arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ یارب این نوگل خندان که سپردی به منش می سپارم به تو ازچشم حسودش چمنش 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ شبی ار به دستم افتد سر زلف یار با من همه مو به مو شمارم غم بیشمار خود را 1 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ اي كه از كوچه معشوقه ما ميگذري باخبر باش كه سر مي شكند ديوارش 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ شاهنشهی که شیشه جانها به دست اوست گر بشکند به سنگ فقط مزد شست اوست 2 لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ شاهنشهی که شیشه جانها به دست اوستگر بشکند به سنگ فقط مزد شست اوست تا لشگر غمت نكند ملك دل خراب جان عزيز خود به نوا مي فرستمت 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی که شراب نا اميدی چقدر خمار دارد لینک به دیدگاه
arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ دل من ز چشم مستت هوس نگاهع دارد تو گداي شه پرس بين چه طمع ز شاه دارد 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ دانی کدامين مست را بر لب توان زد بوسه ها مستی که بوسد دم به دم لبهای خندان تو را 1 لینک به دیدگاه
Mahtab.r 778 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ دانی کدامين مست را بر لب توان زد بوسه هامستی که بوسد دم به دم لبهای خندان تو را افسوس که صاحب نفسی پیدا نیست فریاد که فریاد رسی پیدا نیست 1 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ تا ترک جان نگفتم آسوده دل نخفتم تا سير خود نکردم نشناختم خدا را 1 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ در دایره قسمت ما نکته پرگاریم لطف آنکه تو فرمایی حکم آنکه تو بگزینی 2 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ یا رب دل دوستان را پر از غم نکنی با تیر بلا قامت او خم نکنی 1 لینک به دیدگاه
Mahtab.r 778 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ در دایره قسمت ما نکته پرگاریم لطف آنکه تو فرمایی حکم آنکه تو بگزینی یا که راه آرم این صید دل رمیده را یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را 4 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ آمدی جانم بقربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا 3 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ در سلسله عشق تو جان خواهم داد در عشق تو ترک خانمان خواهم داد 2 لینک به دیدگاه
Mahtab.r 778 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ در سلسله عشق تو جان خواهم داددر عشق تو ترک خانمان خواهم داد دلا بسوز که سوز تو کارها بکند نیا زنیم شبی دفع صد بلا بکند 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ در هيچ وقت خدمت مردی نکردهای و آنگه نشسته صحبت مردانت آرزوست 3 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 شهریور، ۱۳۸۹ تو را با بیقراری میسرایم تو را با اشک و زاری میسرایم تو را ای مهربانتر از چکاوک به یک لحن بهاری میسرایم 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده