خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 مرداد، ۱۳۸۹ ترک خورده ام دیریست .... چکه می کنند چشمهایم ... 7 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۸۹ اين قرصها كه يكي يكي مرا مي خورند گيج تر از آن هستند كه درد مرا بفهمند ... 7 لینک به دیدگاه
eris 67 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۸۹ نخ پشت نخ پاکت پشت پاکت باکس پشت باکس نمیدونم چرا نه درد من میخوابه نه مازوخیسم این سیگار لعنتی!!! 7 لینک به دیدگاه
!... 1099 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مرداد، ۱۳۸۹ من مرد تنهایی شبم ... مهر خموشی بر لبم...! 8 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 مرداد، ۱۳۸۹ فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم دلم چون دفترم خالی ، قلم خشکیده در دستم 9 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 شهریور، ۱۳۸۹ می خواهم دریایی باشم که همه را غرق در خود کنم ! همه مال من باشند و من مال هیچکس !!! 8 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۸۹ یارب! گناه اهل جهان را به ما ببخش ما را سپس به رحمت بیمنتها ببخش هرچند ما نهایم سزاوار رحمتت ما را بدان چه نیست سزاوار ما ببخش 8 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۸۹ باز کن پنجره ها را که نسيم روز ميلاد اقاقی ها را جشن می گيرد و بهار روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است همه چلچله ها برگشتند و طراوت را فرياد زدند کوچه يکپارچه آواز شدست و درخت گيلاس هديه جشن اقاقی ها را گل بدامن کرده است باز کن پنجره ها را ايدوست هيچ يادت هست که زمين را عطشی وحشی سوخت؟ برگها پژمردند ؟ تشنگی با جگر خاک چه کرد؟ هيچ يادت هست؟ توی تاريکی شبهای بلند ، سيلی سرما با تاک چه کرد؟ با سر و سينه گلهای سپيد نيمه شب باد غضبناک چه کرد؟ هيچ يادت هست؟ حاليا معجزه باران را باور کن و سخاوت را در چشم چمنزار ببين و محبت را در روح نسيم که در اين کوچه تنگ با همين دست تهی روز ميلاد اقاقی ها را جشن می گيرد ! خاک جان يافته است تو چرا سنگ شدی ؟ تو چرا اينهمه دلتنگ شدی؟ باز کن پنجره ها را ... و بهاران را باور کن ! 5 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۸۹ قاصدک هان چه خبر آوردی ؟ از کجا و از که خبر آوردی؟ خوش خبر باشی اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی انتظار خبری نيست مرا نه زياری ، نه ز ديار و دياری ، باری برو آنجا که ترا منتظرند برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس قاصدک در دل من ، همه کورند و کرند دست بردار از اين در وطن خويش غريب قاصدک تجربه های همه تلخ ، با دلم می گويند ، که دروغی تو دروغ که فريبی تو فريب قاصدک هان ، ولی آخر ايوای راستی آيا رفتی با باد ؟ با توام ، آيا کجا رفتی آی ، راستی آيا جايی خبری هست هنوز ؟ مانده خاکستر گرمی جايی ، در اجاقی ؟ طمع شعله نمی بندم خردک شوری هست هنوز ؟ قاصدک ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گريند 6 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۸۹ من به هیچ دردی نمیخورم این دردها هستند که چپ و راست به من می خورند...! 9 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 شهریور، ۱۳۸۹ چه با من چه بی من خورشید همچنان می تابد ...! 6 لینک به دیدگاه
خاله 3004 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ ماهیمان دلش تنگ است، سلطان قلبها می خواند شاید او هم دوست دارد به آن ظرف شلوغ پراز ماهی برگردد تا باز هم درکنار او که دوستش می داشت، باشد فضای شیشه ای این بلور زندان جاویدان او تا رسیدن به انتهاست . . مرسی که گاهی آبم را عوض می کنی… 6 لینک به دیدگاه
مونمونی 709 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی ... 6 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ . . . نمي خندم اين روزها ... اشك هم نمي ريزم ! خالي ام انگار ...! 8 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ دلم احساس غم دارد در این انبوه ویرانی کمی تا قسمتی ابری و شاید باز بارانی 5 لینک به دیدگاه
from_hell 10964 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ خسته ام از آرزوها..... آرزوهاى شعارى ...... شوق پرواز مجازى...... بال هاى استعارى....... لحظه هاى كاغذى را روز و شب تکرار كردن: خاطرات بایگانى....... زندگى هاى ادارى ........ آفتاب زرد وغمگین...... پله هاى رو به پایین ..... سقف هاى سرد و سنگین..... آسمان هاى اجارى...... عصر جدول هاى خالى..... پارك هاى این حوالى ...... پرسه هاى بى خیالى........ نیمكت هاى خمارى ....... رونوشت روزها را روى هم سنجاق كردم: شنبه هاى بى پناهى..... جمعه هاى بى قرارى...... عاقبت پرونده ام را با غبار آرزوها.... خاك خواهد بست روزى.... باد خواهد برد بارى..... روى میز خالى من...... صفحه باز حوادث درستون تسلیت ها..... نامى از مایادگارى.........:icon_gol: 6 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ . . . نمی دانستم که روزی خیال مرا در هم می بافد ... 5 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 شهریور، ۱۳۸۹ سرم درد می کند برای درد دل کردن کسی را نمی بینم که با من درد دل گوید 6 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۸۹ دلتنگم و هیچ راه گریزی نیست... ...! قلبم را در شبی تاریک دزدیدند... و رگهای رابطه را یک به یک بریدند... ...! دلتنگم و ... راه گریزی نیست! 6 لینک به دیدگاه
mehdi_61 141 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۸۹ من شبنم خواب آلود يك ستاره ام كه روي علف هاي تاريكي چكيده ام. جايم اينجا نبود 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده