رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

کاش می شد!

عشق را

از دلِ کتابها

بیرون کشیـــد

و رهایش کــــــــــــــرد!

در کوچه پس کوچه هایِ این شهر ...

شاید کسی

بشناسد!

این طفلِ غریب را

در شهری که همه با او بیگانه اند

  • Like 9
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.4k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

گاهی نباید ناز کشید

 

نباید آه کشید

 

نباید انتظار کشید

 

نباید درد کشید

 

نباید فریاد کشید

 

تنها باید دست کشید و رفتــــ ...

  • Like 8
لینک به دیدگاه

سیاه...................سپید...............خاکستری.....

تقصیر تو بود....تقصیر من بود.....تقصیر هر دومون بود...

بار معنایی دارد هر رنگ؟....شاید...

  • Like 8
لینک به دیدگاه

زیبا هوای حوصله ابری است

چشمی از عشق ببخشایم

تا رود آفتاب بشوید

دلتنگی مرا

...

زیبا

هنوز عشق

در حول و حوش چشم تو می چرخد

از من مگیر چشم

دست مرا بگیر و کوچه های محبت را

با من بگرد

یادم بده چگونه بخوانم

تا عشق در تمامی دل ها معنا شود

یادم بده چگونه نگاهت کنم که تردی بالایت

در تندباد عشق نلرزد

 

زیبا

آنگونه عاشقم که حرمت مجنون را

احساس می کنم

آنگونه عاشقم که نیستان را

یکجا هوای زمزمه دارم

آنگونه عاشقم که هر نفسم شعر است

 

زیبا

چشم تو شعر

چشم تو شاعر است

من دزد شعرهای چشم تو هستم

 

زیبا

کنار حوصله ام بنشین

بنشین مرا به شط غزل بنشان

بنشان مرا به منظره ی عشق

بنشان مرا به منظره ی باران

بنشان مرا به منظره ی رویش

من سبز می شوم

 

زیبا

ستاره های کلامت را

در لحظه های ساکت عاشق

بر من ببار

بر من ببار تا که برویم بهاروار

چشم از تو بود و عشق

بچرخانم

بر حول این مدار

 

زیبا

زیبا تمام حرف دلم این است

من عشق را به نام تو آغاز کرده ام

در هر کجای عشق که هستی

آغاز کن مرا

 

 

محمدرضا عبدالملکیان

  • Like 6
لینک به دیدگاه

مرا ببوس...نه یک بار که هـــــزار بار ...بگذار آوازه ی عشق بازیمان...چنان در شهر بپیچد ... ...که روسیاه شوندآنها که بر سر جدایی مان...شرط بسته اند

  • Like 8
لینک به دیدگاه

ماهی ها چقدر اشتباه می کنند...قلاب علامت کدامین سوال است که بدان پاسخ می دهند؟ آزمون زندگی ما پر از قلاب هایی ست که وقتی اسیر طعمه اش می شویم تازه می فهمیم ماهی ها بی تقصیرند...!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

سیگار زیر لب....

دودی غلیظ..

ریه ام بی تقصیر است

...دارد تاوان

 

ندانم کاری طبقه پایینیش اش را پس میدهد...

سیگار میکشم تا دود کنم خیال بودنش را...

تا سیاه کم دوران زجرم را....

 

زندگی بی رحم است....

زندگی لحظه به لحظه شده است...

زندگی شوق ندارد دیگر...

 

زندگی کام ...

زندگی کام به کام سیگار...

  • Like 7
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

..داغـــی...

تازه می فهمی چه بر سرت آمده ست...

لحظه ای که...

آنکه بعد از او آمده است "نامت" را صدا مـــی کند...

و

تمـــام دنـــیا روی سرت آوار مـــی شود

و

شهـــر خاطراتت روی قلبت ویـــران

  • Like 5
لینک به دیدگاه

دلـم گـرفته است ...

نه اینـکه کسی کاری کرده باشد نه ...

من آنقدر آدم گریز شده ام که کسی کارش به اطراف من هم نمی رسد..

دلم گرفتـه است که آنچه هستم را نمی فهمند ...

و آنچه هستند را میپذیرم ...

... و دنیـا هم به رویش نمی آورد این تنـاقض را ...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

جعبه ی مداد رنگی ها را کنار می گزارم....

ذغالی در دست دارم....با آن خطی می کشم...

و با انگشت بر روی آن لمس می کنم....

ابری خاکستری دور خط را می گیرد...

چه هارمونی ست بین سپیدی کاغذ....سیاهی خط...و خاکستری ابر دور خط...

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

احساسم را به دار اویختم...

منطقم را به گلوله بستم...

لعنت به هر دو...

که عمری بازی ام دادند...

دگر بس است...

می خواهم کمی به چشمانم اعتماد کنم...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

راه كه مــــي روم

 

مـــــــدام بر مي گــــــردم

 

پــــــشت سرم را نگاه مي كنم

 

ديوانه نـــــيستم

 

خنجـــــــر از پشت خورده ام

  • Like 3
لینک به دیدگاه

دستم بـه سمـت تلفـن مـیرود و

 

بـاز می‌گـردد

 

چـون کودکـی که به او گفته‌اند

 

شیرینـی روی میـز

 

مــال ِ مهمان‌هـاست”

  • Like 4
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...