جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'مادر'.
13 نتیجه پیدا شد
-
بیدار کردن کودک توسط مادر
Mohammad-Ali پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در مقالات و دانستنی های روانشناسی
مادر نبايد كودك محصل خود را هر روز صبح از خواب بيدار كند.كودك از مادري كه مزاحم خواب او مي شود و روياهاي او را از هم گسيخته مي سازد نفرت دارد. كودك از اين كه مادر به اتاق او بيايد و پتو را از روي او بردارد و بگويد بلند شو دير است وحشت دارد.اگر كودك با صداي ساعت زنگدار بيدار شود بهتر از اين است كه با صداي مادر زنگدار بيدار بشود. -
من بدهکار توام ای مادر همه جانی که به من بخشیدی لحظاتی که برای امن من جنگیدی و بدهکار توام عمرت را روزهایی که ز من رنجیدی اشک ها دزدیدی، و به من خندیدی .... من بدهکار توام ای مادر!
-
3 قانون مهم تربیتی که پدران و مادران لازم است بدانند
afa پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در کودکان و نوجوانان
شما به عنوان پدر یا مادر باید بدانید، وقتی فرزندان خود را تربیت میکنید به آن ها می آموزید در لحظه لحظه های زندگی شان چگونه رفتار کنند یعنی شما با قانون گذاری و اعمال انضباط، به آن ها کمک می کنید تکلیف خود را بدانند. این مسئله احساس امنیت و آرامش خاطر آنان را افزایش می دهد. کودک بدون مشکل وجود ندارد ولی مشکلات کودکان قابل درمان است. نکته مهم نحوه برقراری اصول تربیتی است. اگر اصول تربیت اشتباه باشد یا با خشونت و بی تفاوتی ارائه شود، کودک آن را نمی پذیرد. یک خانواده خوب باید بتواند تربیت و انضباط را به نحو شایسته ای برقرار کند. 3 قانون پایه در فرزند پروری وجود دارد. این قوانین در ابتدا آسان به نظر می آیند. پس از آشنایی با آن ها به راحتی متوجه می شوید چه زمان هایی دیگران با بچه های شان رفتار درست و چه زمان هایی رفتار نادرست دارند. با وجود این وقتی تصمیم می گیرید این قوانین را درباره فرزندتان اعمال کنید، پی می برید که به کارگیری صحیح و مؤثر آن ها چندان هم آسان نیست و نیازمند حوصله، خویشتن داری و کسب مهارت های لازم است؛ بنابراین شما باید این قوانین و نکات قابل توجهش را به خاطر بسپارید. سه قانون فرزند پروری قانون اول : رفتارهای خوب را بلافاصله پاداش دهید. ( وقتی رفتاری پاداش می گیرد، در واقع تقویت می شود ) قانون دوم : مراقب باشید به طور اتفاقی، رفتار بد را پاداش ندهید. ( وقتی رفتاری پاداش دریافت نمی کند، به تدریج خاموش می شود ) قانون سوم : رفتارهای بد کودک را تصحیح کنید. ( اما تنها از روش های اصلاحی ملایم استفاده کنید ) نکات قابل توجه درباره قانون اول وقتی فرزند شما به دلیل رفتاری پاداش دریافت کند آن رفتار تقویت می شود؛ یعنی احتمال وقوع دوباره اش در آینده افزایش می یابد. با این حال، انواع پاداش ها در سه دسته کلی پاداش های اجتماعی، پاداش های فعالیتی و پاداش های مادی قرار می گیرند. پاداش اجتماعی از قبیل: لبخند زدن، درآغوش گرفتن، چشمک زدن، کف زدن و ... . پاداش های فعالیتی از قبیل: رفتن به پارک، پختن کیک همراه مادر، تماشای فیلم تلویزیونی آخر شب، توپ بازی با پدر و ... . پاداش های مادی هم از قبیل: خرید خوراکی مورد علاقه، کتاب یا هر وسیله ای که به آن علاقه مند است. نکته بسیار مهم برای حصول نتیجه بهتر در این زمینه این است که به جای تعریف و تمجید از کودک، رفتار مناسب وی را تحسین کنید. تحسین توصیفی، تحسین رفتار است نه تحسین کودک. وقتی دخترتان اتاقش را تمیز و مرتب کرد، از تحسین توصیفی استفاده کنید و بگویید: «آفرین! اتاقت چقدر قشنگ شده، کار خیلی خوبی کردی که تمیزش کردی.» این عبارت مؤثرتر از آن است که بگویید: «تو چه دختر خوبی هستی که اتاقت را تمیز می کنی.» نکات قابل توجه درباره قانون دوم وقتی به طور اتفاقی و ناخواسته رفتار بد فرزندتان را پاداش میدهید، در واقع رفتار بد او را تقویت کرده و احتمال وقوع آن را در آینده افزایش داده اید. این اتفاق برای والدینی که مشغله زیادی دارند بیشتر می افتد. پاداش اتفاقی رفتار بد، یکی از شایع ترین خطاهای فرزندپروری و در واقع عامل ایجاد مشکلات بیشتر برای والدین و بچه هاست. بچه ها یاد می گیرند که با نق زدن، گریه کردن، ناراحت شدن و لج کردن دیرتر به رختخواب بروند. آیا تا کنون وقتی نق زدن ها و گریه و زاری فرزندتان غیرقابل تحمل شده، تسلیم خواسته اش شدهاید و اجازه دادهاید کمی بیشتر بیدار بماند؟ اگر در مقابل چنین رفتاری تسلیم شدید به طور غیرعمدی گریه کردن، ناراحت شدن و لج کردن وی را تقویت و احتمال وقوع این رفتارها را در آینده بیشتر کرده اید. تمامی رفتارهای مناسب و نامناسب، آموخته و تقویت می شوند بنابراین همیشه به خاطر داشته باشید، رفتار نامطلوب فرزندتان را پاداش ندهید. نکات قابل توجه درباره قانون سوم گاهی لازم است از روش های اصلاحی ملایم (تنبیه) برای کاهش یا برطرف کردن برخی رفتارهای خطرناک یا غیرقابل قبول استفاده کنید. روش های اصلاحی خفیف و مناسب عبارتند از: تایید نشدن رفتار (سرزنش)، جریمه رفتاری و مواجه کردن کودک با پیامدهای طبیعی و منطقی رفتار خویش. هرگز از روش های تنبیهی شدید نظیر ارعاب و ترساندن، تمسخر، طعنه و ریشخند یا کتک زدن استفاده نکنید. این روش ها اغلب مشکلات رفتاری موجود را پیچیده تر می کنند؛ برای مثال به این داستان توجه کنید: «مادر مهتاب 4 ساله می بیند که او با سه چرخه جدیدش وارد خیابان شده است درحالی که این کار برخلاف قراری است که قبلا با هم گذاشته اند. بلافاصله مادر به خیابان می رود، مهتاب را از روی سه چرخه اش بلند می کند، او را مورد سرزنش قرار می دهد و می گوید: به خاطر این که با سه چرخه ات وارد خیابان شدی تا یک هفته نمی توانی از آن استفاده کنی. سه چرخه به مدت یک هفته ضبط می شود. هفت روز دیگر مهتاب دوباره از سه چرخه اش استفاده می کند اما این بار یادش هست که اگر وارد خیابان شود، برای مدت قابل توجهی از سه چرخه اش محروم خواهد شد. درواقع محرومیت از سه چرخه، پیامد منطقی عدم رعایت قانون است.» -
[h=1]دوستان عزیز سلام.[/h]بی مقدمه بگم... :( امروز خبری رو شنیدم که اصلا انتظارشو نداشتم اصلا. ... امروز باخبر شدم مادر رهای عزیز صبح سه شنبه از بین ما رفتن. تو این مواقع آدم اصلا نمیدونه چی باید بگه . فقط این تاپیک رو زدم تا ضمن اینکه ذره ای تسلی بخش رهای عزیز باشه به این بهانه ختم قرآنی انجام بشه برای شادی و آرامش روح مادر رها . از دوستان خواهش میکنم نفری یک حزب از قرآن رو برای شادی روح مادر رها بخونیم . رهای صبورم تسلیت میگم عزیز دلم . امیدوارم روح مادرت قرین آرامش ابدی باشه و خداوند به تو و خانواده عزیزت صبر عنایت کنه.
