:(آری) 4 لینک به دیدگاه
sarooneh 2052 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 خرداد، ۱۳۹۰ توهم مثله منی انگار از این دلتنگیا داری توهم از بس منو میخوای یه جورائی خود ازاری 2 لینک به دیدگاه
ermia_rooz 4760 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۰ امیدم باش امید آخرینم باش و نوشدارو برایم باش برای این دل ریشم تو مرحم باش تو با مهرت عزیزم باش تو عشقم باش تو تنها در كنارم باش ولیكن تا دم اخر كنارم باش 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۰ چه ميشد اگر آرزوي تو بودم تمناي يك جستجوي تو بودم چه ميشد اگر در مسير نگاهت چو آيينه اي روبروي تو بودم من اينك همانم كه اندك زماني گرامي ترين گفتگوي تو بودم به هر جا كه بودم اگر بي تو بودم خيالم تو بودي . به بوي تو بودم تو جان كلام مني كاش من هم فقط حرفي از حرف هاي تو بودم همه حسرت و آرزويم همين كه: چه ميشد اگر آرزوي تو بودم 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده