zzahra 4750 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۸۹ اول از همه به من خیلی لطف داری... دوم هم... خوب خیلی حرف ها رو نمیتونم بگم... تو که میدونی من چطوریم... کافیه کوچکترین مسئله ای رو با بیان مستقیم بدون لاپوشانی و اشارات بی مورد بیان کنی اونوقته که... توی تاپیک های قبلی که زدم چند بار به دوستان توهین شد... من برای خودم مهم نیست که بهم چیزی بگند ولی برام خیلی مهمه که دوستان دیگه به خاطر نوشته های من توهین نشه... ولی چرا... بازم تاپیک میزنم... یکم وقتم کمه این مدته... من روم خیلی زیاده به این زودی ها ول کن شما نیستم که... کلی مطلب آماده دارم در قسمت نوشته هام... خواهش میکنم درسته ولی این که کنار بکشیم و بذاریم مردم فقط اون چیزی رو که خوششون میاد رو بشنون که نمیشه.... مرسی...ما منتظریم... :icon_gol: 1 لینک به دیدگاه
arian ariaey 1755 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 بهمن، ۱۳۸۹ نمی گم خودخواه کلمه ی اشتباهی برای توصیفاتت هست اما کلمه ی "عربی" حب ذات اینجا بیشتر به کار می آد! دلیلش می تونه این باشه که ما خودمونو دوست داریم و کارهای خوب هم چون بعضا! به آدم آرامش می ده از ما سر می زنه 2 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ این تاپیک در راستای هدفمند کردن تاپیک های گفتگوی آزاد آپ میشود! بحث خوب پیش رفته. ملت خوب با مسئله درگیر شدند. بعضی ها از انسانیتشون نا امید شدن. بعضی ها زاویه جدیدی رو برای دیدن زندگی تجربه کردند و فهمیدن زندگی فقط شستن یک بشقاب نیست! ضمن اینکه اط نظر من هرچی که هست، حالا از روی خودخواهی و هرچیز دیگه ای انسانها به کمک به یکدیگر علاقه مندند و من ترجیح میدم اسمشو بذارم حس تعاون! 7 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ البته اگر خود خواهی اینجور معنی کنیم درسته تمام رفتارهای ما از روی خود خواهیست ............. ولی به نظر من کلمه خود خواه بار منفی داره و نمیتونه این موضوع بدرستی بیان کنه . البته با اون کلمه عربی هم که یکی از دوستان گفت موافق نیستم ........... ببینید وقتی ما به یک فقیری کمک میکنیم بین دو تمایلمون یکی رو انتخاب میکنیم یکی تمایل به حفظ کردن پولمون و دیگری به قول شما حس خوب بودن یا همون ارضای روحی. هر دو خودخواهی میشه ولی خودخواهیه اولی به کسی سودی نمیرسونه ولی دومی به شخص دیگری هم کمک میکنه ............ پس به نظر من اون خودخواهی که در متن ازش یاد شد خودخواهیه نکوهیده ای نیست.یا اصلا بهتره اسمش رو خود خواهی نزاریم........ 5 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ البته اگر خود خواهی اینجور معنی کنیم درسته تمام رفتارهای ما از روی خود خواهیست .............ولی به نظر من کلمه خود خواه بار منفی داره و نمیتونه این موضوع بدرستی بیان کنه . البته با اون کلمه عربی هم که یکی از دوستان گفت موافق نیستم ........... ببینید وقتی ما به یک فقیری کمک میکنیم بین دو تمایلمون یکی رو انتخاب میکنیم یکی تمایل به حفظ کردن پولمون و دیگری به قول شما حس خوب بودن یا همون ارضای روحی. هر دو خودخواهی میشه ولی خودخواهیه اولی به کسی سودی نمیرسونه ولی دومی به شخص دیگری هم کمک میکنه ............ پس به نظر من اون خودخواهی که در متن ازش یاد شد خودخواهیه نکوهیده ای نیست.یا اصلا بهتره اسمش رو خود خواهی نزاریم........ منم دقیقا به همین مسئله معتقدم و منم همین رو میگم... ولی از نظر من تمام اینها خودخواهی هستند... حالا شاید بشه اسم دیگری روش گذاشت... ولی منظور اصلی من این نبود که برای مثال بگم ما همه افرادی خودخواه هستیم و این یک زشتی در ما هست... من میگم اگر ما اینطور فکر نمیکردیم خیلی سریع نابود میشدیم... ما باید اینطور باشیم تا با زندگی ادامه بدیم... بهترین حرکت هم زمانی هست که وقتی کاری انجام میشه هم به خود ما و هم به جامعه سودی برسونه... حالا به هر شکلی... شاید بشه این تفکر رو با سودگرایی هم توضیح داد... به هر حال من خودخواهی در این سطح رو مسئله ی بدی نمیبینم... به نظر من این ساختار و طبیعت ماست... 6 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ منم دقیقا به همین مسئله معتقدم و منم همین رو میگم... ولی از نظر من تمام اینها خودخواهی هستند... حالا شاید بشه اسم دیگری روش گذاشت... ولی منظور اصلی من این نبود که برای مثال بگم ما همه افرادی خودخواه هستیم و این یک زشتی در ما هست... من میگم اگر ما اینطور فکر نمیکردیم خیلی سریع نابود میشدیم... ما باید اینطور باشیم تا با زندگی ادامه بدیم... بهترین حرکت هم زمانی هست که وقتی کاری انجام میشه هم به خود ما و هم به جامعه سودی برسونه... حالا به هر شکلی... شاید بشه این تفکر رو با سودگرایی هم توضیح داد... به هر حال من خودخواهی در این سطح رو مسئله ی بدی نمیبینم... به نظر من این ساختار و طبیعت ماست... ما گاهی اوقات اینقدر درگیر واژه ها میشیم که از مفاهیم غافل میشیم............. شاید کلمه خود خواهی برداشت منفی تو ذهنمون ایجاد کنه ولی اون مفهومی که گفتی حالا به هر اسمی، چیز بدی نیست و لازمه زندگی اجتماعی ما انسانهاست ............... حتی شما دستورات ادیان رو توجه کنید میگه زکات بده تا برکت مالت زیاد بشه ، به دیگران بیاموز تا علمت زیاد بشه ، کار خوب بکن تا بری بهشت و ... . البته قصد ندارم بحث رو ایدئولوژیک بکنم فقط میخواستم بگم توی همون ادیان آسمانی هم این موضوع وجود داره که ما هر کاری رو برای پاداش انجام بدیم.............. 4 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ اگر این تاپیک تا فردا زنده موند و به اعماق نرفت یک خلاصه ای از حرفهایی که اینجا زده شده رو بیان میکنم... 4 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ بعضی ها زاویه جدیدی رو برای دیدن زندگی تجربه کردند و فهمیدن زندگی فقط شستن یک بشقاب نیست! QUOTE]من حس میکنم دنیا مثل یه بازی کامپیوتری قوی و آموزشی میمونه که درسهای پنهانی در اون گذاشته شده.در این حل که بیرون از این بازی هستیم،نقشهای اطرافمون و موقعیتها در این بازی آن قدر حقیقی به نظر میان که خودمون را در بازی حس میکنیم و اصلا فراموش میکنیم که این بازی هست و شادیها و غم هاش نیز غیر حقیقی. در این حال که این بازی درسهایی برای یاد گرفتن داره اما باعث میشه حقیقت واقییمون را فراموش کنیم و از یاد ببریم.ما در این بازی کلنجار میریم و خسته میشیم تا اینکه یه روز راه نمای مهربون و صبور مون سر میرسه و به همون میگه این فقط بازی هست و فقط بیدار شو. بازی کن اما آنچه که واقعا هستی را فراموش خودمکن 2 لینک به دیدگاه
Anarchist 1419 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ خودخواهی قانون نمایش (پرسپکتیو) ادراک ماست. مطابق این قانون چیزهای نزدیک، بزرگتر و سنگین تر به نظر میرسند در حالی که وزن و اندازه همه ی چیزهایی که دور هستند تقلیل می یابد. 4 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ خود خواهی اگر با دیگر خواهی توام نباشد مرضی بیش نیست. به نظر من اگه کسی خود خواه نباشد و خودش رو دوست نداشته باشه راه سختی رو تا موفقیتی که تو ذهنش داره در پیش رو داره . می پرسی چطور ؟ ببین! همه ما دوست داریم که مورد تایید باشیم و از اینکه تشویق مون کنند لذت می بریم. این یکی از قوانین نا نوشته آدمهاست . حالا گاهی وقتها ما اونقدر سرگرم خواسته های دیگران میشیم و خودمون رو وقف اطرافیان مون می کنیم که یادمون میره "من " هم وجود داره . به همین سادگی از خودمون دور میشیم.اون وقت همون وجود نازنینی که همیشه با ها مون بوده و با خوب و بدمون ساخته رو تنها می ذاریم . یه روز می رسه که احساس می کنیم که با عکس تو آینه سالهاست که فاصله داریم . این حالت باعث میشه که خواسته هامون رو فقط در رویا ببینیم . گاهی اونقدر سر گرم اطراف بودیم - هر کس به نوعی : یکی با درس ٬ یکی با کار ٬ یکی با کمک به دیگران ٬یکی با گذرون وقت با دوستان٬ بعضی ها هم که اصلا یادشون میره به مسائلی اینچنین فکر نمی کنند- که یادمون می ره مهم ترین شخص زندگی مون خودمون هستیم و لا غیر . البته بعضی وقتها تحمل خودخواهی خودمون رو داریم ولی مال دیگرون رو به هیچ وجه تحمل نمی کنیم. که این هم جای بحث داره . آخه اگه من نباشم قاه قاه بخندم ٬ دنیا چه ارزشی می تونه برام داشته باشه ؟ اگه من نتونم از توانایی هایی که دارم استفاده کنم پس هدفم از زنده بودن چیه ؟ اگه برای شاد بودن دنبال دلیل باشم به نظر شما نباید در موردم جدی فکر کرد ؟ چند سال پيش من در شرکت خارجی استخدام شدم. اولين روزهايي كه درآنجا بودم، يکى از همکارانم هر روز صبح با ماشينش مرا از هتل برميداشت و به محل کار ميبرد. هوا کمى سرد بود و برفى. ما صبحها زود به کارخانه ميرسيديم و همکارم ماشينش را در نقطه دورى نسبت به ورودى ساختمان پارک ميکرد. در آن زمان، 2000 کارمند با ماشين شخصى به سر کار ميآمدند. روز اول، من چيزى نگفتم، همين طور روز دوم و سوم. روز چهارم به همکارم گفتم: آيا جاى پارک ثابتى داري؟ چرا ماشينت را اين قدر دور از در ورودى پارک ميکنى در حالى که جلوتر هم جاى پارک هست؟ او در جواب گفت: براى اين که ما زود ميرسيم و وقت براى پيادهرفتن داريم. اين جاها را بايد براى کسانى بگذاريم که ديرتر ميرسند و احتياج به جاى پارکى نزديکتر به در ورودى دارند تا به موقع به سرکارشان برسند.تو اين طور فکر نميکني؟» اين ، خاطره اي بود که چندي پيش يکي از هموطنان مان برايم فرستاد .وقتي براي اولين بار اين خاطره را خواندم ،آنچه بيش از هر چيزي در آن برايم رنگ و معنا داشت ، حس دوست داشتن و احترام نسبت به يکديگر بود که در اين چند سطر و البته در رفتاري که حکايتش را خواندم ، موج مي زد. اندکي بعد اما ، وقتي به ياد ادعاهاي خودمان در باب هم نوع دوستي و احترام به ديگران و عشق ورزي و اين قبيل شعارها افتادم و البته رفتارهاي متناقض مان را هم به ياد آوردم ، حسرتي بزرگ بر وجودم نشست. اينک و در ادامه بحثي که با همفکري و همراهي شما آغاز کرده ام تا حرکتي باشد براي "يافتن درد ، جست وجوي درمان" که "چرا پيش نميرويم؟" ، مي توانم اين گزاره را هم در ميان موانعي تعريف کنم که حرکت ما را کند و بسيار کند مي کند :« ما دوست داشتن همديگر را فراموش کردهايم و به يکديگر احترام نمي گذاريم. ناراحت نشويد و به روحيه لطيف! ايراني تان برنخورد! فقط کافي است دشنام هايي که در طول روز رانندگان ايراني به همتايان خود و به عابران مي دهند به يادتان بياوريد تا ببينيد که دوست داشتن و احترام گذاشتن تا چه اندازه در رفتارهاي ما نهادينه شده است. يا کافي است براي انجام کاري که پروسه اداري خاصي هم ندارد ، به اداره اي برويد تا ببينيد اساساً به شما به عنوان يک انسان ذي شعور داراي شخصيت فردي و اجتماعي نگاه نمي شود چه رسد به اين که " آن ور ميزي" به احترام يک انسان ، بخواهد تحرکي به خرج دهد و کاري که مي تواند در همين ساعت انجام دهد را به فردا و فرداها موکول نکند!در حالي که اگر دوست تان داشت و براي تان به عنوان يک شهروند احترام قائل بود ، به خود اجازه نمي داد يک انسان را "سر بدواند". اجازه بدهيد خاطره اي از يکي از استادان ايراني دانشگاه در استراليا را براي تان باز گو کنم. اين استاد دانشگاه مي گفت: براي شرکت در کنفرانسي راهي آمريکا بودم که به ناگاه در فرودگاه سيدني يادم آمد که يک کار اداري بسيار مهم را که زمانش در حال سپري شدن بود را انجام نداده ام. از يک طرف ساعتي بعد بايد پرواز مي کردم و از طرف ديگر اگر آن کار اداري انجام نمي شد زيان سختي نيز متوجه من مي شد. در حالي که هيچ اميد نداشتم ، به اداره مربوطه تلفن زدم و مشکل را گفتم. کسي که جواب مرا مي داد ، وقتي متوجه وضعيت من شد ، گفت: ما سعي مي کنيم کارتان را انجام دهيم ؛ چند دقيقه ديگر تماس بگيريد تا نتيجه را بگويم. ..... وچند دقيقه ديگر وقتي دوباره تماس گرفتم ، همان کارمند که مرا در عمرش حتي يک بار هم نديده بود، گفت: نگران نباشيد ،کارتان انجام شد. سفر به خير! آن کارمند استراليايي ، اين تبعه ايراني را هرگز ملاقات نکرده بود، وظيفه اي هم براي پيگيري يک تماس تلفني نداشت و مي توانست مثل بسياري از ماها بگويد: بايد خودتان بياييد ، مشکل خودتان است و تلفن را قطع کند ولي چه چيزي باعث شد آن رفتار انساني را از خود بروز دهد؟ شايد پاسخ هاي متعددي براي اين پرسش وجود داشته باشد ولي محوري ترين پاسخ اين است: او برای هم نوع خودش احترام قائل بود و مثل خيلي از ماها به ارباب رجوع به چشم يک "مزاحم" يا در مواردي يک "طعمه" نگاه نمي کرد بلکه او را به چشم انساني مي ديد درست مانند خودش. يک مثال ديگر مي زنم که اتفاقاً مثل ماجراي اول اين نوشتار ، پارکينگي است. در تهران، پيدا کردن جاي پارک در بسياري از موارد ، يک مشکل جدي و همگاني است. اگر دقت کرده باشيد ، حتماً با اين مورد مواجه شده ايد که بسياري از شهرونداني که خودروهاي خود را در خيابان ها پارک مي کنند ، اگر بتوانند و شرايط اجازه دهد ، به گونه اي آن را پارک مي کنند که خروج از محل پارک برايشان "بسيار آسان" شود و نيازي به جلو و عقب بردن چند باره اتومبيل نباشد ؛ بنابراين اگر فضا فراهم باشد ، در جايي که مي توان به طور استاندارد دو خودرو را پارک کرد ، خودرويشان را به گونه اي پارک مي کنند که نه در پشت و نه در جلوي آن نمي توان خودرويي را پارک کرد. اين در حالي است که همان راننده ، به خوبي مي داند که چند دقيقه بعد ، يک انسان ديگر در همان مکان نياز به پارکينگ خواهد داشت ولي چون به اصطلاح"خر خودش از پل گذشته است" ديگر به نفر بعدي فکر نمي کند زيرا او را دوست ندارد و هيچ احترامي هم برايش قائل نيست. در توليد و صنعت هم وضع مشابهي حاکم است. مثال مي زنم: اگر مدير تصميم گير خودروساز ما ، براي مشتري اش به عنوان يک انسان احترام قائل بود ، هرگز به خود اجازه نمي داد به بهانه کاستن از قيمت، ايمني خودروهاي توليدي اش را با برداشتن لوازمي مانند کيسه هوا و ترمز abs به حداقل ممکن برساند (و در همان حال به بهانه هاي ديگر بر قيمت همان خودرو بيفزايد) بسياري از خودروهاي خارجي که در ايران مونتاژ مي شوند ، بر خلاف مشابه هاي آن سوي آبي شان ،اين تجهيزات ايمني را ندارند و معلوم نيست تا کنون چند انسان از رهگذر اين بي احترامي به انسان ، جان خود را از دست داده و اکنون در سينه قبرستان خوابيده اند. اين قبيل مسائل بيش از آن که ريشه هاي اقتصادي و حتي مديريتي داشته باشند ، دلايل شناختي دارند و از اين واقعيت ساده نشأت مي گيرند که مديران هم به عنوان بخشي برخاسته از همين جامعه ما ، دوست داشتن مردم و احترام به انسان ها را فراموش کرده اند ما اگر همديگر را به طور واقعي و بر مبناي باور هاي خالص انساني دوست داشته باشيم و به همديگر از صميم قلب احترام بگذاريم ، سمت و سوي بسياري از رفتارهاي ما تغيير خواهد کرد. در چنان وضعيتي مهندس سازنده يک برج مسکوني ، هرگز در نحوه ساخت آن خيانت نخواهد کرد چون مي داند در نهايت انسان هايي که دوستشان دارد در آن ساکن خواهند شد و در چنان شرايطي در بنگاه هاي ملکي ديگر نخواهيد شنيد کسي بگويد فلان خانه را خوب ساخته اند چون مي خواستند خودشان در آن ساکن شوند ، بلکه همه خانه ها خوب ساخته خواهند شد چون کساني مانند خود سازندگان يعني "انسان هاي قابل احترام" در آنها زندگي خواهند کرد. راستي اين خبر چند دقيقه پيش بر خروجي خبرگزاري هاي داخلي قرار گرفت: «رئيس پليس راهنمايي و رانندگي گفت:زماني كه موتورسيكلتهاي بدون ايمني با قيمتهاي ارزان در اختيار جوانان قرار ميگيرد با اين مشكل مواجه ميشويم كه 20 درصد از فوت شدگان تصادفات كشور را موتورسيكلت سواران تشكيل ميدهند كه اين رقم در بعضي از استانها نيز به بيش از 40 درصد ميرسد.» اگر همديگر را دوست داشته باشيم، از معلم مدرسه گرفته تا استاد دانشگاه ،همه شاگردانشان را مانند فرزندان خود خواهند ديد و نتيجه آموزش ها بسيار دگرگون خواهد بود... اگر همديگر را دوست داشته باشيم ، هيچ رستوراني غذاي آلوده به ما نخواهد داد و هيچ پزشکي ، فقط براي حق ويزيت ، نبض بيمار رانخواهد گرفت ، هيچ کارگري کم کاري نخواهد کرد و خانواده هاي مان قوام بيشتري خواهند داشت. وقتي همديگر را دوست داشته باشيم ، سر يکديگر کلاه نخواهيم گذاشت ، با هم نزاع نخواهيم داشت ، کم فروشي و گران فروشي نخواهيم کرد و دادگاه هايمان خلوت خلوت خواهد بود ، همان طور که در برخي کشورهاي اروپايي چنين است و دادگاه ها از کسادترين دستگاه هاي حکومتي اند که گاه به شعبه هاي آنان تا روزهاي متمادي حتي يک پرونده تخلف رانندگي هم ارجاع نمي شود! ولي ورودي پرونده ها در ايران خودمان به 8 ميليون در سال رسيده است که اگر براي هر پرونده فقط دو طرف دعوا فرض بگيريم - که در موارد زيادي متعدد هم هستند- همين الان 16 ميليون ايراني "رسماً "در حال دعوا با همديگر هستند و آيا اين رقم نجومي به تنهايي مؤيد اين مدعا نيست که ما همديگر را دوست نداريم؟ مثال هاي بسياري را مي توان در ادامه اين بحث آورد که اگر به اطراف مان دقت کنيم ، آنها را به چشم خواهيم ديد و از اين رو ، بحث را به همين جا ختم مي کنم : «ما ، تا ياد نگيريم که همديگر را دوست داشته باشيم و براي هم احترام متقابل قائل نشويم ، پيشرفت نخواهيم کرد ، چون ، زاويه ديد ما به انسان ، يکي از مهم ترين تعيين کنندگان مسير حرکت است». 2 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ تا حالا به این مسئله فکر کردید که انسان ها (شاید موجودات دیگرم همینطور. من نمیدونم) هرگز کاری رو انجام نمیدند تا زمانی که به شکلی نفع خودشون هم در اون باشه... درسته رفتار ما میتونه گاها خیلی خود خواهانه باشه و فقط به نفع ما باشه و راحتی و آسایش و کمک به همنوعانمون در اون رفتار منظور نشده باشه... گاها حتی رفتار ما به دیگران ضرر میزنه... اما واقعا برعکس این وجود داره ؟ مسلما کارهایی هست که به دیگران نفع زیادی برسونه... ولی آیا هیچ رفتاری هست که به هیچ شکلی به ما نفعی نرسونه و فقط به نفع دیگران باشه ؟ منظورم از نفع فقط نفع مادی نیست... منظور حتی احساس ها هم هست... من هرچی فکر کردم به نتیجه ای نرسیدم... شما میتونید به یک فقیر کمک کنید... آیا واقعا اینکار باعث خوشحالی شما نمیشه ؟ این حس خوب بودن و اینکه به انسان دیگری کمک کردید به شما لذت خاصی میده و از نظر روانی شاید شما رو ارضا کنه... در نتیجه چون باعث این حس در شما شده پس اینکار هم میتونه خودخواهانه باشه... شاید دلیل اصلی کمک به دیگران همین حس باشه... البته دلیل دیگه میتونه احساس گناه باشه... زمانی لباس گرمی به تن دارید و یا با اتوموبیل خودتون توی خیابون رانندگی میکنید و فردی ناتوان رو میبینید که توی سرما روی زمین نشسته شاید این حس گناه هست که باعث میشه به اون فرد کمک کنید... با کمک کردن به اون فرد احساس گناه شاید از بین بره در نتیجه اینکار به شما از نظر روانی سود رسونده و خود این باعث میشه اینکار هم خودخواهانه باشه... شاید این همون چیزی هست که دانشمندان عصب شناس و فیلسوف ها و روانشناسان مدت ها هست که دارند روی اون کار میکنند... این مشخصه که پیدا کردن و اثبات یک عمل کاملا غیر خودخواهانه که برای خود ما به هیچ وجه سودی نداشته باشه تقریبا غیر ممکنه... ولی چرا اصلا ما انسان ها این حس بشر دوستی رو داریم ؟ چرا ما انسان ها حس میکنیم باید به دیگران کمک کنیم تا خوب باشیم ؟ من نظریات دوستان رو نخووندم و نمیدونم چی گفتن، فقط نظر خودم رو میگم: طبق نظریه انتخاب طبیعی هر رفتاری که منجر به بقا و تولیدمثل موجود بشه، انتخاب میشه که به نسل های بعدی منتقل بشه. بر این اساس شاید حس ترحم و دلسوزی که باعث ارضای حس خودپرستیه فرد که اونم باعث بهترشدن احساس فرد نسبت به خودش میشه انتخاب شده. 2 لینک به دیدگاه
Fakur 9754 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ من نظریات دوستان رو نخووندم و نمیدونم چی گفتن، فقط نظر خودم رو میگم:طبق نظریه انتخاب طبیعی هر رفتاری که منجر به بقا و تولیدمثل موجود بشه، انتخاب میشه که به نسل های بعدی منتقل بشه. بر این اساس شاید حس ترحم و دلسوزی که باعث ارضای حس خودپرستیه فرد که اونم باعث بهترشدن احساس فرد نسبت به خودش میشه انتخاب شده. من این نظر شما رو بیش از ده بار خوندم ولی متوجه نشدم که مفهومش چیه و چی گفتین. لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ من در مورد چیزی که بهش میگن عشق-شایدم باشه!- همین نظر رو دارم ...به نظرم ما تو این موارد واقعا عاشق طرف نیستیم ...عاشق خودمون و حس خوبی که بهمون دست میده هستیم...به خاطر وابستگی و عادت خودمون کششمون اینقدر به طرف زیاد میشه در واقع اگر این حس خودخواهی نبود شاید عشق معنی واقعی خودشو پیدا میکرد اینکه طرف رو بیشتر از خودت دوست داشته باشی در بقیه موارد هم کمی تا قسمتی با استارتر موافقم! 7 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ من در مورد چیزی که بهش میگن عشق-شایدم باشه!- همین نظر رو دارم ...به نظرم ما تو این موارد واقعا عاشق طرف نیستیم ...عاشق خودمون و حس خوبی که بهمون دست میده هستیم...به خاطر وابستگی و عادت خودمون کششمون اینقدر به طرف زیاد میشه در واقع اگر این حس خودخواهی نبود شاید عشق معنی واقعی خودشو پیدا میکرد اینکه طرف رو بیشتر از خودت دوست داشته باشی در بقیه موارد هم کمی تا قسمتی با استارتر موافقم! خب چه اشکالی داره یه عشق بتونه اونقدر قوی و انسانی و پاک باشه که بتونه ازما یه موجود بهتر بسازه حتی اگه از روی خودخواهی باشه 3 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ خب چه اشکالی داره یه عشق بتونه اونقدر قوی و انسانی و پاک باشه که بتونه ازما یه موجود بهتر بسازه حتی اگه از روی خودخواهی باشه من اصلا از این جنبه به این موضوع نپرداختم فقط میخواستم بگم چیزی که ما میگیم عشق واقعا عشق نیست اما جمله شما رو نفی نمیکنم.... 1 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ در بقیه موارد هم کمی تا قسمتی با استارتر موافقم! فقط کمی تا قسمتی با استارتر موافقی ؟ :w00: 1 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ فقط کمی تا قسمتی با استارتر موافقی ؟ :w00: نه پس میخواستی بگم صد در صد ؟!!؟ 1 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ نه پس میخواستی بگم صد در صد ؟!!؟ آره دیگه... منو که میشناسی... زیر صد قبول نمیکنم... 1 لینک به دیدگاه
Fo.Roo.GH 24356 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ آره دیگه... منو که میشناسی... زیر صد قبول نمیکنم... منم که میشناسی؟!عمرا چهل بدم بهت!! 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده