رفتن به مطلب

همین الان داری به چی فکر میکنی ؟!


ارسال های توصیه شده

در 1 ساعت قبل، meaning گفته است :

این نبودن مطلق شما که تا امروز بی‌سابقه بوده یعنی همه‌تون رفتید سیزده‌بدر؟ نگید آره، که خیلی ترسناک می‌شید توی روزی که اکثر مردم کشوری به این بزرگی خونه مونده بودند.

من رو با همه جمع نبند :banel_smiley_4: 

  • Like 1
لینک به دیدگاه
در 2 ساعت قبل، meaning گفته است :

این نبودن مطلق شما که تا امروز بی‌سابقه بوده یعنی همه‌تون رفتید سیزده‌بدر؟ نگید آره، که خیلی ترسناک می‌شید توی روزی که اکثر مردم کشوری به این بزرگی خونه مونده بودند.

تو حیاطمون :)) 

همه ی محله صدای اهنگ از حیاطا پخش میشد :))

  • Like 1
لینک به دیدگاه
در 12 ساعت قبل، meaning گفته است :

این نبودن مطلق شما که تا امروز بی‌سابقه بوده یعنی همه‌تون رفتید سیزده‌بدر؟ نگید آره، که خیلی ترسناک می‌شید توی روزی که اکثر مردم کشوری به این بزرگی خونه مونده بودند.

ای بابا ای بابا

تا جایی که یادم هست تو شهر ما تو 80 درصد 13 به در ها هوا یا بارونی بوده یا برفی یا سرد و ..

امسال هم که به شدت بارون میومدو سرد بود ، 

ولی نمیشه از خونه موندن ملت هم گذشت.

خوبه چون هیچ راهی جز رعایت کردن نیست.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

آواتار قبلی رو حس میکردم ی جا دیدم بهم نمیچسبید!

+

مرخصی استعلاجیم رو باید پیگیری کنم 

+
چقدر دلم کتاب میخواد ، کتابی که دست بگیرم بخونم نه این فایل های مسخره

+

هوای امروز زیادی جذاب شده ، حس خوبی واقعا به بشریت میده

  • Like 1
  • Thanks 1
لینک به دیدگاه
در 17 ساعت قبل، نفحات گفته است :

چرا توی واکنش ها نگاه خیره به سقف نداره ؟!

اگه سیزده به در توی حیاط خونه برگزار میشد هم من شرکت نمیکردم :ws25:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
در 37 دقیقه قبل، leo.unique گفته است :

اگه سیزده به در توی حیاط خونه برگزار میشد هم من شرکت نمیکردم :ws25:

علت اینهمه سرسختی در ایجاد تمایز بین خودت و دیگران چیست ؟ :interview:

علت این موضع خشمگینانه نسبت به روز معصوم و باستانی سیزده به در چیست ؟ :interview:

علت این مقاومت در برابر بدر نمودن سیزدهه چیست ؟ :interview:

و در آخر میشه برای بینندگان توی خونه و محصلای نمونه بگید که ارتباط جهان سومیت و سیزده بدر چیه ؟ :interview:

  • Confused 1
لینک به دیدگاه
در 23 دقیقه قبل، meaning گفته است :

@نفحات، این کاربری محمد همون مسعوده‌؟ پس چرا اسمش محمده؟ 

اگر منظورت از مسعود ، sun_boy هست نه .مسعود برای اومدن به تالار و فضاش مقاومت داره فعلا 

 

ولی این دوستمون هم که moham@d هست یوزرش ، دوست قدیمیه .

پسر با شخصیت و سالمیه . هم میهن هم بود منتها خیلی بی حاشیه و ناشناس : )

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه
در 44 دقیقه قبل، نفحات گفته است :

اگر منظورت از مسعود ، sun_boy هست نه .مسعود برای اومدن به تالار و فضاش مقاومت داره فعلا 

 

ولی این دوستمون هم که moham@d هست یوزرش ، دوست قدیمیه .

پسر با شخصیت و سالمیه . هم میهن هم بود منتها خیلی بی حاشیه و ناشناس : )

 

مرسی یادم اومد کدوم کاربره، بی‌حاشیه و فعال بود. آره منظورم سان‌_بوی بود، از فضای اون انجمن فاصله زیادی گرفتم، بعضی اسم‌ها رو فراموش کرده‌ام.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دلم برای اون خانم مهگان هم تنگ شده، هرچند اگه الان هم بود مثل بقیه نمی‌دونستم چطور باهاش گفتگو کنم. امیدوارم توی این وضعیت خراب خودشو یه جوری از مشکلات رد کرده باشه. 

  • Thanks 1
لینک به دیدگاه
در 1 ساعت قبل، meaning گفته است :

دلم برای اون خانم مهگان هم تنگ شده، هرچند اگه الان هم بود مثل بقیه نمی‌دونستم چطور باهاش گفتگو کنم. امیدوارم توی این وضعیت خراب خودشو یه جوری از مشکلات رد کرده باشه. 

هووم ..

دلتنگی کم نیست 

رضا توی کوچ رو خیلی دوست داشتم روحیات مشابهی داشتیم

احیانا باغچه رو میشناختی ؟

قبل فیلتر هم میهن فعال بود و بعدش دیگه خیلی ندیدمش

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه

@meaning مهگان کدوم بود سجاد ؟ من میشناسم ؟ 

یه دختری بود مهزاد بود که اتفاق بدی براش افتاده بود و نوشت . اون رو نمیگی ؟ هنرمند و طراح لباس هم بود . اون اومد توی ذهنم 

 

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه
در 7 دقیقه قبل، نفحات گفته است :

@meaning مهگان کدوم بود سجاد ؟ من میشناسم ؟ 

یه دختری بود مهزاد بود که اتفاق بدی براش افتاده بود و نوشت . اون رو نمیگی ؟ هنرمند و طراح لباس هم بود . اون اومد توی ذهنم 

 

 

مهزاد؟ طراح لباس؟ اسم کاربریش رو بگو شاید یادم بیاد. اون رو هم هرجا هست خدا حفظش کنه. نه این مهگان ویزای تحصیلی استرالیا رو داشت وضعیت ایران خیلی بد روی روحیه‌ش اونجا تاثیر گذاشته بود و خیلی اذیت میشد از طرف حکومتی‌های انجمن کاش بیشتر خویشتن‌داری می‌کرد. اذیت میشدم همچین برخوردهایی باهاش رو می‌دیدم. هرچند خودش بی‌تقصیر نبود چون وارد بحث باهاشون می‌شد. ولی محبتش بهم باعث شد فراموشش نکنم. الانم که خیلی بدتر شده سیاست و اقتصاد برای همین گفتم امیدوارم یه جوری خودشو از مشکلات تونسته رد کرده باشه. متاسفانه تالار هم مثل هر چیزی دیگه وضعش تابعی از شرایط سیاسی کشورمون بود، روایط کاربرها باهم و دوستی‌هاشون و میلشون به فعالیت و نگاهشون به مسائل و آخر سر هم جدای‌ها و رفتن‌ها و تعطیلی همه تابعی از اتفافات و شوک‌های شدید کشوری بود که همه ما توش به دنیا اومده بودیم. 

در 13 دقیقه قبل، Rostam18 گفته است :

هووم ..

دلتنگی کم نیست 

رضا توی کوچ رو خیلی دوست داشتم روحیات مشابهی داشتیم

احیانا باغچه رو میشناختی ؟

قبل فیلتر هم میهن فعال بود و بعدش دیگه خیلی ندیدمش

 

آره متاسفانه گاهی خیلی شدید دلم برای اون سادگی و شور و عطش و شیطنت خامی و بچگی تنگ میشه. توی چند سال انگار یهو بیست سی سال بزرگ شده‌ایم. دلیلشم همونه که واسه پریا نوشتم تغییرات توی این کشور خیلی ناگهانی و شدیده طوری که حال و ذوق  الان من خیلی نسبت به سال ٩١ که وارد هم‌میهن شدم تغییر شدید و افسرده‌کننده‌ای داشته. ‌______ نه من تالارهای زیادی نبودم و فکر می‌کنم دیر هم فروم‌نویس شدم. باغچه و کوچ و نمی‌دونم میگن اندیشه و گفتمانی هم بوده که من مال اون نسل نبودم. پیوستنم به هم‌میهن یه کم پیچیده بود ولی هم‌میهن شاید نمی‌دونم مطمئمن نیستم ولی فکر می‌کنم باعث شد از شدت روحیه و نگاه شدیدا علمیم به دنیا کم کنه و نگاه‌های اجتماعی متفاوتی در نهایت بهم بده. من اونجا وجه‌ای دیگر از زندگی رو باهاش آشنا شدم. 

--------

راستی کسی از شما آدرسی از شهریار مدیر تالار تاریخ داره؟ اون رو هم روزهای آخر صحبتی باهم درباره صندلی داغش داشتیم و گفت خیلی خاطره خوشی شده برام. از تاپبکش یه آرشیو گرفتم پی‌دی‌افش کردم براش فرستادم. 

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ماشالا همه هم که فوق لیسانس. هی تا ما اومدیم به یه چیزی برسیم همه‌ش عقب بودیم همه‌ش مثل الان. بقول دیالوگ سریال سوته‌دلان همه عمر دیر رسیدم. البته برای من همه عمر هیچ‌وقت نرسیدیم بود.

نقل قول

روی هم رفته در زندگی‌ام نمایش بدی نداشتم. شب‌ها در خیابان‌ها نخوابیده بودم. البته کلی آدم خوب بودند که در خیابان می‌خوابیدند. آن‌ها احمق نبودند، فقط به‌درد نیازهای تشکیلاتی زمانه نمی‌خوردند. نیازهایی که مدام تغییر می‌کردند. این توطئه‌ی شومی بود. اگر قادر بودی شبها را در رختخواب خودت بخوابی، خودش پیروزی پرارزشی بود بر قدرت‌ها. من خوش‌شانس بودم، ولی بعضی از حرکت‌هایی که کردم، خیلی هم بی‌فکر نبودند. روی هم رفته دنیای واقعاً وحشتناکی بود و بعضی وقتها دلم برای تمام آدم‌هایی که درش زندگی می‌کردند می‌سوخت.

― عامه‌پسند, بوکوفسکی

 

  • Like 3
لینک به دیدگاه
در 3 ساعت قبل، meaning گفته است :

مهزاد؟ طراح لباس؟ اسم کاربریش رو بگو شاید یادم بیاد. 

دقیق یادم نیست. انگار همین مهزاد بود فینگلیش  . ولی اواتارش یادمه یه نقاشی قشنگ شبیه کارت پستالای بچگیم بود. از همون ابتدا که عضو شد حواسم بهش بود همش . خیلی دوستش داشتم گرچه باهاش همکلام نمیشدم. وقتی سرگذشتش رو نوشت کلی گریه کردم. برای اینکه حس نکنه بهش ترحم دارم هم باز زیاد سمتش نرفتم ... 

کاش توی اون سایت ، اون زمان ، اونارو نمی نوشت. تمام حرومزاده های حرمت شکن سایت یکهو مهربون شده بودن بهش توجه ویژه داشتن. حالم بهم میخورد ازون صحنه ها. 

 

تالار تاریخ نمیرفتم. حوصله ی اونهمه دعوا و یارکشی نداشتم  . مهگان رو ندیدم . نشناختم 

 

برم یه تاپیک بزنم دونه دونه کاربرا رو یاد کنیم ؟ : )

  • Like 2
لینک به دیدگاه
در 14 دقیقه قبل، نفحات گفته است :

دقیق یادم نیست. انگار همین مهزاد بود فینگلیش  . ولی اواتارش یادمه یه نقاشی قشنگ شبیه کارت پستالای بچگیم بود. از همون ابتدا که عضو شد حواسم بهش بود همش . خیلی دوستش داشتم گرچه باهاش همکلام نمیشدم. وقتی سرگذشتش رو نوشت کلی گریه کردم. برای اینکه حس نکنه بهش ترحم دارم هم باز زیاد سمتش نرفتم ... 

کاش توی اون سایت ، اون زمان ، اونارو نمی نوشت. تمام حرومزاده های حرمت شکن سایت یکهو مهربون شده بودن بهش توجه ویژه داشتن. حالم بهم میخورد ازون صحنه ها. 

 

تالار تاریخ نمیرفتم. حوصله ی اونهمه دعوا و یارکشی نداشتم  . مهگان رو ندیدم . نشناختم 

 

برم یه تاپیک بزنم دونه دونه کاربرا رو یاد کنیم ؟ : )

یعنی کی بوده؟ کارت پستال، داستان بچگیش چرا یادم نمیاد بیشتر بنویس ازش دقیق‌تر.

نمی‌دونم من که از همشون خاطره دارم نمی‌دونم چیز خوبی درمیاد یا نه، وسوسه کننده‌ست ممکنه وقتمو بگیره ممکنه هم سبب بشه حرفی پشت سرشون بزنیم که نباید. برو اگه دوست داری بزن من هم اگه خوشم اومد و تونستم با خودم به توافق رسیدم میام دنبالت.

نگفتی بهم اون پسره که آخرسر تالار رو بهم ریخت کی بود.

______________________

آهان گمون کنم یادم اومد اون دختر که آواتارش کلاسیک بود یه دختری با دوچرخه قدیمی یه پسری کنارش. من توی تاپیکش پست داشتم؟ فکر کنم اون بود که آخر پشیمون شد و خواست تاپیکش رو حذف کنه آره منم نوشتم براش فکر کنم همون صفحه اول یا دوم ولی یادم نمیاد چی نوشتم براش.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
در ۱ ساعت قبل، meaning گفته است :

نگفتی بهم اون پسره که آخرسر تالار رو بهم ریخت کی بود.

اگه پسر بود چرا گفت "همسر" فلانی و نگفت "شوهر" فلانی ؟ :ws38: 

حرمت شکنی که برای فلانی احترام قائل بود ؟:ws52:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

به سختی و به شدت اعتراف می‌کنم صدازده‌شدنم با اسم خودم سجاد عین اینه که طرفم بهم بگه دوستت دارم. هیچی فقط کسی بگه سجاد همین عین اینه که بگه دوستت دارم حتا اگه دوشمنم باشه فقط یکبار بگه سجاد دیگه نمی‌تونم ازش متنفر باشم. یه بار  توی هم‌میهن با اوستا123 - اسمش یادم نیست - درباره موضوعی بحث می‌کردیم مصر بودم تا رسیدن به نتیجه‌ای ادامه بدم آخرش گفت "ببین سجاد" دیگه اصلن نتونستم جوابشو بدم. خیلی خیلی به ندرت پیش میاد کسی به اسمم صدام بزنه و احساستم رو نسبت به خودش برانگیخته نکنه. علت اون 1درصد هم اینه که با بدبینی و دودلی و شکاکیت باهام حرف می‌زنند. و الا برای همه بقیه این اسم برای من برابر است با بغل کردن من. تنها دلیلی هم که به این اسم برگشتم همین بود. برام Babydollی از نوع ساکرپانچه که به سینه‌ام چسبیده‌ است.

ــــــــــــــــــــــــــــ

این متن پائین دو روزه توی حافظه ادیتور نواندیشان مونده پاک هم نمیشه اصرار داره بفرستمش:

حالا چه اصراری داشت بزرگ بشیم. طعم ملس بچگی و نفهمی و شطینت چه‌ش بود؟ وظیفه‌ای روی دوشمنونه، توی این دنیای کوچیک و بی‌محتوی و ‌بی‌مفهوم قرار بود آدم درست‌وحسابی و بزرگی بشیم؟ نه والا نمی‌دونم. یعنی می‌دونم اون بچگی و شیطنت که قسمتیش توی هم‌میهن گذشت خیلی هم شیرین بود کنار دعواها و بحث‌ها. بچه‌ام نبودیمان! ولی خوب اون روش و رفتاری که داشتیم با الان فرق زیادی کرده. یه تیکه کوچیکش این بود که لایک‌هامون معنی داشت و برای اون دوران شور و شیطنت با طرف مقابل مثل یک تانگوی مجازی بود. این می‌شد که این بودنه ادامه‌دار می‌شد. اینو یواش بعدا برای بچه‌هاتون - اگه بچه‌ای در کار بود - تعریف کنید حتمن شیرین و جذابه براش چجوری بوده. اصلن شما نمی‌دونید اون شیرینی و بچگی و شور عاشق‌شدنه چقدر قشنگ و پرامید بود.

  • Like 1
  • Thanks 1
لینک به دیدگاه

متن نوشته مردم ایتالیا دیگه توان مقابله با ویروس رو ندارن و دارن با دنیا خداحافظی میکنن !

اعصابمو بد ریخته به هم  این چه طرز نوشتنه 

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...