رفتن به مطلب

بوسه.....تلخ؟....شیرین؟


*mishi*

ارسال های توصیه شده

خراما ن امدی با عطر سنبل

به اغوشت گرفتم با توکل

دلم لرزید وگشتم مست وحیران

تو بازم امدی با بوی باران

به هرجا گیسویت افتاد و لغزید

شکوفه چون ستاره خوش درخشید

همه مرغان برایت نغمه خوانند

تمام عاشقا ن دیوانه گا نند

زمین وجنگل ودریا و بیشه

زعشق دید نت سوزند ز ریشه

برای لحظه ی اغاز دیدار

زدم یک پرده از ترمه به دیوار

به یاد سفره هفت سین مادر

گشودم سفره ای از عود و عنبر

نهادم پای اسپند نام دلبر

کتابی را که پر کرده ز گوهر

کنار سیب و سنجد تنگ ماهی

نبات وسیر و سبزه هر چه خواهی

بیاد ان زمان های گذ شته

یه عکس کودکی پشت اش نوشته

کتاب حافظ و اینه شمعدان

برای گام اول داغ و سوزان

تنم در شور وحال بوسه تو

حجابی بسته بر دل از پر نو

همان چادر که گلهای زری داشت

فراوان خاطرات مادری داشت

نشستم در کنارت با دل وجان

بهاری شد وجودم زیر قران

 

به نوروز شد تبرک کار و بارم

بمن دادی تو پیغامی ز یارم

بزن هرلحظه پیوندی به هستی

برای میوه اش از بهر مستی

خجسته باد بهاری این چنینی

ز هر سین اش گل شب بو بچینی

:icon_gol:

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 254
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

موج رقص انگيز پيراهن چو لغزد بر تنش

چنان به رقص آيد مرا از لغزش پيراهنش

حلقه ي گيسو به گرد گردنش حسرت نماست

اي دريغا گر رسيدي دست من در گردنش

هر دمم پيش آيد و با صد زبان خواند به چشم

وين چنين بگريزد و پرهيز باشد از منش

مي تراود بوي جان امروز از طرف چمن

بوسه اي دادي مگر اي باد گل بو بر تنش

همره دل در پي اش افتان و خيزان مي روم

وه كه گر روزي به چنگ من در افتد دامنش

در سراپاي وجودش هيچ نقصاني نبود

گر نبودي اين همه نامهرباني كردنش

سايه كه باشد شبي كان رشك ماه و آفتاب

در شبستان تو تابد شمع روي روشنش

:icon_gol:

لینک به دیدگاه

تو به من یاد بده بوسه شوم

و به لبهای تو نزدیک شوم

شاید این بوسه شدن آخرین فرصت لیلا باشد

تا به لبهای جنون آمیزت

نرم آرام بیامیزد

:icon_gol:

لینک به دیدگاه

طعم شيرين لبت ،درد و دوا ريخت بهم

 

نسخه شربت و قانون شفا ريخت بهم

 

اين چه شيريني و لطفيست كه بر لب داري

 

نزدم بوسه هنوزش ،لب ما ريخت بهم !

 

دست بردم به قلم تا كه كنم وصف لبت

 

جوهر و حسرت و آه دل ما ريخت بهم

 

به فداي لب همچون شكرت جان و دلم

 

گرمي بوسه تو حال مرا ريخت بهم

 

((در دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز))

 

يا رب اين فكر دل انگيز چرا ريخت بهم؟ :icon_gol:

لینک به دیدگاه

ای که طوفان در دلم انگیختی...

 

تو مرا از نو به عشق آمیختی...

 

ای دو چشمت رنگ دشت سوخته...

 

آتشی در جان من افروخته...

 

رخت عشقی بر تن عریان من...

 

بوسه هایت نم نم باران من...

 

باز کن آغوش خود ای هم نفس...

 

بی نیازم کن دگر از همه کس...

 

تا بگویم راز عشق در گوش تو...

 

حل شوم در گرمی آغوش تو...

 

در حریم بستر سوزان تن...

 

می تپد چون قلب تو بر قلب من...

 

می شکافد پوست من از شور عشق...

 

می تراود از نگاهم نور عشق...

 

می دود خون در رگ من با شتاب...

 

از تب داغ تنم در التهاب...

 

می فشارد قلب من را اسم تو...

 

جسم من جاری شده در جسم تو...

 

ای نفس هایت نسیم سبزه زار...

 

سقف خانه پر شد از عطر بهار...

 

گاهی از من عاشقانه یاد کن...

 

تو به یادم بوسه ای بر باد کن!

:icon_gol:

لینک به دیدگاه

سر تكان مي دهي و مي چرخد،ماه مغرب نديده دور تنت

 

لب تكــان مي دهي و مي رويـــد،نيشـكر از حوالي دهنت

 

اي جنوب لبت خيال انگيز،چشمت عاشق تر از شـب تبريز

 

از كداميـن شمــال مي آيــد،عطـر نارنج روي پيرهـــنــت؟

 

لب بالا مسـير خوبي نيست،تا كه غارت كنــم دهان تو را

 

لب لب شعر/لب لب پايين، لب لب سمت بوسه واشدنت

 

هرچه دل داشتم به غارت رفت،همه عمرم دراين تجارت رفت

 

جاي ترديد نيست / يكسره كن ،كار را در نبرد تن به تنت

:icon_gol:

لینک به دیدگاه

حالا كه يك دنيا برايت حرف دارم

يك بوسه هم پايين كاغذ مي گذارم

آري خودت هم خوب مي داني عزيزم

غير از تو ، من چيزي در اين دنيا ندارم

در نامه ي آخر نوشتي خوبِ خوبي

حالا كجايي تا ببيني حال زارم !؟

مي ترسم از دوري تو اين آخري ها

پيش تمام غصه هايم كم بيارم

عصر همين يكشنبه بغضم را كه خوردم

وقتي گمان كردم كه مي خندي كنارم

چيزي شكست و تا صدايش را شنيدم

ديدم كه عكست را به قلبم مي فشارم

بايد به فكر كاغذي قدّ تو باشم

اين دفعه هم آقا سؤالي از تو دارم:

بهتر نبود اينجا بجاي اين همه حرف

يك جمله يعني « دوستت دارم» بيارم !؟

:icon_gol:

 

لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

بوسه هاي خشكيده بر لب

 

 

 

نسيم چه سخت ميگذرد در نبودنت

 

 

 

تمام وجودم خاطره خواهد شد به يادت

 

 

 

چه شيرين وتلخ ميگذرد خاطراتت...

 

 

 

پروانه هاي احساسم

 

 

 

سبك بال ولي غمگين

 

 

 

در جستجوي خاطرات شيرينت

 

 

 

در پروازند...

 

 

 

من در اقيانوسي

 

 

 

كشتي شكسته خود مي برم

 

 

 

به ساحلي...

 

 

 

دور

 

 

 

و

 

 

 

د

 

و

 

ر

 

.

 

.

 

.

 

كه نميدانم به آن خواهم رسيد؟!!!

 

 

 

طوفان

 

 

 

امواج

 

 

 

تاريكي

 

 

 

چه سخت است لحظه هاي تنهايي

 

 

 

آرام كردن دل بيقراري

 

 

 

كه مدام مي خواندت

 

 

 

با تمام وجودش...

 

 

 

بوسه هاي خشكيده بر لب

 

 

 

در خزان دوريت

 

 

 

برگ...برگ زرد خواهند شد

 

 

 

و بر زمين تنهايم ريخته مي شوند...

 

 

 

هنگام عبور سنگين خاطراتت

 

 

 

صداي خش...خش برگ هاي خشكيده

 

 

 

همه ناله از دوري توست...

 

 

 

 

لینک به دیدگاه

یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم /

گویی که گل از چشمه مهتاب گرفتم /

هرگز نتوانی که ز من دور بمانی/

چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم

لینک به دیدگاه
  • 3 هفته بعد...

با بودن تو حال من اصلا خراب نیست

می خواهمت و بهتر از این انتخاب نیست

 

احساس می کنم که خدا قول داده است

دیگر در این جهان خبری از عذاب نیست

 

دیگر میان خاطره هامان ، از این به بعد

چیزی به اسم دلهره و اضطراب نیست

 

باور کن این خدا که خودش عاشقت کند

حتماً زیاد خشک و مقدس مآب نیست

 

پاشو بیا کمی بغلم کن ، ببوس، تا

باور کنم حضور تو ایندفعه خواب نیست

 

من را ببوس تا همه ی شهر پر شود

این اتفاق هر چه که باشد سراب نیست

 

دنیا سر جدایی ما شرط بسته اند

اما دعای شوم کسی مستجاب نیست...

لینک به دیدگاه

زخم از زبان تلخ تو خوردن روا نبود

تقدیر ما به تلخی این ماجرا نبود

هرگز نشد که خانه ی باران بنا کنیم

سنگ بنای عشق که هم سنگ ما نبود

بانو! نگو که طالع ما را خدا نخواست

آجیل بوسه های تو مشکل گشا نبود!

یک عمر پا به پای غمت اشک ریختم

در هیأتت همیشه غذا بود،جا نبود!

غیر از من و نگاه در آیینه هیچکس

در سوگ چشم های تو صاحب عزا نبود

از من گذشت دختر باران! ولی بدان

این رسم عشق بازی پروانه ها نبود

با آخرین قطار از این شعر دل برید

مردی که هیچ وقت برایت "خدا نبود"

لینک به دیدگاه
  • 2 ماه بعد...

لبانت

به ظرافت شعر

شهوانی ترین بوسه ها را به شرمی چنان مبدل می کند

که جاندار غارنشین از آن سود می جوید

تا به صورت انسان در آید

 

و گونه هایت

با دو شیار مورب

که غرور تو را هدایت می کنند و

سرنوشت مرا

که شب را تحمل کرده ام

بی آن که به انتظار صبح

مسلح بوده باشم

 

هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم!

 

و چشمانت راز آتش است

و عشق ات پیروزی آدمی است

هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد.

 

و آغوشت

اندک جایی برای زیستن

اندک جایی برای مردن

و گریز از شهر

که با هزار انگشت

به وقاحت

پاکی آسمان را متهم می کنند.....

لینک به دیدگاه

نارنجی است باد

وقتی که گرد و خاک زمین را

جاروب می‌کند.

w

 

جاده، هر روز همان

عشق، گوید که: برو

عقل، گوید که: بمان!

w

 

اول مهرست

دامنت را گرم می‌خواهم

بوسه‌هایت را پُر از باران.

w

 

آبی بسیار کمرنگی است

آسمان

وقتی که چشمان تو می‌خندد.

w

 

با عصا می‌گذرد کودک لنگ

ملخی

می‌پرد از سر سنگ.

w

 

هرچه دلتنگی هست

حرفهایی که گره در گره است

تو بیا تا به همان بوسه اول برود.

w

 

پل زیادست، ولی

لذت راه کسی بُرد

که از رود گذشت.

w

 

آیینه‌ای که در افق چشم‌های توست

تصویر جنگلی است

که در رود...

w

 

بوی ماه می‌آید

در فواصل غربت

من مرور یک داغم.

لینک به دیدگاه

از من رمیده ای و من ساده دل هنوز

 

بی مهری و جفای تو باور نمی کنم

 

دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این

 

دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم

 

رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید

 

دیگر چگونه عشق تورا آرزو کنم

 

دیگر چگونه مستی یک بوسه تورا

 

دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...