رفتن به مطلب

حرف هایی از اینجا و از آنجا !!


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

بگو، بگو که کجایی؟

نشسته ام سر راهت خدا خدا که بیایی!

 

تو صحن و ساحت چشمت هزار ابر بهاری

و من دعای کویرم

خدا خدا که بباری

  • Like 2
  • پاسخ 1.5k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

زندگی چیست ؟

اگر خنده است چرا گریه میکنیم ؟

اگر گریه است چرا خنده میکنیم ؟

اگر مر گ است چرا زندگی می کنیم ؟

اگر زندگی است چرا می میریم ؟

اگر عشق است چرا به آن نمی رسیم ؟

اگر عشق نیست چرا عاشقیم ؟

دکتر علی شریعتی

  • Like 2
ارسال شده در

مرحبا چه قلب سنگی داشتی تو

چه دل شهر فرنگی داشتی تو

مرحبا به این همه عشق و وفا

چه دل زبر و زرنگی داشتی تو

eedf89ff30ed9cde3dde04603a59605a.gif

  • Like 2
ارسال شده در

سهم من ،

آسمانیست که آویختن پرده ای آنرا از من میگیرد

  • Like 2
ارسال شده در

تو حرفت را بزن ، چکار داری که باران نمی بارد

اینجا سالها ست که دیگر ، به قصه های هم گوش نمی دهند

دست خودشان نیست

به شرط چاقو به دنیا آمده اند!

و تا پیراهنت را سیاه نبینند باور نمی کنند چیزی از دست داده باشی

  • Like 2
ارسال شده در

ای دوست:

این روز ها با هر که دوست میشوم

احساس میکنم آنقدر دوست بوده ام

که وقت خیانت است!!!!!!

  • Like 2
ارسال شده در

آدم اینجاتنهاست ودراین تنهایی سایه نارونی تاابدیت باقیست.

  • Like 2
ارسال شده در
دوستم بدار اندکی، ولی طولانی...

بابااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا دوست دارمممممممممممممممممممممممم

به قول وروجک دوست دارم من بیشتر

  • Like 1
ارسال شده در

هرگز حقیقتی وجود نداشته است، هر چه هست تفسیر ماست.

 

فردریش نیچه

  • Like 9
ارسال شده در

به یکدیگر عشق بورزید اما از عشق بند مسازید

 

بگذارید عشق دریایی مواج باشد در میان سواحل روح شما

 

با هم بخوانید و برقصید و شادمان باشید اما بگذارید هر یک از شما تنها باشد

 

 

جبران خلیل جبران

  • Like 7
ارسال شده در

هیچ چیز در دنیا خطرناک تر از جهالت صادقانه و حماقت از روی وظیفه شناسی نیست.

 

مارتین لوترکینگ

  • Like 8
ارسال شده در

نمی دانم آیا تکدّر خاطره نیست ، با این که این قدر از " توده ی استبداد زده ی سطحی نگر " سخن رفته است ، من نیز باز گویم . باید بسنده کنم که عوام پوپولیسم پسند ، خصلتی تودرتو با وکید پایه ای از احساسات " زرد " ، چیزی نیست که به سهل بشود درمانش کرد . ( مردی می خواهد به سترگی " ابر انسان " نیچه) .

  • Like 4
ارسال شده در

بعد ازاینکه ساعتی درسکوت به هم نگاه کردیم گفتم:

بیا حالا درمورد موضوع جدیدی سکوت کنیم!

  • Like 6
ارسال شده در

وخدایی که دردوردستهاست...!

  • Like 7
ارسال شده در

من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم

این هم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار

هر که در دایره گردش ایام افتاد

زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت

کانکه شد کشته او نیک سرانجام افتاد

  • Like 1
ارسال شده در

ابر آزاری بر آمد باد نوروزی وزید

وجه می می خواهم و مطرب که می گوید رسید

شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه ام

بار عشق و مفلسی صعب است می باید کشید

قحط جود است آبروی خود نمی باید فروخت

باده و گل از بهای خرقه می باید خرید

دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک

جامه ای در نیک نامی نیز می باید درید

  • Like 1
ارسال شده در
وخدایی که دردوردستهاست...!

 

 

و خدایی که در این نزدیکیست...

:icon_gol::icon_gol:

  • Like 4
ارسال شده در

شايد توانستيم ...

مدتي خود را، بيا به انسانيت بزنيم ...!

  • Like 5
ارسال شده در

رویاها نیز پیر می شوند ...

پا به پای من که از دیرباز دست در دستشان داشتم ...

از ما کدام یک پیش تر از پای خواهیم افتاد ؟

رویاها که سایه ام می پنداشتند یا من که واقعیت می انگاشتمشان ؟

  • Like 7
ارسال شده در

هوای خانه،سنگین است و افسرده است

گلی بی آب،در گلدان روی میز،پژمرده

است

صدای بوسه،یا موج طنین خنده ای،

مرده است

غبار اینه،پوشیده راه جلوه های پاک را

برخویش

چراغ سقف،لرزان است از تشویش

ورق های کتاب نیمه بازی،منتظر مانده است

دست اشنایی را

نشسته گربه ی شیطان و نا آرام و بازیگوش

کنار پنجره،بی حوصله،اندوهگین،خاموش

سراپا پرده و دیوار وایوان ،گوش

که شاید بشنوند از خانه،گلبانگ صدایی را

و یا بر سنگ فرش کوچه ریزد پرتو فانوس

به همراه نفس های شتاب آلود دلبندی

که جان را می شکوفاند ز رستاخیز

لبخندی

  • Like 4

×
×
  • اضافه کردن...