spow 44196 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ ای دبستانی ترین احساس من ! ... اولین روز دبستان بازگرد / کودکی ها شاد خندان بازگرد بازگرد ای خاطرات کودکی / بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کودکی زیبا ترند / یادگاران کهن ماناترند درسهای سال اول ساده بود / آب را بابا به سارا داده بود درس پندآموز روباه و خروس / روبه مکار دزد چاپلوس کاکلی گنجشکی باهوش بود / فیل نادانی برایش موش بود روز مهمانی کوکب خانم است / سفره پر از بوی نان گندم است با وجود سوز سرمای شدید / ریزعلی پیراهن ازتن میدرید تا درون نیمکت جامی شدیم / ما پر از تصمیم کبری می شدیم پاکنهایی زپاکی داشتیم / یک تراش سرخ لاکی داشتیم کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت / دوشمان از حلقه هایش درد داشت گرمی دستانمان از هااا بود / برگ دفترها به رنگ کاه بود مانده در گوشم صدایی چون تگرگ / خش خش جاروی بابا روی برگ همکلاسیهای من یادم کنید / بازهم درکوچه فریادم کنید همکلاسیهای درس و رنج و کار / بچه های جامه های وصله دار یاد ان آموزگار ساده پوش / یاد ان گچ ها که بودش روی دوش کاش هرگز زنگ تفریحی نبود / جمع بودن بود تفریقی نبود ای معلم یادوهم یادت بخیر / یاد درس آب بابایت بخیر ای دبستانی ترین احساس من / بازگردو این مشق ها را خط بزن 43 لینک به دیدگاه
yasi * m 5032 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ تا درون نیمکت جامی شدیم / ما پر از تصمیم کبری می شدیم این دقیقا یعنی چی؟!! 9 لینک به دیدگاه
spow 44196 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ این دقیقا یعنی چی؟!! تو به خاطر اینکه افکارت پاک بشن باید بری دوره یک ودو طرح ولایت رو بگذرونی 12 لینک به دیدگاه
mohsen 88 10106 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ یاد تاپیک دهه شصت افتادم.این هم مث اون تاپیک منو با خودش برد به دهه اول عمرم سپاس 13 لینک به دیدگاه
spow 44196 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ ای دبستانی ترین احساس من / بازگردو این مشق ها را خط بزن 13 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ :mrsbeasley:و چه زود دير ميشه يادش به خير 11 لینک به دیدگاه
am in 25041 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ من دلم برا مدرسه تنگ شده!!!!! تنها جایی بود که حداقل هیچ دغدغه ای نداشتیم همش تو فکر این بودیم که فلان معلمو بچزونیم فلان ناظمو بپیچونیم!!!!!!! 12 لینک به دیدگاه
hodaa 5488 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ اما من اصلا دوست ندارم ،چه اعصابی داشتیم هر روز صبح زودمیرفتیم مدرسه 9 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ روز مهمانی کوکب خانم است / سفره پر از بوی نان گندم است یادش بخیر 3 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ عید زیبا بود و امید عیدی گرفتن خرداد زیبا بود و امید سه ماه تعطیلی پاییز زیبا بود و امید دیدن دوباره همکلاسیها این سال دیگه میریم راهنمایی. دو سال دیگه میریم دبیرستان. یکسال دیگه دیپلم.. و مدام این جمله روی زبونمون بود. وقتی بزرگ شدم. با هر نوبرانه ، چشمها رو میببستیم و آروز میکردیم. چقدر آرزو داشتیم ... دنیا دنیا امید.. روزی که نوبرانه زردآلو بود ، چشمها رو بستم و خواستم در دل آرزویی کنم ، هیچ چیز از دل به زبان نیامد و فهمیدم بزرگ شدم. چشم رو باز کردم و نوبرانه زرد آلو در دستم و من بیآرزو. چقدر بزرگ شدن درد آور بود. بزرگ شدیم و هیچ نشد... حالا از مهر تا خرداد هر روز مثل دیروز و از خرداد تا مهر امروز مثل دیروز. هر سال که گذشت هیجانها کمتر و کمتر شد. سالها تکراری تر... کار و کار و کار برای هیچ.. آرزوها حسرت شد و ماند و بیمهایی که داشتیم که روزمرگی رو دچار نشیم شد. زندگی ، فهمیدیم که زندگی چیزی نیست جز همانی که بزرگترها داشتن و مامیترسیدیم از دچار شدن بهش.. آخرین بزنگاه بود بزرگ شدن... دیگه میتونستیم از خیابانها رد بشیم. ردشدیم بارها و بارها و بی پناه.. خوشا روزهایی که نمیتوانستیم و دستهایمان را به دست بزرگ و نرم پدرمیدادیم و طعم تکیهگاه را میچشیدیم.. بزرگ شدیم و همه شبها به تنهایی گذشت و خوشا شبهایی که بهانه مریضی و ترس به تختخواب بزرگ و نرم پدر و مادر میلغزیدیم و خوش میخوابیدیم. بزرگ شدیم و دستها به جیب رفت و روبروی دستگاه بی حس و سرد عابر بانک پول میگیریم و چه کیفی داشت ده تومانی و پنجاه تومانیهایی که از دست پدر میگرفتیم با لبخند. دیگه نه امیدی به سال دیگه.نه به خرداد ونه به مهر. تا بچه هستيم بزرگ شدن چه اميد شيرينی است و بزرگ که میشویم بچگی حسرتی بزرگ 5 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 7 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 5 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 4 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 6 لینک به دیدگاه
hilari 2413 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۸۹ اشکمو در آوردید چه دورانی بود من الان که کتاب های خواهرزاده هامو نگاه میکنم دلم میگیره , هیچی مثل سابق نیست 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده