رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 354
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

باورتون میشه من تو یه ماه که میرفتم دندون پزشکی برا سرویس دندونام فک کنم ۸ جلسه رفتم!

همش دندونای آسیا بود!

هر دفعه یه دو ساعتی کار داشت!

هر دفعه هر یه ساعت این آمپولو ۳ بار میزدن!

یعنی هر جلسه ۶ بار!

کلا فک کنم ۴۰ بار تو یه ماه من تو دندون پزشکی آمپول زدم!

آخراش دیگه اصلا فکم هیچی رو حس نمیکرد!

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من دوست ندارم........:banel_smiley_52:

یه مدت حتی تو دندون پزشکی هم میگفتم بدونه امپول کاراشو بکنه..........:hanghead:

 

پند وقت پیشم رفته بودم واکسن بزنم انقدر کولی بازی در اوردم که...........:ws28:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

من بچه بودم خیلی میترسیدم... انگار میخواستن جونم بگیرند...

الان دیگه نه... الان آمپول رو به شربت و قرص ترجیح میدم.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
من بچه بودم خیلی میترسیدم... انگار میخواستن جونم بگیرند...

الان دیگه نه... الان آمپول رو به شربت و قرص ترجیح میدم.

 

برعکس من ...

بچه بودم اصلا نمیترسیدم چون بچه ضعیفی هم بودم مرتب مریض میشدم و دکترم هم

همش آمپول مینوشت نامرد !!!

ولی الان از ترس پنی سیلین ، سرما میخورم نمیرم دکتر :ws44:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

خاطره ‌نویسی با جمع کردن چای کیسه‌ای !! :banel_smiley_4::banel_smiley_4:

 

لندن: یک زن انگلیسی با جمع‌کردن 32‌ هزار چای کیسه‌ای خاطرات روزانه زندگی‌اش را ثبت کرده است! پتی‌گال‌هولمز، 42‌ ساله که نوشیدن چای یکی از اجزای جدا‌نشدنی زندگی‌اش به‌حساب می‌آید می‌گوید خوردن هر فنجان چای با دوستان یا خانواده‌اش یک لحظه مهم برای او به حساب می‌آید.

 

او بعد از استفاده از هر چای کیسه‌ای آن را خشک می‌کند و سپس شماره سریال آن را با یک کاغذ یادداشت روی آن می‌چسباند. او روی این کاغذ علاوه بر تاريخ و ساعت، مختصري نيز درباره اینکه این چای را با چه کسی نوشیده است و درباره چه چیزهايی حرف زده‌‌اند می‌نویسد. این خانم که مادر 3‌بچه‌ است، می‌گوید شاید مجموعه چای‌های کیسه‌ای او ارزش مادی نداشته باشد اما خاطرات این فنجان‌های چای برای او یک دنیا ارزش دارد.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
برعکس من ...

بچه بودم اصلا نمیترسیدم چون بچه ضعیفی هم بودم مرتب مریض میشدم و دکترم هم

همش آمپول مینوشت نامرد !!!

ولی الان از ترس پنی سیلین ، سرما میخورم نمیرم دکتر :ws44:

 

دقيقا مثل من زمستون و پاييزي نبود كه مريض نشم هر ماه جام دكتر بود و دقيقا مثل شما چرا دكترا نامردند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اما الان از مريضي هم بميرم دكتر نميرم بچه كه بودم قبل از دكتر رفتنم هر چي امام و پيغمبر بود رو مياورم وسط دعا ميكردم كه آمپول ننويسه چقدر ساده بودم اما فايده اي نداشت

  • Like 5
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...