MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۸ شالودهٔ کاخ جهان بر آبست تا چشم بهم بر زنی خرابست ایمن چه نشینی درین سفینه کاین بحر همیشه در انقلابست... 2 لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۸ ترا یک ذره سوی خود هوا خواهی نمی بینم مرا یک موی بر تن نیست کت خواهان نمیدانم چه بی روزی کسم ، یارب، که از وصل تو محرومم چرا شد قسمت بختم ز تو حرمان میدانم 1 لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۸ معاشران گره از زلف یار باز کنید شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید 1 لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۸ دل یکی بود که به سودای تو از دستم رفت دست خالی نتوان رفت پی یار دگر 2 لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۸ رونق عهد شباب است دگر بستان را میرسد مژده گل بلبل خوش الحان را 2 لینک به دیدگاه
monire 680 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۸ اگر این پنجره ها باز شود آسمان آبی به درون می آید و من از هر ابری تکه ای بردارم پر قو ،پر غاز،پر مرغ دریا 2 لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۸ الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آندم که بی یاد تو بنشینم 2 لینک به دیدگاه
monire 680 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۸ میدونم بی تو میمونم شعر رفتنت رو با گیتار میخونم 2 لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۸ مرا در منزل جانان چه امن عيش چون هر دم جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محملها 2 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۸ ای دل عبث مخور غم دنیا را فکرت مکن نیامده فردا را کنج قفس چو نیک بیندیشی چون گلشن است مرغ شکیبا را بشکاف خاک را و ببین آنگه بی مهری زمانهٔ رسوا را این دشت، خوابگاه شهیدانست فرصت شمار وقت تماشا را از عمر رفته نیز شماری کن مشمار جدی و عقرب و جوزا را.... 2 لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۸ ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز مست است و در حق او کس این گمان ندارد 2 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۸ دل اگر توشه و توانی داشت در ره عقل کاروانی داشت دیده گر دفتر قضا میخواند ز سیه کاریش امانی داشت رهزن نفس را شناخته بود گنجهایش نگاهبانی داشت کشت و زرعی به ملک جان میکرد بی نیاز از جهان، جهانی داشت گوش ما موعظت نیوش نبود ورنه هر ذرهای دهانی داشت ما در این پرتگه چه میکردیم مرکب آز گر عنانی داشت 2 لینک به دیدگاه
ALI* 880 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۸ تاب بنفشه ميدهد طره مشك ساي تو پرده غنچه ميدرد خنده دلگشاى تو 2 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۸ وقت سحر، به آینهای گفت شانهای کاوخ! فلک چه کجرو و گیتی چه تند خوست ما را زمانه رنجکش و تیره روز کرد خرم کسیکه همچو تواش طالعی نکوست هرگز تو بار زحمت مردم نمیکشی ما شانه میکشیم بهر جا که تار موست از تیرگی و پیچ و خم راههای ما در تاب و حلقه و سر هر زلف گفتگوست... 1 لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۸ تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره سیب را از باغچه همسایه دزدیدم! 1 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۸۸ مرغ سحر ناله سر کن داغ مرا تازه تر کن زاه شرر بار این قفس را درشکن و زیر و زبر کن.... 1 لینک به دیدگاه
Maryam.j 1013 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اسفند، ۱۳۸۸ نه چاره ای که دل از دوستیش باز کشم نه حیله ای که توانمش باز به راه آورد 2 لینک به دیدگاه
MH.Sayyadi 14584 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اسفند، ۱۳۸۸ در دست بانوئی، به نخی گفت سوزنی کای هرزهگرد بی سر و بی پا چه میکنی ما میرویم تا که بدوزیم پارهای هر جا که میرسیم، تو با ما چه میکنی خندید نخ که ما همه جا با تو همرهیم بنگر بروز تجربه تنها چه میکنی.... 2 لینک به دیدگاه
Maryam.j 1013 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اسفند، ۱۳۸۸ یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم گرم چون عود بر آتش نهند غم نخورم 2 لینک به دیدگاه
lovestory 995 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اسفند، ۱۳۸۸ میان او که خدا آفرید است از هیچ دقیقه ایست که هیچ آفریده نگشادست بکام تا نرساند مرا لبش چون نای نصیحت همه عالم بگوش من بادست 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده