رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

تشويش ندارم كه من تشنه ي آبم

گر تشنگي ام را به تو تعبير نمايم

باران شده اي بر اين خسته ي خرابم

یك لحظه از اين واژه گذر كن كه ببيني!

 

/

  • Like 1
لینک به دیدگاه

راز دل خود با همه مردم نتوان گفت

باید که ز بیگانه نهان کرد و نهان گفت

در پرده عجب مطرب زیرک به نوا خواند

آن قصه که با جمع پریشان نتوان گفت

دستی به گریبان زد و افسانه ی بیداد

با مویه به صد شور و نوا جامه دران گفت

با زمزمه ها قصه ی عمرر گذران را

در آینه ی دیده ی من آب روان گفت

گل خنده زند لیک پریشان رود از باغ

رازیست که در گوش دلم بادی خزان گفت

احوال بهاران و غم مهلت گل را

نرگس به چمن گفت

ولیکن نگران گفت

جان بر سر روشنگری بزم کسان کن

کاین پند مرا شمع فروزان به زبان گفت

بر دختر رز بنگر و مست از می حق باش

این طرفه سخن با دل من شاخ رزان گفت

ما رهرو اقلیم خداییم و غمی نیست

زان یاوه که تر دامن آلوده دهان گفت

شد جان و دلم تشنه ی پیغام محمد

کو رمز شرف را به جهان از دل و جان گفت

ای گمشده اقلیم خداوند نقطه ی امن است

کاین دایره را مرشد ما خط امان گفت

  • Like 1
لینک به دیدگاه

تو كيستي كه با هر موج تبسم تو

مثال قايق سرگشته روي گردابم

تو در كدام سحر همدم كدام نسيم

تورا كدام خدا

من از كجا سر راه تو آمدم ناگاه

چه كرد با دل من آن نگاه شيرين آه

مدام پيش نگاهي مدام پيش نگاه

  • Like 4
لینک به دیدگاه

زمین را انعطافی نبود

سیارهیی آتی بود

 

لُکِّه سنگی بود

آونگ

که هنوز مدار نمیشناخت زمین،

و سرگذشت ِ سُرخاش

تنها

التهابی درکناشده بود

فراپیش ِ زمان.sigh.gif

 

شعری پر مغز از مرحوم شاملو:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

نیمکت کهنه باغ

خاطرات دورش را

در اولین بارش زمستانی

از ذهن پاک کرده است

خاطره شعرهایی را که هرگز نسروده بودم

خاطره آوازهایی را که

هرگز نخوانده بودی

 

"حسین پناهی "

  • Like 1
لینک به دیدگاه

اسیر حس گذر طاووس

بر دوش

می بردم گریه

شایدنریزم از سر گلبرگ

تا در کجای پلک این بار خسته ام

او در کجا

ضیافت اگر خواب

پایین دره

جرس نیست

لختی که تکیه داده ام به هر چه که در باد

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دیوانگی زین بیشتری ؟ زین بیشتر ، دیوانه جان

با ما ، سر دیوانگی داری اگر ، دیوانه جان

در اولین دیدار هم بوی جنون آمد ز تو

وقتی نشستی اندکی نزدیک تر دیوانه جان

چون می نشستی پیش من گفتم که اینک خویش من

ای آشنا در چشم من با یک نظر دیوانه جان :ws3:

 

حسین منزوی:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

بهار از باغ ما رفتست ما افسانه می گوییم

پرستوها ندانستند و بر قندیل یخ مردند

بهار از باغ ما رفتست می خواندند پیچک ها

شما بیهوده می گویید و ما

بیهوده می روییمsigh.gif

 

پ.ن:چه یاسی داره این شعر از مشرف آزاد تهرانی:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من آبچاله ی هرز کوچکی بلدم

که پر از خاطرات گل آلودی ست

که ته نشین می شود

آرام

آرام

آرام

عزیزترینم

باران که تمام شد

بیا برویم عکس آسمان و

جفتی پرنده ببینیم

 

"رویا زرین "

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...