-
زن در خانواده یک نقش همسری دارد؛ این نقش همسری، فوق العاده است؛ ولو اصلاً مادری ای وجود نداشته باشد. فرض کنید زنی است یا مایل نیست به زایمان، یا به هر دلیلی امکان زایمان برایش وجود ندارد؛ اما همسر است. نقش همسری را نباید دست کم گرفت. ما اگر می خواهیم این مرد در داخل جامعه یک موجود مفیدی باشد، باید این زن در داخل خانه همسر خوبی باشد؛ والّا نمی شود.ما در دوران مبارزه و بعد از دوران مبارزه، دوران پیروزی انقلاب، آزمایش کردیم؛ مردانی که همسران همراه داشتند، هم در مبارزه توانستند پایدار بمانند، هم بعد از انقلاب توانستند خط درست را ادامه بدهند. البته عکسش هم بود. من گاهی به این دخترها و پسرهائی که می آمدند خطبه عقدشان را می خواندم، می گفتم خیلی از خانم ها هستند که شوهرهاشان را اهل بهشت می کنند؛ خیلی خانم ها هم هستند که شوهرانشان را اهل جهنم می کنند؛ دست آنهاست. البته مردها هم عیناً همین نقش را دارند. در باب خانواده، نقش مردها را هم بایستی نادیده نگرفت.اشتغال بانوان از جمله چیزهائی است که ما با آن موافقیم. بنده با انواع مشارکت های اجتماعی موافقم؛ حالا چه از نوع اشتغال اقتصادی باشد، چه از نوع اشتغالات سیاسی و اجتماعی و فعالیت های خیرخواهانه و از این قبیل باشد؛ اینها هم خوب است. زنها نصف جامعه اند و خیلی خوب است که اگر ما بتوانیم از این نیم جامعه در زمینه این گونه مسائل استفاده کنیم؛ منتها دو سه تا اصل را باید ندیده نگرفت. یک اصل این است که این کار اساسی را که کار خانه و خانواده و همسر و کدبانوئی و مادری است تحت الشعاع قرار ندهد. می شود هم. به نظرم می رسد مواردی داشتیم که خانم هائی این طور عمل می کردند. البته یک قدری به آنها سخت می گذرد؛ هم درس خواندند، هم درس دادند، هم خانه داری کردند، بچه آوردند، بزرگ کردند، تربیت کردند. پس ما با آن اشتغال و مشارکتی کاملاً موافق هستیم که به این قضیه اصلی ضربه و صدمه نزند؛ چون این جایگزین ندارد. شما اگر بچه خودتان را در خانه تربیت نکردید، یا اگر بچه نیاوردید، یا اگر تارهای فوق العاده ظریف عواطف او را که از نخهای ابریشم ظریف تر است با سرانگشتان خودتان باز نکردید تا دچار عقده ]عاطفی[ نشود، هیچکس دیگر نمی تواند این کار را بکند؛ نه پدرش، و نه به طریق اولی دیگران؛ فقط کار مادر است. این کارها، کار مادر است؛ اما آن شغلی که شما بیرون دارید، اگر شما نکردید، ده نفر دیگر آنجا ایستاده اند و آن کار را انجام خواهند داد. بنابراین اولویت با این کاری است که بدیل ندارد.همین جا وظیفه ای بر دوش دولت است. باید به آن خانم هائی که حالا به هر دلیلی، به هر جهتی، با هر ضرورتی، کار تمام وقت یا نیمه وقت را قبول کرده اند، کمک بشود تا بتوانند به مسئله مادری برسند، به مسئله خانه داری برسند. با مرخصی ها، با زمان بازنشستگی، با مدت کار روزانه، به نحوی بایستی دولت کمک کند تا این خانمی که حالا به هر دلیلی آمده اینجا شاغل شده، بتواند به آن قضیه هم برسد.دومین مسئله، مسئله محرم و نامحرم است. مسئله محرم و نامحرم در اسلام جدی است. البته بخش عمده ای از این قضیه محرم و نامحرم باز برمی گردد به خانواده. یعنی چشم پاک و دل بی وسوسه و ریب برای هر یک از زوجین موجب می شود که محیط خانواده از طرف او تقویت و گرم شود؛ مثل یک کانون گرمابخشی، محیط را گرم می کند. اگر آن طرف مقابل هم همین چشم پاک و دل خالی از وسوسه را داشت، طبعاً این دوجانبه خواهد شد و محیط می شود محیط کانون خانوادگی گرم و بامحبت. اگر چنانچه نه، چشم خائن، دست خائن، زبان دو وجه، دل بی محبت و بی اعتقاد به همسر و همسری وجود داشت، ولو ظاهرسازی هائی هم باشد، محیط خانواده سرد می شود.در مقالات دوستان خواندم که همین بیرون رفتن ها و همین اشتغالات و اینها موجب می شود که گاهی سوءظن های بیجا به وجود بیاید. لیکن فرقی نمی کند؛ بالاخره اگر سوءظن پیدا شد، چه سوءظن، مستند درستی داشته باشد، چه نداشته باشد، اثر خودش را می بخشد؛ مثل گلوله ای است که از این لوله بیرون می آید؛ اگر توی سینه کسی خورد، می کشد؛ چه این شخص عامد باشد، چه اشتباهاً دستش رفته باشد روی ماشه. گلوله فرقی نمی گذارد. گلوله نخواهد گفت چون کسی که من را شلیک کرد، عامد نبود، پس من سینه این طرف مقابل را ندرم؛ نه، گلوله می درد. این سوءظن کار خودش را می کند؛ چه منشأ درستی داشته باشد، چه ناشی از وسواس و مثلاً تصورات و توهمات بیجا باشد.در خانواده هی گفته می شود نقش زن. دلیلش هم واضح است؛ چون زن در خانواده عنصر محوری است. اما این جور نیست که مرد در خانواده وظیفه و مسئولیت و نقشی نداشته باشد. مردهای بی خیال، مردهای بی عاطفه، مردهای عیاش، مردهای قدرنشناس زحمات زن خانه، اینها به محیط خانه لطمه می زنند. مرد باید قدردان باشد. جامعه باید قدردان باشد. حتماً بایستی بر روی کار زنهای خانه دار ارزشگذاری ویژه بشود. بعضی می توانستند بروند کار بگیرند، بعضی می توانستند تحصیلات عالیه بکنند، بعضی تحصیلات عالیه هم داشتند من دیدم زنانی را از این قبیل گفتند ما می خواهیم این بچه را بزرگ کنیم، خوب تربیت کنیم، نرفتیم کار بگیریم. زن نرفته کار بگیرد، آن کار هم زمین نمانده؛ آن ده نفر دیگر رفتند آن کار را گرفتند. باید از این جور زنی قدردانی شود...تأمین اقتصادی شان، بیمه شان، بقیه چیزهائی که لازم است، باید در نظر گرفته شود.ازدواج یک تقدسی دارد از نظر ادیانی که حالا من می شناسم...غالباً مراسم ازدواج، یک مراسم مذهبی است؛ مسیحی ها آن را توی کلیسا انجام می دهند، یهودی ها آن را در کنائسشان انجام می دهند؛ مسلمانها هم اگرچه در مسجد انجام نمی دهند، اما اگر بتوانند، در مشاهد مشرفه، والّا در ایام متبرک دینی و عمدتاً به وسیله رجال دین، این را انجام می دهند. رجل دینی هم وقتی برای ازداوج نشست، مبالغی دین بیان می کند. بنابراین صبغه، کاملاً صبغه دینی است. این جنبه قدسی را نباید از ازدواج گرفت. گرفتن جنبه قدسی به همین کارهای زشتی است که متأسفانه در جامعه ما رائج شده. این مهریه های سنگین به خیال اینکه می تواند پشتوانه حفظ خانواده و حفظ زوجیت باشد، تعیین می شود؛ در حالی که این جور نیست. حداکثر این است که شوهر از دادن امتناع می کند، می برندش زندان؛ یک سال، دو سال زندان می ماند. در این اقدام، به زن چیزی نمی رسد؛ او بهره ای نمی برد، جز اینکه کانون خانواده اش هم متلاشی می شود. اینکه در اسلام از حضرت امام حسین (علیه السّلام) نقل شده که فرمود ما دخترانمان و خواهرانمان و همسرانمان را جز با مهرالسّنه عقد نکردیم، به خاطر این است؛ والّا می توانستند. اگر امام حسین می خواست مثلاً با هزار دینار هم عقد بکند، می توانست؛ لازم نبود مثلاً با پانصد درهم دوازده و نیم اوقیه مقید به این کار بشود. آنها می توانستند، اما کمش کردند. این کم کردن، با یک محاسبه است...منبع
-
سلام در این نشست در زمینه استقلال در خانواده گفتگو خواهیم کرد. منتظر نظرات شما هستیم يکي از مهم ترين موضوعاتي که تمام زندگي ما را تحت تاثير قرار مي دهد استقلال است، استقلال فرزندان ، استقلال پدر و مادر و .... حد و مرز استقلال افراد در خانواده از نظر شما چگونه است ؟ بهترین زمان برای مستقل شدن بچه ها چه سنی است؟ استقلال فرزندان یعنی دور شدن از خانواده ؟ استقلال یعنی عدم وابستگی به خانواده ؟ هر فردی در محیط خانواده چقدر میتونه مستقل باشه ؟ باتشکر :wubpink:
-
سلام دوستان:wubpink: همانطور که میدونید مسایل و ایده های خاصی در انتخاب همسر وجود داره و معیارهای متفاوتی هست ، اما برای برخی از دوستان والدین الگوی مناسبی برای انتخاب همسفر زندگیشون میشه خانومها جواب بدن : آیا دوست دارید که همسر آینده اتون رفتار یا خصوصیاتی مشابه پدرتون داشته باشه ؟ تا چه حد خصوصیات و خلاقیات پدرتون رو قبول دارید ؟ چه خصوصیت یا ویژگی پدرتون رو می پسندید و از همسر ایندتون انتظار دارید ؟ آقایون جواب بدن : آیا دوست دارید که همسر آینده اتون رفتار یا خصوصیاتی مشابه مادرتون داشته باشه ؟ تا چه حد خصوصیات و خلاقیات مادرتون رو قبول دارید ؟ چه خصوصیت یا ویژگی مادرتون رو می پسندید و از همسر ایندتون انتظار دارید ؟ ------------- از حضور و همراهی کلیه دوستان تشکر میکنم:wubpink:
-
باید ها و نبایدهایی درمورد خانواده همسر آینده تان!
afa پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در ازدواج و مسائل زناشویی
شما ازدواج کرده اید و حالا علاوه بر خانواده خودتان خانواده دومی هم دارید. چگونه با این تغییر کنار بیاییم و چگونه در داشتن رابطه ای خوب و صمیمی تلاش کنیم از موضوعات این مقاله هستند. شما ازدواج کرده اید و حالا علاوه بر خانواده خودتان خانواده دومی هم دارید. چگونه با این تغییر کنار بیاییم و چگونه در داشتن رابطه ای خوب و صمیمی تلاش کنیم از موضوعات این مقاله هستند. باید: متوجه شوید که همسرتان چگونه با پدر و مادرش رفتار می کند؟ نباید: تصور کنید که خانواده همسرتان دقیقا مانند خانواده خودتان هستند. باید: برای شناخت خانواده همسرتان وقت بگذارید. اگر از آنها دور هستند، به آنها زنگ بزنید. نباید: به راحتی با آنها تهاجمی برخورد کنید. ممکن است که هنوز خانواده آنها را نشناخته باشید. باید: از همسرتان رسم و رسوماتشان را بپرسید. مثلا چه چیزهایی بیشتر می خورند؟ یا شوخی و خنده در خانواده آنها جایگاهی دارد؟ از نظر مذهبی چگونه اند؟ نباید: از خانواده همسرتان انتقاد کنید. بلکه باید درمورد مسائلی که نمی دانید بپرسید و توضیح بخواهید. باید: مودب و صمیمی باشید. تمام سعی تان را کنید تا برای خانواده شوهرتان جذاب باشید. نباید: تصور کنید که آنها احساس شما را درک می کنند. هیچ وقت عکس العمل ها و انتقادات تان را درمورد آنها نگویید. ممکن است که هنوز آنها را نشناخته باشید. باید: فکر کنید چه چیزی بهتر از همه شما و همسرتان را خوشحال می کند قبل از آن که خانواده همسرتان را خوشحال کند. نباید: زمانی که درکنار خانواده خودتان هستید از خانواده همسرتان غافل شوید. -
آیا می دانید از چه لحاظی گفته می شود که مادران به دخترانشان شباهت دارند و به چه دلیل ؟ بیماریهای خود ایمنی بیماریهای خودایمنی، که در آن دستگاه ایمنی بدن به بافتهای خود بدن حمله میکند، مانند لوپوس، آرتریت روماتویید و بیماری تیروییدی در زنان شایعترند و در این مورد نیز معمولا سابقه خانوادگی وجود دارد. دکتر چانگ میگوید: «برخی از انواع ژنتیکی با برخی از بیماریها همراهی بیشتری دارند. اما این که شما یک نسخه ژنی مستعد کننده به این بیماریها را به ارث بردهاید، به معنای آن نیست که به احتمال صد درصد به بیماری تیرویید یا لوپوس مبتلا میشوید اما خطر دچار شدن شما به این بیماریها به طور قابلتوجهی بالا میرود. در برخی از این بیماریهای خودایمنی، اگر یک ژن مستعدکننده را از مادر یا از پدر به ارث برید، خطر ابتلای شما به آن بیماریها ۵ تا ۲۰ برابر ممکن است افزایش یابد.» خبر بد این است که کار چندانی برای پیشگیری از بسیاری از بیماریهای خودایمنی وخیم مانند آرتریت روماتویید یا لوپوس نمیتوان انجام داد. چانک میگوید: «رویای همه ما این است که بتوانیم به نحوی به یک داروی تنظیمکننده ایمنی دست یابیم که مانع از حمله بدن به بافتهای خودش شود. از لحاظ نظری هدف ما این است اما در مقابل با این حقیقت روبهرو میشویم که چنین داروهایی اغلب بیضرر نیستند و عوارض جانبی شدیدی دارند.» اما آگاه بودن از احتمال خطر بیشتر دچار شدن به این بیماریها به شما امکان خواهد داد که مراقب باشید و درمان آنها را در ابتداییترین مراحل آن شروع کنید. چنین اقدامی میتواند از لحاظ سرعت و میزان پیشرفت بیماری تفاوت زیادی ایجاد کند. دکتر چانگ میگوید: «به عنوان نمونه یک مشکل بزرگ در آرتریت روماتویید این است که این بیماری مفاصل را تخریب میکند. هنگامی که مفاصل تخریب شدند، بازگرداندن به حالت طبیعی و ترمیم آنها کار سختی است.اگر التهاب ناشی از بیماری در مراحل بسیار ابتدایی آن تحت کنترل درآید، به حفظ ساختار و کارکرد استخوان تا حداکثر زمان ممکن کمک خواهد شد. اگر میدانید در معرض یکی از بیماریهای خودایمنی هستید، از لحاظ بروز نشانهها و علائم آنها مراقب خود باشید. همین مساله در مورد بیماریهای خودایمنی قابلدرمانتر مانند بیماری تیروییدی هم صادق است. چانگ میگوید: «بیماری خودایمنی تیرویید، سیری بسیار پنهانی دارد اما به راحتی میتوان آن را یافت و درمان کرد. ممکن است شما احساس کمبود انرژی، افسردگی کنید وزن اضافه کنید و نفهمید که مشکل در اصل ناشی از کمکاری تیرویید شماست. اما اگر مادر یا مادربزرگتان کمکاری تیرویید داشته باشند، میتوانید بفهمید که این علائم به تیروییدتان مربوط است و به جای آنکه ماهها یا سالها را به مصیبت بگذرانید، بدون اینکه بفهمید مشکلتان چیست، «به طور معجزهآسایی» با داروهای تیروییدی درمان شوید.» افسردگی افسردگی نیز مانند بیماریهای خودایمنی در زنان شایعتر از مردان است: بنابراین مادرتان با احتمال بیشتری از پدرتان ممکن است به افسردگی دچار شده باشد. آیا اگر واقعا چنین باشد به معنای آن است که شما با احتمال بیشتری به افسردگی شدید بالینی مبتلا خواهید شد؟ دکتر چانگ میگوید: «ممکن است پاسخ مثبت باشد اما مشکل است که با میزان کمی این احتمال را تعیین کرد.» او میگوید: «در بیماریهای روانی، هر چه شدت اختلال بیشتر باشد، با احتمال بیشتری یک زمینه ژنتیکی برای آن وجود دارد.» اسکیزوفرنی و اختلال دوقطبی (شیدایی و افسردگی ادواری) هر چه در سنین پایینتری بروز کنند، با احتمال بیشتری زمینه ارثی دارند. به عنوان نمونه ژنهای منفرد معینی وجود دارند که میتوانند به طور قابلتوجهی خطر دچار شدن افراد را به اسکیزوفرنی بالا ببرند. اما در مورد بیماریهای روانی خفیفتر مانند افسردگی بالینی که شایعتر هم هستند، عوامل زمینهای پیچیدهترند. چانگ میگوید: «احتمال دارد ژنتیک در این مورد افسردگی هم نقش داشته باشد اما باید به عوامل دیگر مانند نحوه رشد فرد در دوران کودکی و محیطی که فرد در آن بزرگ شده و افرادی که در سالهای ابتدایی شکلگیری ذهنی او در زندگیاش نقش داشتهاند، هم توجه داشت. در مورد افسردگی سابقه خانوادگی موثر است اما علت تنها به ژنهای به ارثرسیده باز نمیگردد، بلکه آنچه افراد در محیط خانواده در آن شریک بودهاند، نیز اهمیت دارد.» اگر مادر، خاله یا خواهرتان دورهای از افسردگی را گذرانده، باید در مورد وضع بهداشت روانیتان بیشتر مراقب باشید، همان طور که مراقب بیماریهای جسمی مانند سرطان پستان یا پوکی استخوان هستید. چانگ میگوید: «اگر افسردگی ملایمی در شما ظاهر شده یا دچار ناتوانی بیشتری شدهاید، دلیلی وجود ندارد که این مسیر را به تنهایی طی کنید. درمانهای بسیار خوبی وجود دارند که با کمک آنها میتوانید زندگیتان را به خوبی بگذرانید. احساس توانایی کنید نه احساس ترس جدا از اینکه مادر شما چه بیماریهایی داشته و اینکه چه میزان از خطر دچار شدن به این بیماریها به شما منتقل شده، ابتلای شما به هیچ بیماریای از ابتدا مقدر نشده است. دکتر هان میگوید: «اطلاعات ژنتیکی برای این است که شما احساس توانایی بیشتری کنید، نه اینکه دچار احساس ضعف شوید. نگویید که سرنوشت من این است که دیابت بگیرم، بنابراین هرچه دوست دارم میخورم. شما میتوانید با انجام اقداماتی احتمال ابتلا به بسیاری از بیماریها را کاهش دهید. شناسایی زودرس بیماری نیز مهم است. سابقه خانوادگی خود را بهعنوان عامل جبری محسوب نکنید، بلکه از آن بهعنوان انگیزهای برای تلاش برای سالم ماندن استفاده کنید.»
-
برخی از سالمندان به جهت فوت همسفر جوانی و نبود میوه های زندگی در کنار خود، احساس تنهایی و بی کفایتی می کنند و بدان جهت اندوه و غم مضاعفی را متحمل می شوند که متعاقب آن، زجر گذران این دوران را برای آنان چند صد برابر خواهد نمود و آنها را ناگزیر از تجربه بحران مختص این دوران که همان «آشیانه خالی» است، می نماید. با اندک تامل و غایت نگری خواهیم دریافت که تنها ماندن در آن آشیانه خالی، حاصلی جز آسیب های روانی و جسمی برای فرد نخواهد داشت. هجوم افکار منفی و ناراحتکننده، حس ناامنی،بیهودگی، یاس و ترس، افسردگی ، ازدست رفتن سلامت و ابتلا به انواع مختلف بیماریها و... را می توان از جمله تظاهرات روانی و جسمی تنهایی سالمندان برشمرد که در خوشبینانه ترین وجه منجر به اندیشه « انتظار کشیدن برای مرگ» و در بدترین شق آن موجب پرورش تفکر انتحاری در آنان می شود. به تبع ارضای نیاز عاطفی دلیل اصلی تمایل سالمندان به ازدواج است. آنان با ازدواج ارزشمندترین کانون توجه و محبت را بدست خواهند آورد که در نبود همسر سابق و فرزندان متاهل که هر کدام در پی زندگی خود هستند، می تواند اصلی ترین منبع تامین کننده نیاز عاطفی و توجه در این سن ، که بیش از قبل فرد بدان نیازمند است، باشد. سالمندان با یافتن یک کانون توجه و عاطفه جدید، میتوانند مورد توجه و محبت کسی قرار گیرند و با مورد احترام و عزیز کسی بودن، نه تنها از شدت آلام تنهایی و دوری از فرزندان و هزاران مصائب مختص این دوران بکاهند، بلکه از گذران مابقی عمر خود نهایت رضایت را داشته و مانع مستولی شدن احساس بی کفایتی در خود شوند، چرا که آنها علیرغم کهولت سن، خود را بسان افراد جوانتر از خود قلمداد می کنند و زندگی خود را مشابه دیگر افراد آشنا و مابقی مردم جامعه در سیر طبیعی خود می پندارند اما همراه با مصائب بیشتر. حالا که میتوان به این تنهایی پایان داد؛ چرا که نه؟! با توجه به مطالب فوق، بی شک این سوال به اذهانمان خطور خواهد کرد که اکنون،با توجه به وجود نگرش های متعصبانه و سر سختانه عرفی و نگرشی، چه باید کرد ؟ ابتدا از خودتان شروع کنید شما می توانید یکی از متولیان و مبلغان این امر خطیر باشید. ابتدا سخت است، اما اگر خود به آنچه به زبان می آورید ایمان قلبی داشته باشید، اگر واقعا ذهن خود را از نوع اندیشه های متعصبانه پاک کرده باشید، خواهید توانست دیگران را نیز تحت تاثیر اندیشه عاقلانه تان قرار داده و توجیه های مبتنی بر عرف اشتباه آنان را با ادله های منطقی و دل نشین اصلاح نمائید. از قدیم گفته اند: سخنی که از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند. تنها سخن نگویید بلکه به سخنان خود نیز عمل بکنید. مثلا ، اگر در اطرافیان خود چنین شخصی را سراغ دارید به ازدواج ترغیبش کنید و یا آستینی برای مادر و پدر تنهای خود بالا ببرید. فرزندان باید نگران والدین خود باشند فرزندانی که پدر یا مادری تنها در خانواده دارند، بایستی بیش از گذشته دلواپس درّها ی گران بهای زندگی شان باشند؛ بدان لحاظ که علم به اثبات رسانده است عدم ارضای نیازهای عاطفی و تحت فشار عاطفی قرار گرفتن موجب تضعیف سیستم ایمنی بدن شده و تسریع روند پیری و فاصله گرفتن آنها از سلامت، قطعا از پیامدهای جبران ناپذیر آن خواهد بود که متعاقب این بی توجهی، بیماری و بستری شدن پیش از هنگام دامن گیر آنها و شما خواهد شد که این خود نیز دردسرهای بزرگ و گاها غیر قابل تحملی را به وجود خواهد آورد. لذا مانع و غافل از تامین عاطفه به حق آنها نشوید و خود مشوق و حامی همه جانبه آنان در پیمودن مسیر انتخاب شریک جدید زندگی شان باشید. نقش فرزندان در ازدواج والدینشان قابل انکار نیست شما به عنوان یک فرزند خلفی که به ناچار و از ترس زخم زبانهای اطرافیان و امثالهم تسلیم عقاید عرفی جامعه شده اید، اگر در تنهاییتان به حقوق والدین خود با ذهن بازتری فکر کنید، بی گمان مصلحت و خوشبختی والدینتان را بر اندیشه های واهی و بی منطق مردم ترجیح خواهید داد و خود خواهان سر و سامان دادن آنها خواهید شد.البته این منوط برآن است که خود واقف بر آن باشید و ایمان قلبی بر این مهم داشته باشید که ازدواج هر یک از والدینتان و یا ترغیب شما به این امر به منزله فراموش کردن پدر یا مادر از دست رفته نیست و یا جایگزین کردن او با کسی دیگر نمی باشد، بلکه توجه به نیازهای فعلی و عاطفی والد زنده است و تلاش برای جلوگیری از مرگ تدریجی او به موجب خلاء عاطفی موجود و غیر قابل انکار. این نظر گاه کاملا با عقاید رایج جامعه سنخیت ندارد اما کاملا قابل تامل و به لحاظ منطقی قابل پذیرش است. به جای تمسخر و مضحکه کردن فطرت عاطفه طلب بشر، از ازدواج سالمندان حمایت کنیم. ترس از دست دادن محبت فرزندان ، واهمه نبود همان دیدارهای هفتگی، ماهانه و حتی سالانه فرزندان ، هراس از ملعبه دست فرزند، عروس ، داماد و نوه ها و هزاران دلهره های فقدان ، والدین را مجبور به تحمل تنهایی و مخالفت با ازدواج می کند. شما باید تسهیلگر باشید و به تامین سلامت عاطفی آنها بیش از حفظ سلامت جسمی والدین بیندیشید. فرزندان دست به کار شوند فرزندان آگاه و دور اندیش برای آشنایی والد تنهای خود با یک همسر مناسب برنامهریزی می کنند و زمینههای آشنایی والدین خود برای یافتن همسری مناسب فراهم می کنند. مثلا ، *در مهمانی ها و آمد و شدهای خانوادگی، دوستانه و همسایگان خود اگر مورد خاصی وجود داشت موجبات آشنایی بیشتر را فراهم می آورند. * آنها را درنهادهای اجتماعی، فرهنگی، ورزشی،هنری ثبتنام می کنند و بدین طریق علاوه بر حفظ سلامت و شادابی آنان منجر به آشنایی های هدفمند می شوند. نترسید شما می توانید پایه گذار چنین فرهنگی در جامعه باشید. بهتر است فرهنگسازی در ابعاد مختلف صورت گیرد برای ایجاد زمینه عمل و ریختن قبح اندیشه های غلط و به اشتباه رسوخ یافته در ذهن نیازمند یک فرهنگ سازی عمیقی هستیم تا بستری را برای به اجرا رساندن موارد مطرح شده در فوق، فراهم آوریم. این دست یافتنی خواهد بود اگر متولیان امور فرهنگی من جمله رسانهها دست به کار شوند و جوانان ،بالخص سالمندان را با نوع نیازهای خاص این دوران آشنا سازند و این نگاه منفی به ازدواج سالمندان را به یک نگاه مثبتی که ارجحیت ابعاد معنوی و عاطفی این امر را بیش از ارضای نیاز جنسی در صدر قرار می دهد، تغییر دهند. از آن پس است که دیگر هیچ سالمندی این نیاز کاملا طبیعی تمایل به ازدواج خود را از کسی مخفی نخواهد کرد و دیگران نیز تمایل به ازدواج آنان را غیر عادی و نابهنجار تلقی نخواهد نمود. اگر چنین فرهنگی شکل بگیرد و در جامعه مرسوم شود، از این پس همه خواهند پرسید که « چرا پدرت/ مادرت تنهاست و ازدواج نمی کند؟»
-
برای قدردانی از مادر هیچ وقت دیر نیست ....راستش اینو الان خوندم حیفم اومذد که شوما هم نبینید به هرحال قدر این بت زندگیمونو بدونیم مادر ١. وقتى يکساله بوديد، او شما را حمام میبرد و تميز میکرد. قدردانى شما از او اين بود که تمام شبها تا صبح گريه میکرديد. ٢. وقتى دوساله بوديد، او به شما راه رفتن آموخت. قدردانى شما از او اين بود که هر وقت صدايتان میکرد فرار میکرديد. ٣. وقتى سهساله بوديد، او تمام غذاهاى شما را با عشق و علاقه آماده میکرد. قدردانى شما از او اين بود که ظرف غذايتان را روى زمين میانداختيد و همه جا را کثيف میکرديد. ٤. وقتى چهارساله بوديد، او به دست شما چندمداد رنگى داد. قدردانى شما از او اين بود که روى ديوارهاى اتاق و ميزغذاخورى خط میکشيديد. ٥. وقتى پنجساله بوديد، او لباسهاى قشنگ به تن شما میپوشاند. قدردانى شما از او اين بود که خود را در نزديکترين خاک و گِلى که پيدا میکرديد میانداختيد. ٦. وقتى شش ساله بوديد، او براى شما يک توپ خريد. قدردانى شما از او اين بود که آن را به شيشه همسايه کوبيديد. ٧. وقتى هفت ساله بوديد، او شما را به مدرسه برد. قدردانى شما از او اين بود که داد میزديد:«من نميام! من نميام!» ٨. وقتى هشت ساله بوديد، او به دست شما يک بستنى داد. قدردانى شما از او اين بود که آن را روى لباس خود ريختيد. ٩. وقتى نه ساله بوديد، او شما را به کلاس آموزش موسيقى فرستاد. قدردانى شما از او اين بود هيچگاه تمرين نمیکرديد. ١٠. وقتى ده ساله بوديد، او با ماشين شما را همه جا میرساند، از استاديوم ورزشى تا مدرسه تا جشن تولد دوستتان تا ... قدردانى شما از او اين بود که از ماشين پياده میشديد و پشت سرتان را نگاه هم نمیکرديد. ١١. وقتى يازده ساله بوديد، او شما و دوستتان را به سينما میبرد. قدردانى شما از او اين بود که از او میخواستيد در رديف جداگانه بنشيند. ١٢. وقتى دوازده ساله بوديد، او به شما هشدار میداد که بعضى فيلمها يا برنامههاى تلويزيون را تماشا نکنيد. قدردانى شما از او اين بود که صبر میکرديد تا او از خانه بيرون رود. ١٣. وقتى سيزده ساله بوديد، او به شما پيشنهاد میکرد که موى سرتان را اصلاح کنيد. قدردانى شما از او اين بود که به او میگفتيد از مُد چيزى نمیفهمد. ١٤. وقتى چهاردهساله بوديد، او هزينه سفر يکماهه شما را در تعطيلات تابستان پرداخت کرد. قدردانى شما از او اين بود که حتى يک نامه هم برايش ننوشتيد. ١٥. وقتى پانزده ساله بوديد، او از سرکار به خانه بازمیگشت و در انتظار استقبال شما بود. قدردانى شما از او اين بود که در اتاقتان را قفل میکرديد. ١٦. وقتى شانزده ساله بوديد، او منتظر يک تلفن مهم بود. قدردانى شما از او اين بود که مدتى طولانى تلفن را اشغال نگهداشته بوديد و با دوستتان حرف میزديد. ١٧. وقتى هفده ساله بوديد، او در جشن فارغالتحصيلى دبيرستان شما گريه کرد. قدردانى شما از او اين بود که به او توجهى نکرديد و تمام شب را با دوستانتان گذرانديد. ١٨. وقتى هجده ساله بوديد، او به شما رانندگى ياد داد و اجازه داد ماشينش را برانيد. قدردانى شما از او اين بود که هر وقت فرصت پيدا میکرديد کليد ماشينش را يواشکى بر میداشتيد و میرفتيد. ١٩. وقتى نوزده ساله بوديد، او هزينههاى دانشگاه شما را میپرداخت، شما را با ماشين به دانشگاه میرساند، کيف شما را حمل میکرد. قدردانى شما از او اين بود که ٥٠ متر مانده به دانشگاه از ماشين پياده میشديد و با او خداحافظى میکرديد تا جلوى دوستانتان خجالت نکشيد. ٢٠. وقتى بيستساله بوديد، او از شما درباره دوستانتان سوال میکرد. قدردانى شما از او اين بود که به او میگفتيد «به تو مربوط نيست». ٢١. وقتى بيستويک ساله بوديد، او به شما شغلهايى را براى آيندهتان پيشنهاد میکرد. قدردانى شما از او اين بود که به او میگفتيد: «من نمیخواهم مثل تو بشم.» ٢٢. وقتى بيستودوساله بوديد، او براى فارغالتحصيلى شما از دانشگاه يک مهمانى ترتيب داد. قدردانى شما از او اين بود که از او خواستيد شما را به مسافرت يک ماهه خارج از کشور بفرستد. ٢٣. وقتى بيستوسهساله بوديد، او براى آپارتمان شما يک دست مبل خريد. قدردانى شما از او اين بود که به دوستانتان میگفتيد چقدر اين مبلمان زشت است. ٢٤. وقتى بيستوچهارساله بوديد، او با نامزد شما ملاقات کرد و از شما درباره برنامه آيندهتان سوال کرد. قدردانى شما از او اين بود که با صداى بلند داد زديد: «مادر، خواهش میکنم!» ٢٥. وقتى بيستوپنج ساله بوديد، او به هزينههاى عروسى شما کمک کرد، در مراسم عروسیتان گريه کرد و به شما گفت که عميقاً عاشق شماست. قدردانى شما از او اين بود که به يک شهر ديگر نقل مکان کرديد. ٢٦. وقتى سیساله بوديد، او به شما در مورد تربيت بچهتان نصيحت کرد. قدردانى شما از او اين بود که به او گفتيد «زمانه ديگر عوض شده است.» ٢٧. وقتى چهل ساله بوديد، او به شما تلفن کرد و روز تولّد يکى از نزديکان را يادآورى نمود. قدردانى شما از او اين بود که به او گفتيد «من الان خيلى سرم شلوغ است.» ٢٨. وقتى پنجاه ساله بوديد، او بيمار شد و به مراقبت شما نياز داشت. قدردانى شما از او اين بود که او را به خانه سالمندان فرستاديد. ٢٩. و ناگاه، يکروز او به آرامى از دنيا رفت و تمام کارهايى که میتوانستيد بکنيد و نکرده بوديد مثل صاعقه به قلب شما فرود آمد. اگر او هنوز در کنار شماست، هرگز فراموش نکنيد که او را بيشتر از هميشه عاشقانه دوست بداريد. و اگر نيست، عشق بیقيد و شرط او را به ياد آوريد.
-
این متن نه تنها برای بچه هایمان بلکه برای همه ما که در این جامعه امروزی زندگی می کنیم موثر می باشد. توصیه میشود حتما مطالعه شود! یک شخص جوان با تحصیلات عالی برای شغل مدیریتی در یک شرکت بزرگ درخواست داد. در اولین مصاحبه پذیرفته شد؛ رئیس شرکت آخرین مصاحبه را انجام داد. رئیس شرکت از شرح سوابق متوجه شد که پیشرفت های تحصیلی جوان از دبیرستان تا پژوهشهای پس از لیسانس تماماً بسیار خوب بوده است، و هرگز سالی نبوده که نمره نگرفته باشد. رئیس پرسید: ((آیا هیچ گونه بورس آموزشی در مدرسه کسب کردید؟)) جوان پاسخ داد: ((هیچ.)) رئیس پرسید: ((آیا پدرتان بود که شهریه های مدرسه شما را پرداخت کرد؟)) جوان پاسخ داد: ((پدرم فوت کرد زمانی که یک سال داشتم، مادرم بود که شهریه های مدرسه ام را پرداخت می کرد.)) رئیس پرسید: ((مادرتان کجا کار می کرد؟)) جوان پاسخ داد: ((مادرم بعنوان کارگر رختشوی خانه کار می کرد.)) رئیس از جوان درخواست کرد تا دستهایش را نشان دهد. جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد. رئیس پرسید: ((آیا قبلاً هیچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده اید؟)) جوان پاسخ داد: ((هرگز، مادرم همیشه از من خواسته که درس بخوانم و کتابهای بیشتری مطالعه کنم. بعلاوه، مادرم می تواند سریع تر از من رخت بشوید.)) رئیس گفت: ((درخواستی دارم. وقتی امروز برگشتید، بروید و دستهای مادرتان را تمیز کنید، و سپس فردا صبح پیش من بیایید.)) جوان احساس کرد که شانس او برای بدست آوردن شغل مدیریتی زیاد است. وقتی که برگشت، با خوشحالی از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهای او را تمیز کند. مادرش احساس عجیبی می کرد، شادی اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهایش را به مرد جوان نشان داد. جوان دستهای مادرش را به آرامی تمیز کرد. همانطور که آن کار را انجام می داد اشکهایش سرازیر شد. اولین بار بود که او متوجه شد که دستهای مادرش خیلی چروکیده شده، و اینکه کبودی های بسیار زیادی در پوست دستهایش است. بعضی کبودی ها خیلی دردناک بود که مادرش می لرزید وقتی که دستهایش با آب تمیز می شد. این اولین بار بود که جوان فهمید که این دو تا دست هاست که هر روز رخت ها را می شوید تا او بتواند شهریه مدرسه را پرداخت کند. کبودی های دستهای مادرش قیمتی بود که مادر مجبور بود برای پایان تحصیلاتش، تعالی دانشگاهی و آینده اش پرداخت کند. بعد از اتمام تمیز کردن دستهای مادرش، جوان همه رخت های باقیمانده را برای مادرش یواشکی شست. آن شب، مادر و پسر مدت زمان طولانی گفتگو کردند. صبح روز بعد، جوان به دفتر رئیس شرکت رفت. رئیس متوجه اشکهای توی چشم های جوان شد، پرسید: ((آیا می توانید به من بگویید دیروز در خانه تان چه کاری انجام داده اید و چه چیزی یاد گرفتید؟)) جوان پاسخ داد: ((دستهای مادرم را تمیز کردم، و شستشوی همه باقیمانده رخت ها را نیز تمام کردم.)) رئیس پرسید: ((لطفاً احساس تان را به من بگویید.)) جوان گفت: 1-اکنون می دانم که قدردانی چیست. بدون مادرم، من موفق امروز وجود نداشت. 2-از طریق با هم کار کردن و کمک به مادرم، فقط اینک می فهمم که چقدر سخت و دشوار است برای اینکه یک چیزی انجام شود. 3-به نتیجه رسیده ام که اهمیت و ارزش روابط خانوادگی را درک کنم. رئیس شرکت گفت: ((این چیزیست که دنبالش می گشتم که مدیرم شود.)) می خواهم کسی را به کار بگیرم که بتواند قدر کمک دیگران را بداند، کسی که زحمات دیگران را برای انجام کارها بفهمد، و کسی که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگی قرار ندهد. شما استخدام شدید. بعدها، این شخص جوان خیلی سخت کار می کرد، و احترام زیردستانش را بدست آورد. هر کارمندی با کوشش و بصورت گروهی کار می کرد. عملکرد شرکت به طور فوق العاده ای بهبود یافت. یک بچه، که حمایت شده و هر آنچه که خواسته است از روی عادت به او داده اند، ((ذهنیت مقرری)) را پرورش داده و همیشه خودش را مقدم می داند. او از زحمات والدین خود بی خبر است. وقتی که کار را شروع می کند، می پندارد که هر کسی باید حرف او را گوش دهد، زمانی که مدیر می شود، هر گز زحمات کارمندانش را نمی فهمد و همیشه دیگران را سرزنش می کند. برای این جور شخصی، که ممکن است از نظر آموزشی خوب باشد، ممکن است یک مدتی موفق باشد، اما عاقبت احساس کامیابی نمی کند. او غر خواهد زد و آکنده از تنفر می شود و برای بیشتر بدست آوردن می جنگند. اگر این جور والدین حامی هستیم، آیا ما داریم واقعاً عشق را نشان می دهیم یا در عوض داریم بچه هایمان را خراب می کنیم؟ شما می توانید بگذارید بچه هایتان در خانه بزرگ زندگی کنند، غذای خوب بخورند، پیانو بیاموزند، تلویزیون صفحه بزرگ تماشا کنند. اما هنگامی که دارید چمن ها را می زنید، لطفاً اجازه دهید آن را تجربه کنند. بعد از غذا، بگذارید بشقاب و کاسه های خود را همراه با خواهر و برادر هایشان بشویند. برای این نیست که شما پول ندارید که مستخدم بگیرید، می خواهید که آنها درک کنند، مهم نیست که والدین شان چقدر ثروتمند هستند، یک روزی موی سرشان به همان اندازه مادر شخص جوان سفید خواهد شد. مهم ترین چیز اینست که بچه های شما یاد بگیرند که چطور از زحمات و تجربه سختی قدردانی کنند و یاد بگیرند که چطور برای انجام کارها با دیگران کار کنند.
-
اسمان را گفتم می توانی آيا بهر يک لحظهء خيلی کوتاه روح مادر گردی صاحب رفعت ديگر گردی گفت نی نی هرگز من برای اين کار کهکشان کم دارم نوريان کم دارم مه وخورشيد به پهنای زمان کم دارم *** خاک را پرسيدم می توانی آيا دل مادر گردی آسمانی شوی وخرمن اخترگردی گفت نی نی هرگز من برای اين کار بوستان کم دارم در دلم گنج نهان کم دارم *** اين جهان را گفتم هستی کون ومکان را گفتم می توانی آيا لفظ مادر گردی همهء رفعت را همهء عزت را همهء شوکت را بهر يک ثانيه بستر گردی گفت نی نی هرگز من برای اين کار آسمان کم دارم اختران کم دارم رفعت وشوکت وشان کم دارم عزت ونام ونشان کم دارم *** آنجهان راگفتم می توانی آيا لحظه يی دامن مادر باشی مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی گفت نی نی هرگز من برای اين کار باغ رنگين جنان کم دارم آنچه در سينهء مادر بود آن کم دارم *** روی کردم با بحر گفتم اورا آيا می شود اينکه به يک لحظهء خيلی کوتاه پای تا سر همه مادر گردی عشق را موج شوی مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی گفت نی نی هرگز من برای اين کار بيکران بودن را بيکران کم دارم ناقص ومحدودم بهر اين کار بزرگ قطره يی بيش نيم طاقت وتاب وتوان کم دارم *** صبحدم را گفتم می توانی آيا لب مادر گردی عسل وقند بريزد از تو لحظهء حرف زدن جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی گفت نی نی هرگز گل لبخند که رويد زلبان مادر به بهار دگری نتوان يافت دربهشت دگری نتوان جست من ازان آب حيات من ازان لذت جان که بود خندهء اوچشمهء آن من ازان محرومم خندهء من خاليست زان سپيده که دمد از افق خندهء او خندهء او روح است خندهء او جان است جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم *** کردم از علم سوال می توانی آيا معنی مادر را بهر من شرح دهی گفت نی نی هرگز من برای اين کار منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم قدرت شرح وبيان کم دارم *** درپی عشق شدم تا درآئينهء او چهرهء مادر بينم ديدم او مادر بود ديدم او در دل عطر ديدم او در تن گل ديدم اودر دم جانپرور مشکين نسيم ديدم او درپرش نبض سحر ديدم او درتپش قلب چمن ديدم او لحظهء روئيدن باغ از دل سبزترين فصل بهار لحظهء پر زدن پروانه در چمنزار دل انگيزترين زيبايی بلکه او درهمهء زيبايی بلکه او درهمهء عالم خوبی, همهء رعنايی همه جا پيدا بود همه جا پيدا بود :icon_gol::icon_gol::icon_gol:
- 14 پاسخ
-
- 12
-
- مادر
- مادر...بهترین ترانه هستی
-
(و 4 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :