meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد 2 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش ...كه بد به خاطر اميدوار ما نرسد 3 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ دلم محراب زیبایی چو ابروی تو میخواهد بهانه كرده و تنها ،گل روی تو میخواهد 2 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ در نميگيرد نياز و ناز ما با حسن دوست....خرم ان كز نازنينان بخت برخوردار داشت 3 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است دل سودا زده از غصه دو نیم افتاده است چشم جادوئی تو خودعین سواد سحر است لیکن این هست که این نسخه سقیم افتاده است 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان 2 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ تكيه بر تقوا و دانش در طريقت مافريست....راهرو گر صد هنر دارد توكل بايدش 2 لینک به دیدگاه
Sh.92 3961 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ ناز پرورد تنعم نبرد راه بدوست ....عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد 2 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ دنیا کجا به مردم دانا وفا کند بگذار تا که چاره کارت خدا کند در زندگی طبیب محبت ندیده ام تا نسخه ای عنایت و دردم دوا کند 2 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها...... 2 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا 2 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ اگرچه در طلبت هم عنان باد شمالم به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم 2 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ ما نوشتیم و گریستیم ما خنده کنان به رقص بر خاستیم ما نعره زنان از سر جان گذشتیم ... کسی را پروای ما نبود. در دور دست مردی را به دار آویختند : کسی به تماشا سر برنداشت ما نشستیم و گریستیم ما با فریادی از قالب خود بر آمدیم 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش 4 لینک به دیدگاه
not found 16275 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ ما نوشتیم و گریستیمما خنده کنان به رقص بر خاستیم ما نعره زنان از سر جان گذشتیم ... کسی را پروای ما نبود. در دور دست مردی را به دار آویختند : کسی به تماشا سر برنداشت ما نشستیم و گریستیم ما با فریادی از قالب خود بر آمدیم من به تو خنديدم چون كه مي دانستم تو به چه دلهره از باغچه ی همسايه سيب را دزديدي پدرم از پي تو تند دويد و نمي دانستي باغبان باغچه همسايه پدر پير من است 2 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد قفسم برده به باغي و دلم شاد كنيد فصل گل مي گذرد همنفسان بهر خدا بنشينيد به باغي و مرا ياد كنيد 3 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ دلم خزانه اسرار بود و دست قضا درش ببست و کلیدش به دستانی داد 1 لینک به دیدگاه
not found 16275 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ من نگويم كه مرا از قفس آزاد كنيد قفسم برده به باغي و دلم شاد كنيد فصل گل مي گذرد همنفسان بهر خدا بنشينيد به باغي و مرا ياد كنيد با خودت داری مشاعره میکنی؟:vahidrk: دل من گفت: برو چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام حيرت و بغض تو تكرار كنان مي دهد آزارم و من انديشه كنان غرق در اين پندارم كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت؟ 2 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ با خودت داری مشاعره میکنی؟:vahidrk: دل من گفت: برو چون نمي خواست به خاطر بسپارد گريه تلخ تو را و من رفتم و هنوز سالهاست كه در ذهن من آرام آرام حيرت و بغض تو تكرار كنان مي دهد آزارم و من انديشه كنان غرق در اين پندارم كه چه مي شد اگر باغچه خانه ما سيب نداشت؟ معلومه دارین چیکار میکنین شما؟ 1 لینک به دیدگاه
meysam62 4529 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده