anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ نمیدونم میشه اینم جز سوتی به حساب اورد یا نه به هر حال براتون تعریف میکنم باشد مایه انبساط خاطر گردد:texc5lhcbtrocnmvtp8 چند شب پیش من و زنداداشم و برادرزادم از بیرون برمیگشتیم توی کوچه پسر همسایه(رفیق قدیمی برادر کوچیکم) و خانمشو دیدیم. خلاصه سلام و احوالپرسی و اینحرفا همسایمون پرسید برادرت چیکار میکنه و چرا زن نمیگیره؟ منم توضیح میدادم کار میکنه و سرش شلوغه...یهو برادرزادم از اونور اومد پیش ما گفت نمیکنه(منظورش ازدواج نمیکنه بود) همسایمون اینجوری شده بود گفت:چی؟! بردارزادم گفت:میگه نمیکنه :icon_pf (34): دیگه ساکت شدیم و نیش منم باز:biggrin: 27 لینک به دیدگاه
Anooshe 11040 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آبان، ۱۳۹۰ منم یه سوتی بگم که هیچ ربطی به موضوع سوتیای قبلی نداره:biggrin:(میخوام سوتیا تبدیل به 18- بشه:lol:) هفته پیش تو دانشگاه من داشتم اسم بچه های کلاس رو وارد لیست میکردم و خلاصه با اسم و فامیلشون درگیر بودم همون وسطم هی یکی از بچه ها صدام میزد سرم و آوردم بالا که بگم بلهههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(همون لحظه اسم و فامیل یکی از دوستامو مینوشتم که اسم کوچیکش زهراست) ولی انقدر ذهنم درگیر لیستی که مینوشتم بود که همینطوری نگاش کردم و بلند داد زدم زهرااااااااااااااااااا:lol:... زهرا که کپ کرده بود استادمونم چسبیده بود به دیوار:texc5lhcbtrocnmvtp8...یه چند ثانیه ای طول کشید تا کلاس از شوک در بیاد 38 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آبان، ۱۳۹۰ مثل اکثر دانشجوها ترم اول و دوم دانشگامون رو تو خوابگاه دانشجویی گذروندیم وسطای ترم دوم بود که خبر دادن امروز عصر رئیس دانشگاه میخواد بیاد از خوابگاها و وضعیت دانشجوها بازدید کنه حواستون باشه سوتی ندین خوابگاه جمع و جور کنید ماهم قلیونها و و پاستورهارو قایم کردیم و الکی اتاقامونو پر از جزوه و کتاب های درسی مجله علمی کردیم که رئیس دانشگاه میاد بهمون افتخار کنه بگه باریکلا چه دانشجوهای گل و مامانی دارم به به... خبلاخره رئیس دانشگاه اومد و ما خوشحال از اینکه با خبر بودیم و غافل گیر نشدیم تو اتاق خودمون رو الکی مشغول درس خوندن کردیم طرف با دارو دستش و امور مالی و معاون امور دانشجویی اومد و یه نیگاه به اتاق ما انداخت گفت باریکلا ..آفرین :icon_pf (44):ما هم تو ...عروسی شد که ما اینیم دیگه:14k8gag: داشت کم کم میرفت یهو چشمش افتاد به پرده اتاق:ydm47612zsesgift969:w58: :jawdrop: گفت چه پرده خوش رنگی چه با سلیقه ..... ماهم برگشتیم پرده رو نیگا کردیم یهــــو همه گورخیدیم زدیم تو سرمون:shame: که چه گندی زدیم رفت ..:obm: هفته پیشش اتاقمون پرده نداشت هیچکسم پول نمیداد بخریم به هرکدوم از بچهام میگفتیم دُنگ بدید پرده بگیریم :w12:سوت میزد میگفت برو بابا ماهم دیدیم خیلی خیته نور میاد باید پرده داشته باشیم حتما ...رفتیم پرده یکی از کلاسا دانشگامون رو که تازه پردهای نو خریده بودن رو پیچوندیم (یعنی گلدون زدیم عامیانش دزدیدیم) که ریئس دانشگاه اومد و دید و تیکش رو انداخت و رفت. این شد از این به بعد عین چهار سال هر کاری تو دانشگاه داشتیم و کارمون پیش یکی از این مسئولین گیر میوفتاد..با خنده بهمون میگفتن پرده که میزدین یاد اینجاهاتون بودین:mpr::w888: 38 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آبان، ۱۳۹۰ :viannen_38::icon_pf (34)::JC_thinking::icon_razz::ydm47612zsesgift969 36 لینک به دیدگاه
Saman_88 8062 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آبان، ۱۳۹۰ سر کلاس از استاد یه سوال پرسیدم استاد داشت جوابشو برا همه توضیح میداد در همون حین سرگرم گوشی شدم و از سخنان استاد غافل شدم ! استاد برگشت گفت شما که سوال پرسیدی حواست هست ؟ منم جا خوردم ! برگشتم به سبک بابا شاه گفتم : استااااد می فرمودیه :icon_pf (34):( تیکه کلاممه بعضی وقتا :icon_pf (34):) 31 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آبان، ۱۳۹۰ پدر بزرگم هم فشار خون داره هم قند...بعد اصلا" رژیم و اینا هم نمی گیره.... یه بار دیدم یه پفک باز شده رو کابینتشونه....می گم بابا بزرگ اینو شما خوردی؟ می گه آره تو راه دیدم فشارم و قند خونم افتاده پایین....می گن پفک فشارو میاره بالا می گم: شما ییو فشارت بره بالا جوب نیستا...می گه: تو که می دونی من اصلا" اهل پفک و چیپس نیستم...برای شما ها گرفتم به شدت منو پیچوند 22 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 آبان، ۱۳۹۰ سره کلاس بودیم یه دختره خیلییییییی سئوالای چرت می پرسه از استاد....مثلا" می خواد بگه من مطالعاتم زیاده و اینا بعد ضایع می شه هی :biggrin: استاد داشت راجع به یه کلیسا می گفت که رو دیورارش عکس حضرت مسیح بود +انجیل... دختره گفت: استاد این همون انجیلیه که الان می خونیم؟ استاد هم گفت: اینجا تاریخ معماریه نه تاریخ ادیان...کلاسو اشتباه اومدی ضایع شد و همه غش غش خنده... 5 دقیقه گذشت.... باز یکی از سئوالای اینجوری پرسید...استاد اومد جواب بده...پسره از ته کلاس داد زد: خانوووووووم کلاسو اشتباه اومدی :ws28: 22 لینک به دیدگاه
bme.masood 5832 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ یه شامپو خفن گرفتم خیلی دوسش دارم ( حس میکنم میتونه جوونی رفته رو برگردونه ) این شامپو هه خیلی غلیظه ( الان همه مبگن حالا مسعود یه شامپو خریدی هااا )واسه همین ماما یه پیشنهاد داد گفت : اول با دستت شامپر رو تو اون یکی دستت پخش کن تا راحت کف کنه ! منم گفتم فکر خوبیه ! خلاصه که چندبار این کار انجام دادم و نتیجه اینکه اصلاااااااااااا کف نمیکرد کلی عصبانی که اخه خل و چل اینم شامپوست تو خریدی ؟ :vahidrk: یه ذره فکر کردم ( چه کارا ) گفتم اینبار تو حموم به این حرکت پخش کردن شامپو تو دستم نگاه کنم شاید نکته در اینجا باشه :JC_thinking: البته سعی کردم قبلش حرکت رو شبیه سازی کنم تا با نگاه فیدبک نگیرم و حرکت رو اصلاح کنم نمیدونین چی شد !!! دقیقا 95 % شامپو میریخت رو زمین :icon_pf (34): وای چقدر در حال خنده به خودم فحش دادم :lol: 23 لینک به دیدگاه
M.P.E.B 4852 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ يه مدت تكه كلامم شده دروغ خلاصه سركلاس آز بودم كه استاد اومد و درمورد درسمون توضيح داد و بعدم گفت حالا مدارو خودتون ببندين منم با صداي بلند گفتم درووووووووووووغ:icon_pf (34): استاد اين طوري بچه ها اين طوري:biggrin: منم اين طوري:5c6ipag2mnshmsf5ju3 22 لینک به دیدگاه
