رفتن به مطلب

وصف حالتان با زبان شعر


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

بــــــه دُنبال کلماتــــــ ـــ ـ نَباش

 

کلَمات فَریبمـــان می دَهَنـد

 

وقتی اَولین حَرفــــــ ـــ ـ ( آ ) سَرش کـُلاه رَفتــــه . .

 

وای به حالِ کلمـــات . . !!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

در قلب من ...

صدای پای کسی می آید

مثل افتادن شبنم بر آب

مثل روئیدن رؤیا در خواب

مثل آن لحظه که باران آمد

چتری از عطر گل یاس

که پروانه به سر وا می کرد

مثل آن لحظۀ دزدانۀ عشق

که کسی جا می ماند

که کسی دل می برد

و خدائی که تماشا می کرد

مثل جیر جیر آن پنجرۀ مهتابی

که نسیم دل تنها

به باغ خاطره ها وا می کرد

مثل نجوای صنوبر در باد

شکل تمرین پریدن

که به خاطر دارند جوجه ها در لانه

مثل ترکهای حبابی بر آب

که پر از نفس ماهیهاست

شکل آن کولی زنگوله به پا

که دلش را می رقصد در مهتاب

در قلب من

صدای پای کسی می آید !

  • Like 3
لینک به دیدگاه

به یک پلک تو می بخشم تمام روز و شب ها را

که تسکین می دهد چشمت غم جانسوز تب ها را

بخوان

! با لهجه ات حسی عجیب و مشترك دارم

فضا را یک نفس پُر کن به هم نگذار لب ها را

به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!

تو واجب را به جا آور رها کن مستحب ها را

دلیلِ دل خوشی هایم! چه بغرنج است دنیایم!

 

چرا باید چنین باشد؟... نمی فهمم سبب ها را

بیا این بار شعرم را به آداب تو می گویم

که دارم یاد می گیرم زبان با ادب ها را

غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است اي عابر

براي هر قدم یک دم نگاهی کن عقب ها را

  • Like 4
لینک به دیدگاه

تا سحر ای شمع بر بالین من بیدار باش

 

امشــــب از بـــــحر خـــدا بیـــدار بــاش

 

ســایــــــه ی غــــــم ناگهان بر دل نشت

 

رحـــــم كن امشب مــــــرا غمخوار باش

 

آه ای یــــــــاران به فریــــــــــــادم رسید

 

ور نــــــــــه مرگ امشب به فریادم رسد

  • Like 5
لینک به دیدگاه

هیچ کس اشکی برای ما نریخت

هر که با ما بود از ما می گریخت

چند روزی هست حالم دیدنیست

حال من از این و آن پرسیدنیست

گاه بر روی زمین زل می زنم

گاه بر حافظ تفاءل می زنم

حافظ فالم را گرفت

یک غزل آمد که حالم را گرفت:

ما زیاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود آنچه می پنداشتیم

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...