رفتن به مطلب

شعرهای لعنتی ...!


خاله

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 353
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

باران کوتاه می شود دستش از زمین....

لب وَر می چیند....

دنیا را مه بر می دارد....

فانوس دریایی چشمک می زند از دور....

می گوید نفرینش نکن تا من هستم.....

تازه می آید.....کهنه دِل آزار می شود...

  • Like 8
لینک به دیدگاه

شعرهای لعنتی ذهنم را رها کنید...

هر واژه شعری میشود برای تو ...

هر شعر اشکی میشود برای من ...

هر اشک سوزی میشود بر قلبم ...

شعرها بروید رهایم کنید ....:w000:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

پس مانده

لبهای ترک خورده ات

بر روی

ته سیگار

به جا مانده

آن را

قاب می گیرم

و

به دیوار می زنم

دیوار

تَرَک بر می دارد

شاید که

دیوار

لب باز کرده است

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

خوب است که زن هستم

همین که اگر از زنانگی بیفتم

می شوم تو

می شوم مرد!

اما تو اگر از مردی بیفتی

می شوی هیچ !

می شوی نامرد ...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

تو که نباشی ،

نه سر به راهم

نه رو به راه ...

پریشان در میان باد

ویــــرانــــم . . . .

سرگردان در میان نا کجا آباد.....

تا کجا نمی دانم.....

خیال تو تمامی ندارد....

  • Like 3
لینک به دیدگاه

حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

حمـاقـت یـعنـی مـن کـه

اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوی !

خـبری از دل تنـگـی تـو نمـی شود!

برمیگردم چـون

دلـتنـگـت مــی شــوم!!!

  • Like 2
لینک به دیدگاه

و من تردید داشتم که با نبودنت آرام می شوم یا با بودنت خوشبخت؟

و حتی شک داشتم که آرامش را می خواهم یا خوشبختی را!

و هنوز دست و پا میزنند

ذهن خسته ام…

قلب درمانده ام…

چشمان بهت زده ام…

حرف هایم این روزها سر و ته ندارد!!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

یک نفر مرا در ایستگاه شبجا گذاشته است

درست مثل چمدانی که

تو جا گذاشتی اش پیش من

 

برای من نه

برای چمدان ات برگرد !

  • Like 3
لینک به دیدگاه

مــزه ی

نِگـــاهَــت شیـــریــن بــود

 

فـــرهــادتـــ شـدمــ

 

تپــش قلبــــم مجنـــون شـد

 

لیــلایـــم شُــدی ...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...