Matin H-d 18145 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ :ws27: سر ازمایشگاه جنین شناسی بودیم ... این استادمون هم خیلی پرو و حیضه... همه ازش بدمون میاد اما به ناچار باید تحملش کنیم:184: خلاصه این جلسه یه چند تا لام از بافتهای بدن داشتیم که زیر میکروسکوپ میدیدم که باید عینه همونو تو دفترمون بکشیم... (انگار ما نقاشیم:w589:) بعد یکی از دوستام باخوشحالی تندی رفت :th_running1:شکلایی که کشیده بود به استادمون نشون بده... استادمونم نه گذاشت نه برداشت صداشو برد بالا گفت اینچیه که کشیدی؟ اینجوری میخوای امتحان بدی افتادی!!! خیلی بد دعواش کرد یه ذره گذشت ... استادمون دید قیافه دوستم اینجوریه! محلش نمیزاره! :viannen_38:گفت انگار خانم فلانی خیلی ناراحت شده ... من به خاطر خودتون میگم و از این حرفا منم حرصم در اومده بودبا جدیت تموم گفتم خب استاد باسه چی دوستمو دعوا کردی؟ گفت : من کی دعواتون کردم؟ گفتم: پس چی نازش کردی؟؟؟؟؟؟:lol: نتیجه: استاد::biggrin: خودم::biggrin: دوستم::icon_pf (34): دوستام::vahidrk: ...................... بعده کلاسم همه بهم گفتن اخه این چه حرفی بود زدی!!!!:164: 23 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ تو دانشگاه سه شنبه ها با ترم بالاییا یک کلاسی داریم که یکی از پسراش با بقیه پسرا فرق داره! و منم به شوخی به دوستام میگفتم ازین خوشم میادُ اینا! و روز پنج شنبه هم یک کلاسی داریم که اونجام یه پسری هم هست که بازم من به شوخی به دوستام میگفتم ازینم خوشم میادُ اینا! و هر دو پسر تیپاشون مثلِ همه!!! و هفته پیش بازم به شوخی در مورد معشوقام می صحبتیدمُ اینا! و گفتم موندم کدومشونُ بانتخابمُ ازین حرفا! بعد دیدم دوستام خیلی تعجبیدنُ اینا! و پرسیدن اون یکی کیهُ اینا؟! و منم آدرسِ معشوقامو دادم و کلی گفتم چقد شماها گیجینُ اینا ! به حرفام توجه نمیکنینُ اینا! اصن باهتون قهرمُ اینا! بعد دیدم همشون اینجور شدن:w58: منم گفتم چیه؟:viannen_38: دوستام گفتن این دونفری که میگی یک نفرن! ادو نفر کجا بود؟! :ws47: نکته جالبش اینجاس: پسره همیشه یجور تیپ میزنه و لباساش همیشه یجوره!!!:icon_pf (34): اینجاس که بحرفِ مامانمُ قبولیدم!!! :icon_pf (34): 23 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ سوار آژانس بودم. داشتم اس ام اس میدادم اصلا حواسم نبود .راننده آژانس ازم پرسید برم تو کوچه یا مستقیم برم؟ گفتم : بله خواهش میکنم شما بفرمایید تو تا من بیام. راننده بدبخت مونده بود چی بگه اینطوری شد گفت نه مرسی شما بفرمایید:icon_pf (34): ا 24 لینک به دیدگاه
تینا 15116 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ سر یکی از کلاسا من داشتم ادامس میبخوردم بعد دیدم استاد نگاه سمت منو بغل دستیم کرد(اون لحظه فک کردم داره نیگا من میکنه )گفت اون ادامستو در بیار ترم قبلم همش ادامس دهنت بود همه سرا سمت ما بر گشت منم اخمامو کردم تو همو یواش ادامسرو قورت دادم درش نیاوردم گفتم بیشتر ضایع میشم ولی خیلی ناراحت بودم به دوستم گفتم عجبا حالا من یبار ادامس خوردم سریع بم گیر داد تازشم من کجا ترم قبل ادامس میخوردم سر کلاس این دوستم گفت با تو بود یا با من گفتم مگه تو هم ادامس داشتی گفت اره خلاصه من فک کردم با من بوده کلاس که تموم شد رقتم پیشش گفتم استاد چرا اونجور ضایم کردی من کی ترم قبل ادامس خوردم دیدم استاد گفت من کی تو رو ضایع کردم من با بغل دستیت بودم من اون لحظه اینجوری بودم:icon_pf (34)::girl_blush2:گفتم اهااااااااااا بله ببخشید خدافظ 26 لینک به دیدگاه
felorans666 12046 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ امروز بعد کلاس با یکی از دوستام توی حیاط دانشگاه ورجه ووورجه می کردیم ... :lol: بعد هم رو هول می دادیم که یهو ... من و گرفت و با خودش پرت کرد از بالای سکوی تو حیاط به پایین ... :53tnkbetm2eof1u84pj صحنه ی بعد صدای یک جیغ ... و بعد من و اون هر دو نقش و پخش زمین بودیم ... :icon_pf (34): ... شانس آوردیم که سالم رسیدیم زمین ... همیشه من و این دوستم رو از هم بچه ها جدا می کنن :girl_blush2: ... چون اگه با هم باشیم کل دانشگاه رو به آتیش می کشیم ... با هم خیلی شوم می شیم :biggrin: ... 23 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ نقل قول از یکی از رفقاست: یادش به خیر... این قضیه مال 5 6 سال پیشه رفته بودم پیش رفیقم دانشکده فنی دانشگاه تهران (اونی که تو پردیسه اصلی هست، نه امیرآباد) خلاصه رفیقم رو وسط لابی دانشکده دیدم و داشتیم با هم صحیت می کردیم یکی از همکلاسی هاش روی لبه نرده پله ها نشسته بود. حسابی گرم صحبت بودیم که یه دفعه دیدیم این همکلاسی رفیق ما داره میگه مهیار کمک مهیار کمک! مهیار هم دید داره رفیقش یواش یواش از پشت میافته از نرده ها پائین، یه دفعه مثل فشنگ دووید سمتش، که بگیرتش نیوفته! همین که دوید لحظه آخر ترمز زد لیز خورد اومد بغلش کنه بدتر هلش داد، رفیقش یه طبقه افتاد پائین ! بیچاره یه دست و یه پاش شیکست و خدا بهش رحم کرد که فلج نشد! یکی از مهرهاش هم جابه جا شد! 31 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 آبان، ۱۳۹۰ توی دوران دبیرستان کارای زیادی انجام میدادیم که خیلیاش سوتی و خاطره فراموش نشدنی شده واسم :viannen_38: یکی ازون اتفاقات روزی بود که قرار بود یه امتحان کلی از همه درسا بگیرن ،همه کلافه بودیم و اصلا حال نداشیم ، جونم براتون بگه که مهران گلابی(همکلاسیم) یه دو شاخه آورد که سیمهای توش رو به هم وصل کرده بود واسه همین وقتی دوشاخه رو میزدیم تو پریز برق اتصالی میکرد برق کل مدرسه قطع میشد ما ام کلی حال میکردیم،کلاسامون 50 دقیقه ای بود هر 50 دقیقه زنگ که میخورد میپریدیم سراغ پریز و تپ:ydm47612zsesgift969 برق قطع میشد:lol: مدرسه ام یه دستگاه کپی داشت که همیشه خدا در حال تعمیرش بودن وقتی برق میرفت دستگاه چت میزد نمی تونست برگه های امتحانی رو کپی کنه:biggrin:دیگه ناظم و مدیر قاطی کرده بودن کل مدرسه بهم ریخته بود تابلو شده بود که کار بچهاس میخواستن مچمون رو بگیرن:1111:ما ام دیدیم اینجوری نمیشه قرار شد که سر کلاس دوشاخه رو وقتی من میرم پای تخته که سوال جواب بدم بزنم به پریز که برق بره :14k8gag:ای تو روحت آتروس چه کاری بود خب :vahidrk::lol: ما رفتیم پا تخته ،عامل هرج و مرجم(دوشاخه ) لای کتاب، شروع به حل مساله کردیم تا استاد یا همون معلم سرش رو برگردوند سمت بچها من دوشاخه رو در آوردم آروم اومدم بزنم به پریز :icon_pf (34)::viannen_38: پــــــــــــــــــــــــــــــــــَق ................. یدقعه برق اتصالی کرد و دوشاخه جرقه زد و چنان صدایی داد که خودم فر خوردم:banel_smiley_52: و داد زدم :imoksmiley: برقام رفت،حالا تصور کنید همه جا تاریک و رمانتیک شده همه ساکت منم پریز به دست پا تخته:obm: استادم در حال خروج از کلاس :th_running1:واسه لو دادن عامل 5- 6 ساعت قطعی برق مدرسه..... نتیجه اخلاقی :همیشه دو سه نفری یه کار شر رو انجام بدین :icon_razz: 36 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، ۱۳۹۰ یک ترم آزمایشگاه ایمونولوژی داشتیم برای تست حاملگی باید روی ادرار کار میکردیم تو آزمایشگاه 8 تا دختر و 3 تا پسر بودیم که همه مجرد بودن استادمون دهنش چاک و بست نداشت :icon_pf (34): به دو نفر از دخترا گفت آزمایش بدن به یکی از پسرا گفت تو هم آزمایش بده من به این دخترا شک دارم :icon_pf (34)::viannen_38: آزمایش که دادن استاد رفت بیرون ما داشتیم جوابا رو چک میکردیم می دونستیم کدوم نمونه مال کدوما هست وقتی استاد اومد یکی از بچه ها اشتباهی قبلش یک ماده دیگه تو نمونه اون پسره ریخت ما هم به روی خودمون نیاوردیم استاد که اومد جوابا رو ببینه نمی دونست کدوم نمونه مال کدوماست. دوتای اول رو دید که منفی بود اون یکی که اشتباه شده بود گفت مثبته نمی دونست نمونه مال پسره بود گفت من گفتم به شما دخترا شک دارم :viannen_38: ما تا یک مدت به اون همکلاسیم می گفتیم آقای فلانی مبارک باشه :lol: 35 لینک به دیدگاه
سمندون 19437 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آبان، ۱۳۹۰ فقط میتونم بگم برا خودم متاسفم با این سوتی داغووووووووووووووون:shame::shame: کلاس زبان بودم داشتم در مورد نحوه انجام پروژه های دانشگاهیم صحبت میکردم که استاد پرسی رشتت چیه منم که مثل همیشه انگار دنبالم کردن اینقد تند حرف میزنم : im studing electricity. 28 لینک به دیدگاه
Artaria 13629 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 آبان، ۱۳۹۰ امروز بعد از دوماه داشتم میرفتم باشگاه یه سری به بچه ها و مربیمون بزنم، تو راه تو فکر بودم که الان میبینمشون و لصلا حواسم به اطراف نبودیهو دو نفر از پشتم از سمت راستم میومدن گفتن " سلاااااااام آقای مهندس " منم برگشتم به گرمی گفتم سلااااااممممم بعدش دیدم با یکی دیگه بودن، ضایع شدم مث ... 27 لینک به دیدگاه
captain 9274 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۰ هفته پیش یه امتحان گرفته بودم. از 18 نفر 11 نفر افتادن. با کلی ارفاق و نمودار و ... 4 نفر دیگه نمره گرفتند. یه سری اشتباهات خیلی فاحش داشتند که ما بهش میگیم " principle error" و از هر کسی توی هر سمت و پستی باشه , به هیچ وجه قابل قبول نیست و حتی یه موردش کل نمره رو صفر می کنه. ازم خواستند توی کلاس اشتباهات رو بگم تا بقیه هم حواسشون جمع بشه .. از کسی اسم نمی بردم و وقتی که داشتم یه مورد خیلی ضایع رو می خوندم و بقیه همه اینجوری شده بودند::jawdrop: یهو خودش در اومد گفت : حالا نمیشد حد اقل یه نمره ازش بهم بدید ؟!!! کلاس ترکید از خنده ... 23 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده