رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

ترا یک ذره سوی خود هوا خواهی نمی بینم

 

مرا یک موی بر تن نیست کت خواهان نمیدانم

 

چه بی روزی کسم ، یارب، که از وصل تو محرومم

 

چرا شد قسمت بختم ز تو حرمان میدانم

لینک به دیدگاه

ای دل عبث مخور غم دنیا را

فکرت مکن نیامده فردا را

 

کنج قفس چو نیک بیندیشی

چون گلشن است مرغ شکیبا را

 

بشکاف خاک را و ببین آنگه

بی مهری زمانهٔ رسوا را

 

این دشت، خوابگاه شهیدانست

فرصت شمار وقت تماشا را

 

از عمر رفته نیز شماری کن

مشمار جدی و عقرب و جوزا را....

لینک به دیدگاه

دل اگر توشه و توانی داشت

در ره عقل کاروانی داشت

 

دیده گر دفتر قضا میخواند

ز سیه کاریش امانی داشت

 

رهزن نفس را شناخته بود

گنجهایش نگاهبانی داشت

 

کشت و زرعی به ملک جان میکرد

بی نیاز از جهان، جهانی داشت

 

گوش ما موعظت نیوش نبود

ورنه هر ذره‌ای دهانی داشت

 

ما در این پرتگه چه میکردیم

مرکب آز گر عنانی داشت

لینک به دیدگاه

وقت سحر، به آینه‌ای گفت شانه‌ای

کاوخ! فلک چه کجرو و گیتی چه تند خوست

 

ما را زمانه رنجکش و تیره روز کرد

خرم کسیکه همچو تواش طالعی نکوست

 

هرگز تو بار زحمت مردم نمیکشی

ما شانه می‌کشیم بهر جا که تار موست

 

از تیرگی و پیچ و خم راههای ما

در تاب و حلقه و سر هر زلف گفتگوست...

لینک به دیدگاه

در دست بانوئی، به نخی گفت سوزنی

کای هرزه‌گرد بی سر و بی پا چه می‌کنی

 

ما میرویم تا که بدوزیم پاره‌ای

هر جا که میرسیم، تو با ما چه می‌کنی

 

خندید نخ که ما همه جا با تو همرهیم

بنگر بروز تجربه تنها چه می‌کنی....

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...