رفتن به مطلب

آرزوهای بچگیتون چی بودش؟؟


Cinderella

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 231
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

میشه منم از حشره آزاریام بگم بعد آرزوهام...؟!!:hanghead:

من عاشق ذره بین بودم به یه دلیل:روزای آفتابی نور خورشیدو متمرکز میکردم رو مورچه ها و از پیچ و تاب خوردن و مردنشون لذت میبردم:icon_pf (34):

یا میگرفتمشون و مینداختم جلو عنکبوتای کوچولو و مراحل تارپیچی شدنشونو با دقت نگاه میکردم,یا تو کاسه آب غرقشون میکردم:ws44:

آرزو داشتم مثل بچه های شهر آجیلی خونه درختی داشته باشم

آرزو داشتم زیزی گولو بیاد تو قفسه کمد ما زندگی کنه,ممول اینا واقعی باشن،دون دون بمیره؛ژولی پولی دیگه نیاد تو تلویزیون؛از این دوتا خیلی میترسیدم:sigh:

آرزو داشتم سنجد اصلن نره که بخواد برگرده

آرزو داشتم این خانوم مجری تو برنامه کودک دیگه نیاد بامون حرف بزنه؛آخه داداشم بهم گفته بود این میتونه ماهارو ببینه و من هم باورم شده بود؛سختم بود جلو تی وی دراز بکشم:ws47:

آرزو داشتم بابام زود به زود سروش کودکان بخره؛حالیم نمیشد هر 15 روز یه باره و قصور از بابا نیست

فوبیا های دوران خیلی کودکی من-up to 6-:همیشه میترسیدم بیفتم تو حفره سنگ دستشویی؛به هیچ کس هم اینو نگفتم تا از اشتباه درم بیاره که بابا بچه جون تو به این گندگی رد نمیشی ازونجا

و...

برونکا.:banel_smiley_52:شبا کابوسشو می دیدم

جامع بود!!:ws3:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

آقا اگه قراره از حشره آزاری بگیم بزارید منم یه اعتراف کنم .

این کاری که براش عذاب وجدان گرفتم برای بقیشون نه زیاد:ws3:

یه بار یه عقرب توی کوچمون داشت می رفت با بچه های کوچه رفتیم و دورش را آتیش زدیم . عقرب بیچاره به هر سمتی که می رفت نمی تونست خودش رو نجات بده آخر سر رفت وسط آتیشا و خودش به خودش نیش زد .:hanghead:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
آقا اگه قراره از حشره آزاری بگیم بزارید منم یه اعتراف کنم .

این کاری که براش عذاب وجدان گرفتم برای بقیشون نه زیاد:ws3:

یه بار یه عقرب توی کوچمون داشت می رفت با بچه های کوچه رفتیم و دورش را آتیش زدیم . عقرب بیچاره به هر سمتی که می رفت نمی تونست خودش رو نجات بده آخر سر رفت وسط آتیشا و خودش به خودش نیش زد .:hanghead:

 

فهيم جان خدا به دا همسر آيندت برسه.

اين كه از جنايات ابوغريب هم بدتره:ws28::ws28::ws28::banel_smiley_4:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
ولی من خیلی دخترا رو دوست داشتم از همون بچگی

برای اینکه باهاشون باشم خوب خاله بازی هم میکردم:ws37:

:ws28::ws28::ws28:من بزور خاله بازی میکردم همشم میگفتم شب شد بخابیم بعد میخابیدم:ws28::ws28::ws28:

حوصله خاله بازی نداشتم

آقا اگه قراره از حشره آزاری بگیم بزارید منم یه اعتراف کنم .

این کاری که براش عذاب وجدان گرفتم برای بقیشون نه زیاد:ws3:

یه بار یه عقرب توی کوچمون داشت می رفت با بچه های کوچه رفتیم و دورش را آتیش زدیم . عقرب بیچاره به هر سمتی که می رفت نمی تونست خودش رو نجات بده آخر سر رفت وسط آتیشا و خودش به خودش نیش زد .:hanghead:

شماها خطرناکیدا:banel_smiley_52::banel_smiley_52::banel_smiley_52:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
فهيم جان خدا به دا همسر آيندت برسه.

اين كه از جنايات ابوغريب هم بدتره:ws28::ws28::ws28::banel_smiley_4:

خب یعنی بقیه جنایات رو نگم ؟؟:hanghead:

شماها خطرناکیدا:banel_smiley_52::banel_smiley_52::banel_smiley_52:

 

دلت میاد به من میگی خطرناک :banel_smiley_4::sigh::hanghead:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

این ماجرا رو گفتم چون عذاب وجدان گرفته بودم اما بقیه حشره آزاری

یادمه برای شالیزارهای برنج در اصفهان (برای دفع آفات) از قاصدک استفاده می کردند با بچه های همسایه می رفتیم این قاصدک ها را می گرفتمیم به دمشون نخ می بستیم و میزاشتیم پرواز کنن. (مثل بادکنک)

  • Like 3
لینک به دیدگاه
این ماجرا رو گفتم چون عذاب وجدان گرفته بودم اما بقیه حشره آزاری

یادمه برای شالیزارهای برنج در اصفهان (برای دفع آفات) از قاصدک استفاده می کردند با بچه های همسایه می رفتیم این قاصدک ها را می گرفتمیم به دمشون نخ می بستیم و میزاشتیم پرواز کنن. (مثل بادکنک)

لو دادی خودتو بچه لنجونی

یه نخم به دم این قاصدک حکیم ببند:ws3:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

رفته بودیم خونه عمم ایه زیر زمین داشتن مخصوص بازی بچه ها رفتیم اونجا بازی یه دفعه یه گربه از نا کجا آباد اومد بیرون (خونه عمم درخت توت دارن ) من پریدم یرون دو سه تا شاخه کندم و تا می خورد این گربه بیچاره رو زدیم .:ws3:

دیگه هیچی نمیگم تا همین جا بس بود . :hanghead:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

یه بار بچه که بودیم تومحلمون یکی یه موش از خونشون گرفته بود

اوردنش مثل این اعدامیا نگهش داشتن بعد رو سرش بنزین ریختیم ویه کبریت

بوی کباب همه محله رو ورداشته بود

دی:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
یه بار بچه که بودیم تومحلمون یکی یه موش از خونشون گرفته بود

اوردنش مثل این اعدامیا نگهش داشتن بعد رو سرش بنزین ریختیم ویه کبریت

بوی کباب همه محله رو ورداشته بود

دی:

ما هم سر موش بلا اوردیم اما نه به این شکل و فرم

ما یه نخ به دمش بستیم این موشه نخ را می گرفت میومد بالا دوباره پرتش می کردیم پایین شده بود مثل این عروسک های خیمه شب بازی:hanghead:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...