*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۰ شاید واسه من مثل یه رویا بود، یه خواب شیرین، وقتی که پیشم اومدی و در آغوشم آرام گرفتی... دستای کوچولوت رو به دورم حلقه زدی و از لمس لبهای من و تو بوسه هایی از سر عشق به وجود اومد.... اون احساس طوری برام لذت بخش بود که به یکباره سکوت قلبم گم شد از شنیدن، دوستت دارم های تو و باز معصومیت چشمات جایی برای دودلی من باقی نذاشت . حالا چشمام رو میبندم خیلی آروم به غیر از تو به چیز دیگه ای فکر نمیکنم ،بازم دارم آغوشت رو احساس میکنم ، همین !! همین برام بسه...... 6 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۹۰ از باران باز باران بي ترانه بي صداي ِعاشقانه مي خورد بر بام ِ خانه قطره قطره ... دانه دانه باز هم بال پرستو، خيس ِ آب ِ ناودانه باز هم يك تنگ خالي، ماهي ِ تشنه لبانه باز، سفره خالي است از، بوي ِعطر ِ رازيانه حسرت ِ نان ِبرشته، دستهاي ِكودكانه باز رفتن بي بهانه ، بي دليلي شاعرانه بستن ِ بار ِ مسافر، يك سفر تا بي نشانه باز هم قلبي شكسته، اشكهايي بس روانه خم شدن زير عذاب ِ يك گناهِ معصومانه باز يك عشق دروغين، بوسه هاي ِ ظاهرانه باز هم تنهاي ِتنها، دختر ِ پاك ِزمانه باز يك شوق ِ لبالب، شوق ِ مرگي جاودانه باز مرگي بي بهانه باز باران...بي ترانه 4 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اردیبهشت، ۱۳۹۰ وقتی كه لبت برابرم واقع شد یك لحظه دلم به بوسه ای قانع شد قانون اساسی دلم گفت ببوس شورای نگهبان لبم مانع شد 3 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 خرداد، ۱۳۹۰ شراب خواستم... گفت : " ممنوع است " آغوش خواستم... گفت : " ممنوع است" بوسه خواستم... گفت : " ممنوع است " نگاه خواستم... گفت: " ممنوع است " نفس خواستم... گفت : " ممنوع است " ... حالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه ، با یک بطری پر از گلاب ، آمده بر سر خاکم و به آغوش می کشد با هر چه بوسه ، سنگ سرد مزارم را و چه ناسزاوار عکسی را که بر مزارم به یادگار مانده ، نگاه می کند و در حسرت نفس های از دست رفته ، به آرامی اشک می ریزد . ... تمام تمنای من اما سر برآوردن از این گور است تا بگویم هنوز بیدارم... سر از این عشق بر نمی دارم. 4 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۰ حسرت !!! از من رمیده ای و من ساده دل هنوز بی مهری و جفای تو باور نمی کنم دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید دیگر چگونه عشق ترا آرزو کنم دیگر چگونه مستی یک بوسه ترا دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم یاد آر آن زن ‚ آن زن دیوانه را که خفت یک شب بروی سینه تو مست عشق و ناز لرزید بر لبان عطش کرده اش هوس خندید در نگاه گریزنده اش نیاز لبهای تشنه اش به لبت داغ بوسه زد افسانه های شوق ترا گفت با نگاه پیچید همچو شاخه پیچک به پیکرت آن بازوان سوخته در باغ زرد ماه هر قصه ایی که ز عشق خواندی 2 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۹۰ ساده بودن را از پری کوچکی اموخته ام که با بوسه ای می مرد و با بوسه ای به دنیا می امد! اما در این میان رازی هست که تنها تو از زوایای ان با خبری! بگو بدانم! بی بی باران! گرمای ناب..دومین بوسه ی معجزه، ایا بر گونه های خیس گریه ی من خواهد نشست؟ 3 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۰ دلگیر میشوم .... آن گاه : که میبینم چه بی پروا فنجان از لبانت کام میگیرد !! آن گاه : که با هر بوسه از لبانت پر از تو و خالی از خویش میشود ..! دلگیر میشوم....!! 4 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۰ دعای باران چرا؟ دعای عشق بخوان! این روزها دلها تشنه ترند تا زمینها خدایا کمی عشق ببار! 3 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۰ چقــــدر بـــرات قصـــه بگــــــویم چقـــــــدر ببوســــمت نـــوازشـــت کنم مـــــوهات را نـــفس بــــکشم تـــا خوابــت ببـــرد؟ ... چقـــــدر نـــگاهت کنم... … نـــگاهت کنم تــــا خـــوابم ببـــرد؟ 4 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مهر، ۱۳۹۰ دســت مــرا بگيــر، کــه بــاغ نگــاه تــو چــندان شکــوفــه ريــخت کــه هــوش از ســرم ربــود! مــن جــاودانــم، کــه پــرستــوي بــوســه ات بــر روي مــن دري ز بهــشت خــدا گشــود! امــا چــه مــي کــني دلی را، کــه در بهــشت خــدا هــم غــريــب بــود 3 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مهر، ۱۳۹۰ کمـ دلمـ را بتکانـ با اینـ نوشته هایتـ سخت تکانش میدهیــــــــــ... آریـــ گاهیــ حســ میکنمــ دردلمــ خانه تکانیــ راهـ انداخته ایـــــ.... خانه ایــ کــــــهـ یکـــ اسبابـــــ بیشتر ندارد وآنــ همــ قلبـ توستــــ.... کهـــ سختــــ میشود جابجایشـــ کــــــــــــــــــــــــــــرد..... 6 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 مهر، ۱۳۹۰ صندوقچه آرزوهایم با یک کلمه پرشده : "تو" 6 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۰ آرامم می کرد بوسه بر لبانت سیگار هرگز برایم جای خالی لبهایت را پر نکرد . . . 7 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﺮﭼﻪ ﻗﺪﺭﺑـﺨﻮﺍﻧﯽ... ﺧﺴﺘﻪ ﻧﻤﯿﺸﻮﯼ! ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫﺮﭼﻪ ﻗﺪﺭ ﮔﻮﺵ ﺩﻫﯽ ...ﻋﺎﺩﺕ ﻧﻤﯿﺸﻮﻧﺪ! ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﻫﺮﭼﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ...ﺑﺎﺯ ﺑﮑﺮ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻧـﺨﻮﺭﺩﻩ! ﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ؟! ...ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﯼ؟! ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ ﺑﯽ ﻧﻬﺎﯾﺖ ﺍﻧﺪ...! اﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﻌﻀﯽ ﻫﺎ 7 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ ماهي هاي شوق در تنگ نفسهايم مي ميرند و من تهي تر از خشک چشمه اي در کوير لبريز از هر چه آرزوست خواب دريا مي بينم ... 6 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ دیروزها کسی را دوست می داشتی این روزها دلتنگی ... تنهایی ... تمام عمر ما به همین سادگی گذشت ... 5 لینک به دیدگاه
shirin.agro 6340 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۰ برگــــرد.. يادت را جا گذاشتـی.. نمی خواهم عُــمری به اين اميد باشـم کـه براي بردنـش بر مـی گردی ... 4 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آبان، ۱۳۹۰ ردّ دسـتهـایـــت روی فـنجان جا مانـــده ... و جـای خـالـی یـک بــوسـه روی لـبهـــای مــن ! کاش . . . ای کـاش مـی شــد آخریـن بوسه ات را جـایـی پـنهــان میكـردم تا بــار دیـگـــر كـلمات شعــرم بـوی دلـتـنـگــی نمی گرفتند 5 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 آبان، ۱۳۹۰ بگذار ببووسمَت نگران نباش کسی ما را نمیبیند این شعرها همه سانسور میشوند! قول ميدهم تو هم زود فراموش ميكني !! باز من ميمانم و لبهاي ورم كرده !!! 5 لینک به دیدگاه
sweetest 4756 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آذر، ۱۳۹۰ كلافه كرده هر شبم ، كلاف بوسه های تو معاف می شود لب از عفاف بوسه های تو لبم كه در كشاكش لب تو داغ می شود ترك دوباره می خورد شكاف بوسه های تو به چشمه ی بلوغ بوسه های مبتذل گلم! رها نمی كند دلم طواف بوسه های تو در این وصال نقره ای به حرمت تو مانده ایم من و غزل،به جرم اعتراف بوسه های تو به شانه های خسته ی شكست خورده ات قسم لبم گریز دارد از مصاف بوسه های تو 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده