Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۴ ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی تا راهرو نباشی کی راهبر شوی... یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی یک عمر پشیمان ز پشیمانی خویشم 1 لینک به دیدگاه
yanāl 2221 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۴ مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی 1 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۴ مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی یک عمر قفس بست مسیر نفسـم را حالا که دری هـست مرا بال و پری نیست حالا که مقــــدر شده آرام بگیـــــرم ســیلاب مرا برده و از من اثری نیـست 2 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۴ تا این غزل شبیه غزلهای من شود چیزی شبیه عطر حضور شما کم است گاهی تو را کنار خود احساس میکنم اما چقدر دلخوشی خوابها کم است خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست ایا هنوز هم امدنت را بها کم است؟ 3 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۴ تحمل کردن اين راز از من زن نمی سازد ! که روزی خسته خواهد شد دل از اندوه طولانی 4 لینک به دیدگاه
itgirl70 545 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۴ یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد كه از او خصم به دام آمد و معشوقه به كام 4 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۴ مجلس شورای قلبم،طرح چشمانت که دید با دوفوریت به مجنون توگشتن، رای داد 3 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۴ دفتری گر بنویسند ز خوبان جهان تو به سر دفتر خوبان جهان عنوانی / 4 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۴ یک نفر گفت خدا! کاش که عاشق باشم شد و در پیچ و خم عشق خدا را گم کرد 4 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۴ در دايره قسمت ما نقطه ي تسليميم لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي / 4 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۴ یارم تویی در عالم یار دگر ندارم تا در تنم بود جان دل از تو برندارم 3 لینک به دیدگاه
Dreamy Girl 6672 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۴ مثل خاراندن یک زخم پس از خوب شدن یاد یک عشق عذابیست که لذت دارد... 3 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 تیر، ۱۳۹۴ دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد؟ چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟ آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد 2 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 تیر، ۱۳۹۴ دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد؟چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد؟ آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد دلم برایت یک ذره است کی میشود که ساعت وقارش را با بیقراری من عوض کند عقربه های تنبل! آیا پیش از من به کسی که معشوق را در کنار دارد قول همراهی داده اید؟ 5 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 تیر، ۱۳۹۴ دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است 5 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 تیر، ۱۳۹۴ تمام حادثه , یک توده هیمه بود و شرر و آن چه ماند ز من خاک بود و خاکستر 4 لینک به دیدگاه
S.F 24932 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 تیر، ۱۳۹۴ تو نیایی و نگویی مر مرا که خرت را میبرند ای بینوا خر برفت و خر برفت خر برفت مولانا. 4 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 تیر، ۱۳۹۴ تو از خواری همینالی نمیبینی عنایتها مخواه از حق عنایتها و یا کم کن شکایتها مولانا 4 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 تیر، ۱۳۹۴ تمام حادثه , یک توده هیمه بود و شررو آن چه ماند ز من خاک بود و خاکستر روي قبرم بنويسيد مسافر بوده است بنويسيد که يک مرغ مهاجر بوده است بنويسيد زمين کوچه ي سرگرداني است او در اين معبر پرحادثه عابر بوده است 4 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 تیر، ۱۳۹۴ تو از خواری همینالی نمیبینی عنایتهامخواه از حق عنایتها و یا کم کن شکایتها مولانا آن شیر دلاور که زبهر طمع نفس در خوان جهان پنجه نیالود، علی بود شاهی که وصی بود و ولی بود، 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده