رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

دیده همچو ابر من اشک روان نباردی

 

گر تو ز ابر مرحمت بر سر من بباریی

 

دست دراز کردمی‌گوش فلک گرفتمی

 

گر سر زلف خویش را تو به کفم سپاریی

  • Like 1
لینک به دیدگاه

یکی گنجی پدید آمد در آن دکان زرکوبی

 

زهی صورت زهی معنی زهی خوبی زهی خوبی

 

زهی بازار زرکوبان زهی اسرار یعقوبان

 

که جان یوسف از عشقش برآرد شور یعقوبی

 

 

ز عشق او دو صد لیلی چو مجنون بند می‌درد

 

کز این آتش زبون آید صبوری‌های ایوبی

 

 

شده زرکوب و حق مانده تنش چون زرورق مانده

 

جواهر بر طبق مانده چو زرکوبی کروبی

 

 

بیا بنواز عاشق را که تو جانی حقایق را

 

بزن گردن منافق را اگر از وی بیاشوبی

  • Like 1
لینک به دیدگاه

در دل خیالش زان بود تا تو به هر سو ننگری

 

و آن لطف بی‌حد زان کند تا هیچ از حد نگذری

 

با صوفیان صاف دین در وجد گردی همنشین

 

گر پای در بیرون نهی زین خانقاه شش دری

  • Like 2
لینک به دیدگاه

تو دوش رهیدی و شب دوش رهیدی

 

امروز مکن حیله که آن رفت که دیدی

 

ما را به حکایت به در خانه ببردی

 

بر در بنشاندی و تو بر بام دویدی

  • Like 2
لینک به دیدگاه

تو آن ماهی که در گردون نگنجی

 

تو آن آبی که در جیحون نگنجی

 

تو آن دری که از دریا فزونی

 

تو آن کوهی که در هامون نگنجی

 

 

چه خوانم من فسون ای شاه پریان

 

که تو در شیشه و افسون نگنجی

 

 

تو لیلیی ولیک از رشک مولی

 

به کنج خاطر مجنون نگنجی

  • Like 1
لینک به دیدگاه

تو خورشیدی قبایت نور سینه است

 

تو اندر اطلس و اکسون نگنجی

 

تویی شاگرد جان افزا طبیبی

 

در استدلال افلاطون نگنجی

 

 

تو معجونی که نبود در ذخیره

 

ذخیره چیست در قانون نگنجی

 

 

بگوید خصم تا خود چون بود این

 

تو از بی‌چونی و در چون نگنجی

 

 

چنین بودی در اشکمگاه دنیا

 

بگنجیدی ولی اکنون نگنجی

 

 

مخوان در گوش‌ها این را خمش کن

 

تو اندر گوش هر مفتون نگنجی:w16:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

تو را که هر چه مراد است در جهان داری

 

چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری

 

بخواه جان و دل از بنده و روان بستان

 

که حکم بر سر آزادگان روان داری:w16:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دو یار زیرک و از باده کهن دومنی

 

فراغتی و کتابی و گوشه چمنی

 

من این مقام به دنیا و آخرت ندهم

 

 

اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی:w16:

لینک به دیدگاه

دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی

 

کز عکس روی او شب هجران سر آمدی

 

تعبیر رفت یار سفرکرده می‌رسد

 

ای کاج هر چه زودتر از در درآمدی

  • Like 1
لینک به دیدگاه

يارم چو قدح به دست گيرد

بازار بتان شكست گيرد

در پاش فتاده ام به زاري

آيا نبود آن كه دست گيرد

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...