ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۸۸ انسان مه آلود از روی حوض کاشی گذشت و گریان سویم پرید. شیشه پنجره شکست و فرو ریخت لولوی شیشه ها شیشه ی عمرش شکسته بود 3 نقل قول لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14,584 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۸۸ دید موری در رهی پیلی سترک گفت باید بود چون پیلان بزرگ من چنین خرد و نزارم زانسبب که نه روز آسایشی دارم، نه شب بار بردم، کار کردم هر نفس نه گرفتم مزد، نه گفتند بس ره سپردم روزها و ماهها اوفتادم بارها در راهها.... 2 نقل قول لینک به دیدگاه
shima N 25 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۸۸ آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند درشگفتم من چرا ازهم نمی پاشد جهان 2 نقل قول لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14,584 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۸۸ نخواست هیچ خردمند وام از ایام که با دسیسه و آشوب باز خواهد وام بچشم عقل درین رهگذر تیره ببین که گستراند قضا و قدر براه تو دام... 2 نقل قول لینک به دیدگاه
afa 18,504 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۸۸ من به گوش خود از دهانش دوش سخنانی شنیدهام که مپرس 2 نقل قول لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14,584 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۸۸ سوخت اوراق دل از اخگر پنداری چند ماند خاکستری از دفتر و طوماری چند روح زان کاسته گردید و تن افزونی خواست که نکردیم حساب کم و بسیاری چند 2 نقل قول لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۸۸ دیر زمانی است روی شاخه این بید مرغی بنشسته کو به رنگ معماست نیست هم اهنگ او صدایی،رنگی چون من در این دیار ،تنها،تنهاست 2 نقل قول لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14,584 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۸۸ تا ببازار جهان سوداگریم گاه سود و گه زیان میوریم گر نکو بازارگانیم از چه روی هرگز این سود و زیانرا نشمریم جان زبون گشته است و در بند تنیم عقل فرسوده است و در فکر سریم 2 نقل قول لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۸۸ می ترسم از لحظه بعد و از ابن پنجره ای که به روی احساسم گشوده شود برگی روی فراموشی دستم افتاد : برگ اقاقیا بوی ترانه ای گمشده می دهد بوی لالایی که روی چهره مادرم نوسان می کند از پنجره غروب را به دیوار کودکی ام تماشا می کنم بیهوده بود بیهوده بود 2 نقل قول لینک به دیدگاه
pianist 31,129 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۸۸ دوست مشمار آنکه در نعمت زند لاف یاری و برادرخواندگی دوست آن دانم که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی 3 نقل قول لینک به دیدگاه
fanous 11,130 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۸۸ یارب دل پاک و جان آگاهم ده آه شب و گریهء سحرگاهم ده در راه خود اول ز خودم بیخود کن بیخود که شدم ز خود بخود راهم ده 3 نقل قول لینک به دیدگاه
fanous 11,130 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۸۸ همی گویم و گفته ام بار ها / بود کیش من مهر دلدار ها 2 نقل قول لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۸۸ امروز كه در دست توام مرحمتی كن فرداكه شوم خاك چه سود اشك ندامت؟ 2 نقل قول لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14,584 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۸ تا بکی جان کندن اندر آفتاب ای رنجبر ریختن از بهر نان از چهر آب ای رنجبر زینهمه خواری که بینی زافتاب و خاک و باد چیست مزدت جز نکوهش یا عتاب ای رنجبر... 2 نقل قول لینک به دیدگاه
fanous 11,130 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۸ روم به خواب كه شايد تو را به خواب ببينم كجاست خواب مگر خواب را به خواب ببينم ... «م» 2 نقل قول لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14,584 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۸ مرغ خونین ترانه را مانم صید بی آب و دانه را مانم آتشینم ولیک بی اثرم ناله عاشقانه را مانم نه سرانجامی و نه آرامی مرغ بی آشیانه را مانم .... 2 نقل قول لینک به دیدگاه
fanous 11,130 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۸ مي سوزم از فراقت روي از جفا بگردان هجران بلاي ما شد ، يارب بلا بگردان... «ن» 2 نقل قول لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14,584 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۸ ناله خیزد ز من گاهی و آهی گاهی چون بخاطر گذرد یاد نگاهی گاهی... 2 نقل قول لینک به دیدگاه
fanous 11,130 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۸ يكي را كه سعي قدم پيشتر به درگـاه حق منزلت بـيشتـر «ر» 2 نقل قول لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14,584 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۸۸ رفت و نرفته نکهت گیسوی او هنوز غرق گل است بسترم از بوی او هنوز دوران شب ز بخت سیاهم بسر رسید نگشوده تاری از خم گیسوی او هنوز ... 2 نقل قول لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .