am in 25041 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۸۹ ولی سخت تر از اون اینه که وقتی آدم بر گرده به عقب هیچ خاطره روشنی نباشه که بخواد حتی واسه ثانیه سفر کنه به رویایه کودکی به اولین روز مدرسه ای که همه به خاطر رفتن مادر گریه می کنن و من....به روزی که از کم گرفتن نمره املا و خنده تمسخر آمیز معلم زنگ تفریح رو تو کلاس موندم و گریه کردم و حتی از این می ترسیدم که به دوستم بگم مادرم مرا میزند. و تصویر کمر بند پدرم که به سان تازیانه ای بدنم را نوازش می کرد و دالان تاریک زیر زمین در سرمای زمستان و ترس از حجوم حشرات و پوشاندن کبودی روی صورت از دوستان و نفهمیدنم و..... گرگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! :sad0: 1 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۸۹ اونی که عکس لاک پشتو شیر داره خیلی خوب پاک میکردن.......و بوی خوبی ام داشت.... ولی این پایینیه.....همیشه سیاه میکرد دفترمو:w00: من همیشه به خواهرم قالب میکردمش! 4 لینک به دیدگاه
DCBA 8191 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۸۹ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام من هنوز این کتابمو دارم!!!! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام تو کتاب سوم دبستان بودن؟؟؟؟ که شمال ایرانو سفر میکردن؟؟؟ مسیرشونم آمل، بابل، قائمشهر ،ساری ، بهشهر، گرگان بود؟؟؟؟؟:JC_thinking: 3 لینک به دیدگاه
jonny depp 8297 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۸۹ من هنوز این کتابمو دارم!!!! تو کتاب سوم دبستان بودن؟؟؟؟ که شمال ایرانو سفر میکردن؟؟؟ مسیرشونم آمل، بابل، قائمشهر ،ساری ، بهشهر، گرگان بود؟؟؟؟؟:JC_thinking: از کازرون میرفتن نیشابور حالا تو این سفر به جز تهران دیگه یادم نیست چه شهرایی می رفتن اما یادم مادر بزرگشون خیلی آی کیوش پایین بود بچه ها هم به اون رفته بودن یادم یدفعه دختر فک کنم اسمش مریم بود تو بازار گم شده بود 2 لینک به دیدگاه
zahra-d 4993 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مرداد، ۱۳۸۹ ااااااااااا اقای هاشمی ساری هم امده بود؟ لینک به دیدگاه
Gizmo 5887 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ یه روز جمعه سه بار از روی درس پترس خودشیرین مشق نوشتم؛هنوز یادمه که چقدر خرچنگ غورباقه نوشتم تا زودتر برم بازی....یه جبار باغچه بانم بود؛یه بار دیگه هم دو دور از رو اون مشق نوشتم؛من نمیدونم حکمت این چند دور نوشتنا چی بود؟! چه فایده ای داشت مثلا؟ یاد معلما هیچم نبخیر؛یاد صبح زود بیدار شدنا هم که به شر ولی این مدادا و پاک کنا و............... 2 لینک به دیدگاه
FriendlyGhost 998 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ ای دبستانی ترین احساس من ! ... اولین روز دبستان بازگرد / کودکی ها شاد خندان بازگرد بازگرد ای خاطرات کودکی / بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کودکی زیبا ترند / یادگاران کهن ماناترند درسهای سال اول ساده بود / آب را بابا به سارا داده بود درس پندآموز روباه و خروس / روبه مکار دزد چاپلوس کاکلی گنجشکی باهوش بود / فیل نادانی برایش موش بود روز مهمانی کوکب خانم است / سفره پر از بوی نان گندم است با وجود سوز سرمای شدید / ریزعلی پیراهن ازتن میدرید تا درون نیمکت جامی شدیم / ما پر از تصمیم کبری می شدیم پاکنهایی زپاکی داشتیم / یک تراش سرخ لاکی داشتیم کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت / دوشمان از حلقه هایش درد داشت گرمی دستانمان از هااا بود / برگ دفترها به رنگ کاه بود مانده در گوشم صدایی چون تگرگ / خش خش جاروی بابا روی برگ همکلاسیهای من یادم کنید / بازهم درکوچه فریادم کنید همکلاسیهای درس و رنج و کار / بچه های جامه های وصله دار یاد ان آموزگار ساده پوش / یاد ان گچ ها که بودش روی دوش کاش هرگز زنگ تفریحی نبود / جمع بودن بود تفریقی نبود ای معلم یادوهم یادت بخیر / یاد درس آب بابایت بخیر ای دبستانی ترین احساس من / بازگردو این مشق ها را خط بزن هی روزگار دوران دبستان با مادرم توی یک مدرسه بودم (مادرم معلم کلاس پنجم بود) با این وجود میگن روز اول مدرسه خیلی گریه کردم خودم که یادم نیست 1 لینک به دیدگاه
anthonio montana 3249 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ آره...یادش خیر...دبستان راه دانش تو یوسف آباد....راهنمایی پارس خودرو تو میدون کاج....دبیرستان البرز تو چهار راه کالج...چه دورانی بود...اصلا خوب نبود...اصلا دوست ندارم برگردم به عقب...از هیچ کدومشون خاطره شیرین ندارم... ای دبستانی ترین احساس من/برنگرد ارنه زنم بر تو لگد 2 لینک به دیدگاه
هوتن 15061 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ آره...یادش خیر...دبستان راه دانش تو یوسف آباد....راهنمایی پارس خودرو تو میدون کاج....دبیرستان البرز تو چهار راه کالج...چه دورانی بود...اصلا خوب نبود...اصلا دوست ندارم برگردم به عقب...از هیچ کدومشون خاطره شیرین ندارم... ای دبستانی ترین احساس من/برنگرد ارنه زنم بر تو لگد بابا بچه مایه دار..............پیاده شو باهم بریم 1 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ آره...یادش خیر...دبستان راه دانش تو یوسف آباد....راهنمایی پارس خودرو تو میدون کاج....دبیرستان البرز تو چهار راه کالج...چه دورانی بود...اصلا خوب نبود...اصلا دوست ندارم برگردم به عقب...از هیچ کدومشون خاطره شیرین ندارم... ای دبستانی ترین احساس من/برنگرد ارنه زنم بر تو لگد خاستی بگی دیپلمم داری؟ 1 لینک به دیدگاه
anthonio montana 3249 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ بابا بچه مایه دار..............پیاده شو باهم بریم مگه اینجاهایی که گفتم بالاشهره؟ خاستی بگی دیپلمم داری؟ ولی فکر کنم شما هنوز به تصمیم کبری نرسیدی 1 لینک به دیدگاه
anthonio montana 3249 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ معلومه مگه؟خیلی تابلو بود.... :w16: 1 لینک به دیدگاه
anthonio montana 3249 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ حتی از دیپلم شما هم تابلو تر؟ نه...دیپلم من خیلی تابلوتره...بی خیال ...تو تاپیک های داش سجاد کسی نباید اسپم کنه...دهه:w00: لینک به دیدگاه
FriendlyGhost 998 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ آره...یادش خیر...دبستان راه دانش تو یوسف آباد....راهنمایی پارس خودرو تو میدون کاج....دبیرستان البرز تو چهار راه کالج...چه دورانی بود...اصلا خوب نبود...اصلا دوست ندارم برگردم به عقب...از هیچ کدومشون خاطره شیرین ندارم... ای دبستانی ترین احساس من/برنگرد ارنه زنم بر تو لگد آآآآآآآآآآآآآآآآآآ منم راهیان فضیلت بودم راهنمایی ، دبستان هم ایمان بالاتر از میدون سرو :4chsmu1: لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ چمدان خاطراتم را بسته ام میخواهم سفر برم به کودکی به ملاقات عمو زنجیر باف کسی میآید ؟! دست در دست یکدیگر هفت سنگ بازی کنیم با د بادکی از جنس خواب خوش پروانه ها ... به آسمان هوا کنیم راستی سبد سبد ستاره برای موهای مادرمان بچینیم؟ رنگ حوض چطور ؟ سبز باشد یا آبی ؟ رنگ شیرین خنده چطور ؟ به آسمان برویم ؟ به دیدن خدا چطور ؟ به روی ماه دست بکشیم ... قبول ؟ پس چند لحظه لطفا تا چادر مادرم را بیاورم ... انجا پر از ستاره هست دلتان قرص که قرص ماه هم تکمیل هست ... راستی چرا به فلک باج دهیم ؟ بیائد با پول عیدی هایمان چرخ و فلک سوار شویم فقط خنده یادتان نرود میدانم که خیلی ها از یادشان رفته هست اما گّل آفتابگردان تاکید کرد روی خنده مان ... ! برویم بهار نارنج ترانه ببافیم به موهای هم کلاسیمان همان که همدم مان بود مداد رنگی تان از یادتان نرود اینبار با هم رنگین کمان میکشیم جای خالی سالهای انتظار را پر میکنیم جای خالی مادر بزرگمان را راستی پدر بزرگ میآید با هم سلام کنیم خوشش میآید بچهها فرار انگار توپ افتاد به باغچه ی همسایه ما که ندیدیم اما گفت که غنچهای شکست ...! بچه ها بیایید قول بدهیم که با هم باشیم مثل شاخ و برگ مثل ریشه ی درخت مثل میهن عزیزمان کرد و ترک فارس لر و عرب تالش و بلوچ قول میدهید ؟ بهرنگ قاسمی 5 لینک به دیدگاه
mohsen 88 10106 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ سپاس سمندون عزیز.:icon_gol::icon_gol: خیلی خیلی باحال بود.:icon_gol::icon_gol: سفر کردیم و برگشتیم کودکیمان را جا گذاشتیم اما خاطراتمان ................ 1 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مرداد، ۱۳۸۹ سپاس سمندون عزیز.:icon_gol::icon_gol:خیلی خیلی باحال بود.:icon_gol::icon_gol: سفر کردیم و برگشتیم کودکیمان را جا گذاشتیم اما خاطراتمان ................ خواهش میشه . :icon_gol::icon_gol: لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده