رفتن به مطلب

حرف هایی از اینجا و از آنجا !!


ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 1.5k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

زندگی چیست ؟

اگر خنده است چرا گریه میکنیم ؟

اگر گریه است چرا خنده میکنیم ؟

اگر مر گ است چرا زندگی می کنیم ؟

اگر زندگی است چرا می میریم ؟

اگر عشق است چرا به آن نمی رسیم ؟

اگر عشق نیست چرا عاشقیم ؟

دکتر علی شریعتی

لینک به دیدگاه

تو حرفت را بزن ، چکار داری که باران نمی بارد

اینجا سالها ست که دیگر ، به قصه های هم گوش نمی دهند

دست خودشان نیست

به شرط چاقو به دنیا آمده اند!

و تا پیراهنت را سیاه نبینند باور نمی کنند چیزی از دست داده باشی

لینک به دیدگاه

به یکدیگر عشق بورزید اما از عشق بند مسازید

 

بگذارید عشق دریایی مواج باشد در میان سواحل روح شما

 

با هم بخوانید و برقصید و شادمان باشید اما بگذارید هر یک از شما تنها باشد

 

 

جبران خلیل جبران

لینک به دیدگاه

نمی دانم آیا تکدّر خاطره نیست ، با این که این قدر از " توده ی استبداد زده ی سطحی نگر " سخن رفته است ، من نیز باز گویم . باید بسنده کنم که عوام پوپولیسم پسند ، خصلتی تودرتو با وکید پایه ای از احساسات " زرد " ، چیزی نیست که به سهل بشود درمانش کرد . ( مردی می خواهد به سترگی " ابر انسان " نیچه) .

لینک به دیدگاه

من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم

این هم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد

چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار

هر که در دایره گردش ایام افتاد

زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت

کانکه شد کشته او نیک سرانجام افتاد

لینک به دیدگاه

ابر آزاری بر آمد باد نوروزی وزید

وجه می می خواهم و مطرب که می گوید رسید

شاهدان در جلوه و من شرمسار کیسه ام

بار عشق و مفلسی صعب است می باید کشید

قحط جود است آبروی خود نمی باید فروخت

باده و گل از بهای خرقه می باید خرید

دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک

جامه ای در نیک نامی نیز می باید درید

لینک به دیدگاه

رویاها نیز پیر می شوند ...

پا به پای من که از دیرباز دست در دستشان داشتم ...

از ما کدام یک پیش تر از پای خواهیم افتاد ؟

رویاها که سایه ام می پنداشتند یا من که واقعیت می انگاشتمشان ؟

لینک به دیدگاه

هوای خانه،سنگین است و افسرده است

گلی بی آب،در گلدان روی میز،پژمرده

است

صدای بوسه،یا موج طنین خنده ای،

مرده است

غبار اینه،پوشیده راه جلوه های پاک را

برخویش

چراغ سقف،لرزان است از تشویش

ورق های کتاب نیمه بازی،منتظر مانده است

دست اشنایی را

نشسته گربه ی شیطان و نا آرام و بازیگوش

کنار پنجره،بی حوصله،اندوهگین،خاموش

سراپا پرده و دیوار وایوان ،گوش

که شاید بشنوند از خانه،گلبانگ صدایی را

و یا بر سنگ فرش کوچه ریزد پرتو فانوس

به همراه نفس های شتاب آلود دلبندی

که جان را می شکوفاند ز رستاخیز

لبخندی

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...