رفتن به مطلب

بوسه.....تلخ؟....شیرین؟


*mishi*

ارسال های توصیه شده

هزار بند و تبصره دارد این سه کلام....:ws37:

 

بوسه.....تلخ؟.....شیرین؟...

 

 

ولی در یک جمله...

 

 

بوسه ای تلخ تر از آن نیست...که بخواهی آخرین شیرینی وجودش را قبل از مرگ مزمزه کنی...sigh.gif

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 254
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

رقص دستان شــــهوت انگيزت بر پستي بلندي های بدنــم

طعم لبــهاي خوني رنگم

در عوض بهشت خدايت

ارزش داشت؟

وقتي حتي كوچكترين آرزويت هم نبودم

 

 

 

لینک به دیدگاه

تو را خواهم بوسید

اگر این سرب ها و آتش ها بگذارند

تو را خواهم بوسید

اگر این دودها و خاکسترها بگذارند

تو را خواهم بوسید

اگر این استخوان ها ی سوخته ....

اگر این گل های پژمرده.....

اگر این غروب های سرد....

اگر این....

اگر این خاک را کنار بزنی

تو را خواهم بوسید

 

رضا کاظمی

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

شعر من وقتی که با تو عشق بازی می کند

در تنور داغ آغوشت ، چه نازی می کند ...

 

در تو می پیچد تمام واژه های پیکرش

در میان بوسه هایت یکه تازی می کند

 

می شود آن کس که باید باشد و باید شود

عاشقی را پیش چشمت صحنه سازی می کند

 

مثل مجنون می شود در پاره ای از لحظه ها

چون که لیلا دائما عاشق نوازی میکند

 

شعر من ... آری ... تو باشی . جور دیگر میشود

وصف غم ها را فقط با فعل ماضی میکند

 

بی خیال درد و غمهای درونی می شود

چون تو هستی ، ادعای بی نیازی میکند

 

م مهرپرور

لینک به دیدگاه

:icon_gol:

مــَــــــن...

 

شيفتـــــــه ي آن ب.و.ســـه ي

 

هول هولــَـــــکي ام

 

کـــِـه

 

ديرت شده اما

 

از خِــيــــــــرَش نمي گـُـــــــذري

:icon_gol:

لینک به دیدگاه

در دو چشمش گناه می خنديد

بر رخش نور ماه می خنديد

در گذرگاه آن لبان خموش

شعله ئی بی پناه می خنديد

شرمناك و پر از نيازی گنگ

با نگاهی كه رنگ مستی داشت

در دو چشمش نگاه كردم و گفت:

 

بايد از عشق حاصلی برداشت

سايه ئی روی سايه ئی خم شد

 

در نهانگاه رازپرور شب

نفسی روی گونه ئی لغزيد

 

بوسه ئی شعله زد ميان دو لب

عنوان کتاب : اسیر

نویسنده : فروغ فرخزادتاريخ نشر : دی ماه 1382

لینک به دیدگاه

فروغ فرخزاد

ای سراپایت سبز

دستهایت را چون خاطره ای سوزان

در دستهای عاشق من بگذار

و لبانت را چون حسی گرم از هستی

به نوازش های لبهای عاشق من بسپار

باد ما را با خود خواهد برد.

لینک به دیدگاه

[h=2]

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
[/h]

-تو بارانی که شب هنگام

به باغ سینه ام تطهیر می بخشی

و یا بر دست و پای غم

غل و زنجیر می بخشی

و من چون کودکی خندان

 

به باران بوسه می بخشم

و رنگ سرخی از گل ها

به روی گونه می بخشم

تو می تابی به دست من

چو خورشيدي که زرین است

دلت دشتی پر از گندم

نگاهت رنگ پرچین است

و من چون لاله ی سرخی

به نورت

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
می ورزم

و در اوج حرارت ها …

به خود آهسته می لرزم

تو از آن سوی گندم ها

برایم سیب می چینی

صدایم را تو می فهمی

نگاهم را تو می بینی

و من با شربتی شیرین

به دیدار تو می آیم

تو پیچک وار می پیچی

به دستانم ، به پاهایم

تو با گیسوی شبرنگم

میان باد می رقصی

و از پایان ره دیگر

نمی ترسی ، نمی ترسی !

و من چون بید مجنونی

سرم خم می شود یکسو

و اختر های شعر من

به دستم می زند سوسو

برایت شعر می خوانم

و سر بر دامنم داری

برایم قصه می گویی

به آرامی ، به دلداری

بهشت کوچک ما را

هزارن پولک رنگی

چه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
می کند اکنون

چه آوازی ! چه آهنگی !

همین ها بس …

نسیمی می وزد برما

خدایا من نمی خواهم

دگر چیزی از این دنیا

 

همین رویای شیرین را

نگیر از من ، نگیر از ما…

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...