رفتن به مطلب

twitter


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

دیگه سایت twitter و که همتون میشناسید،فک کردم که چه باحال میشه اگه این جا یه همچین محیطی داشته باشیم،هرکی بیاد هر چی دلش می خواد این جا بنویسه

و همون طور که میدونین از قوانین twitter اینه که نباید چیزی که مینویسیم طولانی باشه،

سعی کنید بیشتر از یه جمله نباشه،

و خواهش میکنم جمله ها جوری نباشه که باعث جروبحث و بی احترامی یشه

و دیگه چی؟! هیچی دیگه، آها امیدوارم جمله ها یه جوری باشه که حداقل یه چیزی از همدیگه یاد بگیریم

یه چیز دیگه:اگه جمله ها از خودتون باشه بهتره:a030:

  • Like 26
  • پاسخ 68
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

خودم شروع میکنم:

 

 

چه ازدحامی! این جا پر است از تنهایی ها، و جایی نیست برای ورود ذره ای تحول،ذره ای احساس آرامش،ذره ای لبخند هر چند از روی ساده انگاری،نه !هیچ ورودی امکان پذیر نیست،این جا پر است از تنهایی های هراس انگیز...

  • Like 15
ارسال شده در

اگر روزی به تعالی هم برسم و بعد ببینم که حتی تعالی هم فرع بود و هم چنان در اول وصف خویش مانده ام،چه سنگین تموم میشه برام حتی نفس هایی که یک عمر کشیدم...

  • Like 10
ارسال شده در

و درس هایی که آیینه ی دق اینجانب هستند،و هیچ نقشی در فهم من از زندگی نداشته اند...

  • Like 11
ارسال شده در

یه زمانی خیلی به خودم مطمئن بودم،که همه چیز میدونمو دیگران رو مردمی جاهل و بی مغز می دیدم:توده ی مردم!شاید چیزی شبیه غرور بود،و خوشحالم که الان دیگه اون جوری نیستم.

  • Like 10
ارسال شده در

میلاد بیا یه چیز بنویس همش که من حرفیدم:banel_smiley_4:

ینی هیشکی هیش حرفی نداره:ws37:

  • Like 5
ارسال شده در
میلاد بیا یه چیز بنویس همش که من حرفیدم:banel_smiley_4:

ینی هیشکی هیش حرفی نداره:ws37:

 

من بلت نیستم مثثه تو قشنگ قشنگ بنویسم خو:icon_redface:

 

 

حالا یدونه مینویسم:

"انسان بدون خدا مثل ماهی بدون دوچرخه است"

 

 

 

 

البت از خودم نبود:shame:

  • Like 12
  • 3 هفته بعد...
!ala مهمان
ارسال شده در

هیچی ندارم که بگم....:ws3:

ارسال شده در

آشی برایت بپزم که يک وجب روغن رویش باشد

Join Gevo Group

کنايه است از اين که برايت نقشه شومی کشيده‌ام و حالت را مي‌گيرم.

 

در کتاب (سه سال در دربار ايران) نوشته دکتر فووريه٬ پزشک مخصوص ناصرالدين شاه، مطلبی نوشته شده که پاسخ اين مسئله يا اين ضرب المثل رايج بين ماست. او نوشته:

 

ناصرالدين شاه سالی يک بار (آنهم روز اربعین) آش نذری می‌پخت و خودش در مراسم پختن آش حضور می‌یافت تا ثواب ببرد.

 

در حياط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع مي‌شدند و برای تهيه آش شله قلمکار هر يک کاری انجام مي‌دادند. بعضی سبزی پاک مي‌کردند. بعضی نخود و لوبيا خيس مي‌کردند. عده‌ای ديگ‌های بزرگ را روی اجاق مي‌گذاشتند و خلاصه هر کس برای تملق و تقرب پيش ناصر الدين شاه مشغول کاری بود. خود اعليحضرت هم بالای ايوان می‌نشست و قليان مي‌کشيد و از آن بالا نظاره‌گر کارها بود.

 

سر آشپزباشی ناصرالدين شاه مثل يک فرمانده نظامی امر و نهی مي کرد.

 

بدستور آشپزباشی در پايان کار به در خانه هر يک از رجال کاسه آشی فرستاده ميشد و او می‌بايست کاسه آن را از اشرفی پر کند و به دربار پس بفرستد.

 

کسانی را که خیلی می‌خواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری می‌ریختند.

 

پر واضح است آن که کاسه کوچکی از دربار برايش فرستاده ميشد کمتر ضرر مي‌کرد و آنکه مثلا يک قدح بزرگ آش (که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دريافت مي‎کرد حسابی بدبخت ميشد.

 

به همين دليل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با يکی از اعيان و يا وزرا دعوايش ميشد٬ آشپزباشی به او مي‌گفت: بسيار خوب! بهت حالی مي‌کنم دنيا دست کيه! آشی برات بپزم که يک وجب روغن رويش باشد.

  • Like 12
ارسال شده در

آشی برایت بپزم که يک وجب روغن رویش باشد

Join Gevo Group

کنايه است از اين که برايت نقشه شومی کشيده‌ام و حالت را مي‌گيرم.

 

در کتاب (سه سال در دربار ايران) نوشته دکتر فووريه٬ پزشک مخصوص ناصرالدين شاه، مطلبی نوشته شده که پاسخ اين مسئله يا اين ضرب المثل رايج بين ماست. او نوشته:

 

ناصرالدين شاه سالی يک بار (آنهم روز اربعین) آش نذری می‌پخت و خودش در مراسم پختن آش حضور می‌یافت تا ثواب ببرد.

 

در حياط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع مي‌شدند و برای تهيه آش شله قلمکار هر يک کاری انجام مي‌دادند. بعضی سبزی پاک مي‌کردند. بعضی نخود و لوبيا خيس مي‌کردند. عده‌ای ديگ‌های بزرگ را روی اجاق مي‌گذاشتند و خلاصه هر کس برای تملق و تقرب پيش ناصر الدين شاه مشغول کاری بود. خود اعليحضرت هم بالای ايوان می‌نشست و قليان مي‌کشيد و از آن بالا نظاره‌گر کارها بود.

 

سر آشپزباشی ناصرالدين شاه مثل يک فرمانده نظامی امر و نهی مي کرد.

 

بدستور آشپزباشی در پايان کار به در خانه هر يک از رجال کاسه آشی فرستاده ميشد و او می‌بايست کاسه آن را از اشرفی پر کند و به دربار پس بفرستد.

 

کسانی را که خیلی می‌خواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری می‌ریختند.

 

پر واضح است آن که کاسه کوچکی از دربار برايش فرستاده ميشد کمتر ضرر مي‌کرد و آنکه مثلا يک قدح بزرگ آش (که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دريافت مي‎کرد حسابی بدبخت ميشد.

 

به همين دليل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با يکی از اعيان و يا وزرا دعوايش ميشد٬ آشپزباشی به او مي‌گفت: بسيار خوب! بهت حالی مي‌کنم دنيا دست کيه! آشی برات بپزم که يک وجب روغن رويش باشد.

 

چه اسپم پر محتوایی بود:ws3:

  • Like 7
ارسال شده در

الکی این روزا بهم خوش میگذره!!نمیدونم چرا!ولی احساس میکنم هیچ چیزی ارزششو نداره که به خاطرش بخوام ناراحت باشم!بسه اون همه رنجی که کشیدم،بسه 4 سالی که همه با حسرت گذشت ...،بسه ادای آدمای متفکرو در آوردن،و حس دلسوزی نسبت به خودم و دیگران...

  • Like 8
ارسال شده در

هرکسی فقط یک بار زندگی میکنه...!ببین دیگه هیج وقت چنین روزی که جمعه باشه و چهارم تیر باشه و سال89وساعت 8:00وجود نداره!به همین سادگی...!داره روزا میگذره و اصلا برای کسی اهمیتی نداره که تو به خودت سخت گرفتی یا راحت!!

  • Like 9
ارسال شده در

شاید نشود به گذشته بازگشت و آغازی زیبا ساخت ولی می توان هم اکنون آغاز کرد و پایانی زیبا ساخت...

 

(از خودم نبود البته:ws37:)

  • Like 7
ارسال شده در

بدترین احساس زندگی مردن نیس...تلاش برای به فراموشی سپردن قشنگترین احساس زندگیه!!!:ws37:

  • Like 6
  • 3 هفته بعد...
ارسال شده در

این جمله امضای یکی از بچه هاست...نمیدونم مال کیه...تو مسابقه ی بهترین امضا دیدمش...

 

خیلی جمله ی خوبی برا آویزه ی گوش شدن....:ws37:

میدونی!!! از وقتی چرخ کوچیک رو گذاشتن جلو تراکتور وبزرگه رفت عقب، احترام کوچیکتر بزرگتر هم برداشته شد....

 

  • Like 5
ارسال شده در

خورشيد جاودانه مي درخشد در مدار خويش

مانيم كه يا جاي پاي خود مي نهيم و غروب مي كنيم

هر پسين

اين روشناي خاطر آشوب در افق هاي تاريك دوردست

نگاه ساده فريب كيست كه همراه با زمين

مرا به طلوعي دوباره مي كشاند ؟

اي راز

اي رمز

اي همه روزهاي عمر مرا اولين و آخرين...

(پناهی)

  • Like 8
ارسال شده در

سکوت چند ماهم را شکستم...فریـاد زدم.افسوس...فریادم به گوشت نرسید...

  • Like 5
  • 1 ماه بعد...
ارسال شده در

آدم وقتی فقیر میشود...خوبی هایش هم حقیر میشود.

اما کسی که زر دارد یا زور دارد عیب هایش هم هنر دیده میشود و چرندیاتش هم حرف حساب ،

به حساب می آید.

  • Like 5
ارسال شده در
این جمله امضای یکی از بچه هاست...نمیدونم مال کیه...تو مسابقه ی بهترین امضا دیدمش...

 

خیلی جمله ی خوبی برا آویزه ی گوش شدن....:ws37:

میدونی!!! از وقتی چرخ کوچیک رو گذاشتن جلو تراکتور وبزرگه رفت عقب، احترام کوچیکتر بزرگتر هم برداشته شد....

 

 

فکر کنم امضا bmd هست . (بهروز ؟:ws52: )

منم هروقت یه پست ازش می بینم امضاش رو دوباره می خونم :ws3: که البته الان دیگه نغییر کرده

  • Like 4
ارسال شده در

من به سه چیز معتقدم :

 

اول خودم ،

دوم هیچ چیز !

  • Like 5

×
×
  • اضافه کردن...