samira 28 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۸۸ تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود حلقه پیر مغان از ازلم در گوش است بر همانیم که بودیم و همان خواهد بود 3 نقل قول لینک به دیدگاه
قاصدکــــــــ 20,154 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۸۸ ديدي اي دل كه غم عشق دگر بار چه كرد چون بشد دلبر و با يار وفادار چه كرد اه از آن نرگس جادو كه چه بازي انگيخت آه از آن مست كه با مردم هشيار چه كرد ... 3 نقل قول لینک به دیدگاه
samira 28 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۸۸ دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست 3 نقل قول لینک به دیدگاه
Yuhana 12,780 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۸۸ تو چرا سنگ شدی؟ تو چرا اینهمه دلتنگ شدی؟ باز کن پنجره ها را و بهاران را باور کن... 3 نقل قول لینک به دیدگاه
قاصدکــــــــ 20,154 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۸۸ نيست در شهر نگاري كه دل ما ببرد بختم ار يار شود رختم از اينجا ببرد كو حريفي كش سرمست كه پيش كرمش عاشق سوخته دل نام تمنا ببرد ... 1 نقل قول لینک به دیدگاه
Yuhana 12,780 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۸۸ در راه زندگی با این همه تلاش و تمنا و تشنگی با اینکه ناله میکشم از دل که :آب آب... دیگر فریب هم به سرابم نمیبرد...:tael_305: 2 نقل قول لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14,584 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اسفند، ۱۳۸۸ دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد... 2 نقل قول لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13,039 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اسفند، ۱۳۸۸ در دایره ای که آمد و رفتن ماست او را نه بدایت نه نهایت پیداست کس می نزند در این جهان یکدم راست کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست خیام 1 نقل قول لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14,584 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اسفند، ۱۳۸۸ تا تو را دیدم زمان از یاد شد شد ز یادم هر چه جز یاد تو شد 2 نقل قول لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اسفند، ۱۳۸۸ دردهای آشنا دردهای بومی غریب دردهای خانگی دردهای کهنهء لجوج.......... 2 نقل قول لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14,584 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اسفند، ۱۳۸۸ جهان سر به سر حکمت و عبرت است چرا بهره ما همه غفلت است 1 نقل قول لینک به دیدگاه
samira 28 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اسفند، ۱۳۸۸ تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد گر چشمه زمزمی و گر آب حیات آخر به دل خاک فرو خواهی شد نقل قول لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14,584 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اسفند، ۱۳۸۸ دلبر برفتو دلشدگان راخبر نکرد یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد نقل قول لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13,039 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اسفند، ۱۳۸۸ دل میرود ز دستم صاحب دلان خدارا دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز باشد که باز بینیم دیدار آشنا را.......... 1 نقل قول لینک به دیدگاه
Yuhana 12,780 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اسفند، ۱۳۸۸ این جام ها - که در پی هم میشود تهی- دریای آتش است که ریزم به کام خویش گرداب می رباید و آبم نمی برد... 2 نقل قول لینک به دیدگاه
samira 28 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اسفند، ۱۳۸۸ دلخستهام از ناوک دلدوز فراق جان سوخته از آتش دلسوز فراق دردا و دریغا که بود عمر مرا شبها شب هجر و روزها روز فراق 1 نقل قول لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14,584 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اسفند، ۱۳۸۸ قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد 3 نقل قول لینک به دیدگاه
sara 20 1,717 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۸۸ در شب قدر اگر صبوحی کرده ام عیبم مکن سر خوش امد یارو جامی بر کنار طاق بود 2 نقل قول لینک به دیدگاه
EN-EZEL 13,039 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۸۸ این درگه که گه گه که کوهو کوه که شود گاهی مشو غره به فردایت که از فردا نهی آگه............ 2 نقل قول لینک به دیدگاه
sara 20 1,717 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۸۸ همیشه پیشه من عاشقی و رندی بود دگر بکوشم و مشغول کار خود باشم 2 نقل قول لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .