shirin.agro 6340 ارسال شده در 18 خرداد، 2011 سال ها مي گذرد و من از پنجره بيداري کوچه ياد تو را مي نگرم مي پويم و چنان آرامم که کسي فکر نکرد زير خاکستر آرامش من چه هياهويي هست ... عاشقي هم دردي است !!! و من از لحظه ديدار تو ميدانستم که به اين درد شبي خواهم مرد ... 5
Sanaz. 445 ارسال شده در 23 خرداد، 2011 بهار شعبده باز ماهری باشد کاش که تو را مثل کبوتری از کلاهش بیرون بیاورد و پرواز دهد و بعد سال های از دست رفته را از آستینش در بیاورد و دوباره آن خرگوش های سفید توی صحنه ها بدوند بهار شعبده باز ماهری باشد کاش که دستمال خیس گریه هایمان را در مشتش جمع کند و بعد مشتش را که باز می کند از آن همه گریه فقط گلبرگ های گلی مانده باشد که پرت می شود به سمت تماشاچی ها 5
arash86. 4604 ارسال شده در 25 خرداد، 2011 دیگر نمی توانم بگویم بیا و بهونه ی طلوعم باش ...چون در میان من و تو فاصله هاست ... دیگه رمقی برای فریاد نیست!!! 3
arash86. 4604 ارسال شده در 25 خرداد، 2011 گفتم چون نیازم داری دوستم داری یا چون دوستم داری نیازم داری گفت: چون دوستت دارم بی نیازترین آدمم ! 2
shirin.agro 6340 ارسال شده در 29 خرداد، 2011 نداشتن تو یعنی اینکه دیگری تو را دارد، نمی دانم نداشتن ات سخت تر است یا تحمل اینکه دیگری تو را داشته باشد 3
shirin.agro 6340 ارسال شده در 29 خرداد، 2011 دیدی هـمان یک مشـت دانه ی احسـاسی که پاشیدی چطـور خیـال پـرواز را از سـر این پـرنده پـراند؟؟!! 3
shirin.agro 6340 ارسال شده در 29 خرداد، 2011 تنـها راه ِ حبـس ِ تــو نـفس کشیـدن اسـت ! بـیهـوده تـلاش نکن مجـالِ فـرار نـداری خـیال بــازدم نخـواهــم داشـت 3
arash86. 4604 ارسال شده در 29 خرداد، 2011 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام حالیا معجزه باران را باور کن و سخاوت را در چشم چمن زار ببین و محبت را در روح نسیم که در این کوچه تنگ با همین دست تهی روز میلاد اقاقی ها را جشن می گیرد! خاک جان یافته است تو چرا سنگ شدی؟ تو چرا این همه دلتنگ شدی؟ باز کن پنجره ها را و بهاران را باور کن! 2
Ssara 14641 ارسال شده در 1 تیر، 2011 چه اشکالی دارد اگر .. . بهشت را به جهنمیان بدهند ! تو را به من ؟.... 4
Eng HVAC 4139 ارسال شده در 1 تیر، 2011 جریان چیست که هیچگاه اجساد آنهایی که ادعا دارند برای ما میمیرند پیدا نمیشود؟!!! 2
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 3 تیر، 2011 تحمل می توان کرد ، سردی ِباد ِزمستان را چراغ سرد و خاموش ِدرون ِهر گلستان را ولی افسوس از سردیِِِِِِِِِِ ِعشق ِنابهنگامش که میسوزانَد از سردی ، لب ِخشکش دلستان را 1
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 3 تیر، 2011 انگار تو را برای من ساخته اند خورشید و ستاره از همین تاخته اند عمری است که عشق های گذشته در گور از حسرت دیدنت زمان باخته اند 2
shirin.agro 6340 ارسال شده در 3 تیر، 2011 نیمــه ی گـُمشــده ام نیستـی که بـا نیمـه ی دیگــر به جُستجـویت برخیـزم تـــو… تمـام گُمشـده ی منــی! تمــام گـُمـشــده ی مَــن 2
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 4 تیر، 2011 هر چه تردید شد عشق به پایان نرسید ماه در مهر تو محصور شد آبان نرسید می شکستند دلم را که مرا ابری تر ... ابرها هم متراکم شد و طوفان نرسید باد هی بال کبوتر به حیاتم آورد نامه های تو ولی از تو چه پنهان نرسید مشهد عشق تو را صحن دلم می طلبد چشم من اما به خراسان نرسید چمدان سفر از حسرت دیدار تو پر مثل هر روز قطار آمد و مهمان نرسید همسفر ٬ باز بگو راه کمی طولانیست عاقبت مرد تو در نم نم باران نرسید
shaden. 18583 ارسال شده در 5 تیر، 2011 غم های ترک خورده چشمانم را می بندم می بینم زمینی را که بی قرار عشق بود واز فراق عشق ابتدا زرد شد وناگاه قلبش از جفای یار ترک خورد ولی زمین غم یار را عزیز شمرد این گذشت تا که مجنون از فراق لیلی پیر شد وقتی که یک روز از دل شب نویدی از آسمانها به مجنون رسید وعشقی نو در دل مجروح مجنون جریان یافت نمی دانم آن روز مجنون زنده بود یا نه!!! 1
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 6 تیر، 2011 بهشـت هـم به جهنّـم ، برای من زیـرا کـم از بهـشـت ندارد زمیـن کنار شمـا فریب سیب تورا میخورد،چه کار کنم ؟ دل تبــاه من (( آدم )) نمی شـود ، حــوّا ! به خـــاطر تو حســد میبرد به من ابـلیـس وگرنه سجده که چون آب خوردن ست اورا دلم که دست خودم نیست ،عاشقت نشوم کسـی همیشه مرا میــکشد بــه سوی شمـا خدا نبود که زد شـعـله در دل عاشـق ؟! خدا نبود که سنگ تورا به سینه ی ما...؟! به جرم عـشـق تو در دوزخم بینـدازند مرا چه غم که نظر کرده ی توأم ، دریا ! بمان که بی تو دلم بی دریغ می پوسد نیازمـنــد توأم مثـل آب ، مثـل هــوا
ارسال های توصیه شده