morta 3323 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۰ چند روز پیش یه بچا تو اتوبوس ازم پرسید تو چرا برای پیش دانشگاهیت فلان جا نمیری ؟ ( یه مدرسه یهتر و معتبر تر ) ... من هر چی فکر کردم یه جواب قانع کننده برای خودم پیدا نکردم ... عصر با خانواده در میون گذاشتم ، قرار شد که فرداش یعنی امروز برن ببینم چه طوریاست ... حالا امروز که مادرم رفته بود میگفت اولا که ثبت نامش تا دیروز بوده ، دوما یه کلاس اضافه کرد بودن و داشتن از بیرون میگرفتن ، سوما معدل پایین تر از تو رو هم گرفته بودن ... الان فوق العاده دارم آتیش میگیرم ... چون یه همچین اشتباهی رو دارم واسه بار دوم میکنم ...( البته فقط تقصیر من نیست ) امیدوارم فردا برم یه فرجی باز بشه ولی ... 25 لینک به دیدگاه
Hodaa37 2744 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۰ چند وقت پيش خواستم واسه خودم يه سالاد ماكاروني و سبزيجات درست كنم البته از رو دستور آشپزيي كه دوستم داده بود كلي دنگ و فنگ داشت و چه سبزيجاتي كه نياز نداشت ، جوونه ي غلات مختلف و سبزي و صيفي جات و ادويه و.......... داشت كه همه شو رو ميز آشپزخونه چيدم و مثل برنامه آشپزي تلويزيون شروع كردم به مخلوط كردن و اضافه كردن مواد ولي وقتي داشتم ميخوردمش حس كردم مزه ش عجيبه آخرشم نونستم بخورم وقتي داشتم ظرفها رو ميشستم ، ديدم درب ِظرف روغن زيتون باز نشده بله متوجه شدم به جاي روغن زيتون تو غذا روغن معمولي ريختم 27 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۰ یه بار دوران دبیرستان سوار دوچرخه بودم داشتم سرپائینی میومدم با سرعت، همون موقع آواز هم میخوندم! همینجور که داشتم چه چه میزدم و باسرعت میرفتم، احساس کردم یه چیزی خورد ته سقم! دهنمو بستم شروع کردم جوئیدن! اینقدر تلخ بود حالم به هم خورد! بعد زبونم رو آوردم بیرون دیدم یه سری چیز سیاه شبیه دست و پای مگس رو زبونمه! :icon_pf (34): مگسه خورده بود ته حلقم منم جویده بودمش! (شکلک سبز یاهو) 38 لینک به دیدگاه
Valentina 13664 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۰ امتحان داشتم و من هم که طبق روال همیشه دیر رسیدم :icon_pf (34): خلاصه بعد از برگزاری دوی ماراتون توی محوطه دانشگاه رسیدم به در کلاس و رفتم تو استاده یه کم خیره و ناراحت نگاه کرد (که یعنی بازم دیر رسیدی ) اما چیزی نگفت :smiley-gen165: میزا رو دور تا دور کلاس چیده بودن یه جای خالی بلاخره کنار یکی از پسرا پیدا کردم همین طور که داشتم می رفتم به سمت میز داشتم فکر می کردم اصلا درسته بشینم طرف پسرا یا نه ! (آخه اون ردیف کلا ردیف پسرا بود ):JC_thinking: اومدم با تجهیزات از بین 2تا میز رد بشم که یه دفعه صدای ترکیدن یه چیزی اومد :banel_smiley_52: به محض این که برگشتم دیدم موبایل میز کناریم بود که کیف من خورده بود بهش و افتاده روی زمین و کلا موبایلش منهدم شده بود :w768: پسره هم یه کم خجالتیه : عیب نداره خانوم ........ اتفاقه دیگه ؛ مهم نیست :there: من هم مثلا داشتم ابراز شرمندگی می کردم و همین که اومدم خم بشم یه تیکه از گوشیش رو بدم دستش دستم خورد به جوهر راپیدش همه اش ریخت روی میز و کارش (طرحش رو چون با چسب ثابت کرده بود روی میز تا بیایم کاغذ رو بکنیم کار از کار گذشته بود ):w821: واقعا دیگه نمی دونستم چی بگم یا چه کار کنم البته کم نیاوردم و بعدش حسابی توپیدم به پسره که آخه جای گوشی روی میزه سر امتحان ؟! شما نباید در جوهرتون رو باز می گذاشتین ! ....... خلاصه که دست پیش رو گرفتم (اما خدایی راست گفتم دیگه ) :4chsmu1: آخرش هم با وساطت استاد و کوتاه اومدم :persiana__hahaha: فک نمیکنی اینجا هم سوتی دادی؟؟ قبلا گفته بودی.. :45645: 14 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۰ یک بار یک جایی مهمون بودیم ، غذا مرغ بود ، پیش من هم یک آدم خیلی چاغ بود بدجوری بوی عرق میداد ، خلاصه من با هزار دردسر و حال به هم خوردنی خوردم چون خیلی گرسنه بودم ، بعد که اومدیم خونه دیدم همه میگن: بوی جوب میداد ، اه اه من یه قاشقم نخوردم ، وای غذاشون فاسد بود و ... منم گفتم: ا؟ مال من سالم بود ؛خوشمزه هم بود ، فقط فلانی خیلی بوی عرق میداد ، اتفاقا عرقشم بوی جوب میداد ... ... 29 لینک به دیدگاه
EOS 14528 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ فک نمیکنی اینجا هم سوتی دادی؟؟ قبلا گفته بودی.. :45645: دقیقا این خودش آخره سویتیه که آدم یه سوتی رو دوبار بده :icon_pf (34): میلاد هم الان اطلاع رسانی کرد 7 لینک به دیدگاه
zahra-d 4993 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ امروز دوستم داشت راجب دانشگاه طبري بابل ميگفت كه استاداي خيلي خوبي داره گفت استاد راندوش پروازيه منم گفتم پروازي ديگه كيه معروفه؟ دوستم گفت خنگول منظورم اينه كه با پرواز مياد و ميره طبق معمول هميشه ضايع شدم:icon_pf (34): 34 لینک به دیدگاه
Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ توضیح:برادرم تهران زندگی میکنه و قراره امروز بیان همدان! دیشب با خواهرزادم در مورد فیلم ورود آقایون ممنوع میصحبتیدیم و اینکه چقد دوس داریم این فیلم رو ببینیم که هانیه گفت داداشی اینا که میان، با اونا بریم سینما این فیلمه رو ببینیم منم گفتم نه باو...چون اونا رفتن این فیلمو دیدن دیگه نمیشه دوباره بیان فیلم تکراری رو ببینن گفت از کجا میدونی رفتن؟! منم گفتم چون خیلی میرن سینما... آخه اونا تنهان و هم اینکه پنج شنبه هاهم که تعطیلن خب میرن تهران دیگه!!! میخواستم بگم میرن سینما اشتباهی گفتم میرن تهران! 29 لینک به دیدگاه
گـنـجـشـک 24371 این ارسال پرطرفدار است. اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ ن سوتی مال حدود 20 سال پیش(جونیای خالم هست) عصر پنجشنبه خالم داشته تو خیابون راه میرفته سر کوچه میبینه دوتا پسر واستادن تو پاکت هم یه چیزی دستشونه.....خالم م فک میکنه خیرات دارن میکنن همونجور که داشته رد میشده دستشو میکنه تو پاکتو میگه خدا رحمتشون کنه....که پسرا اینجوری میشن.........تو پاکته تخمه بوده 51 لینک به دیدگاه
الهام. 8079 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ دوست مامانم تعريف ميكرد اوايل ازدواجشون(يعني حدود 30سال پيش) يه بار با شوورش رفتن يه جا پيتزا بخورن...اون موقع هم پيتزا تازه اومده بوده و اينا نديده بودن! طرف واسشون پيتزا مياره...شوررش يه نگاه مي كنه...ميگه اين كه مارو سير نميكنه...اقا لطفا واسه ما يه مقدار نون بيارين يارو ميگه نونش زيرشه اينم پيتزا رو بلند مي كنه ميگه زيرش كه چيزي نيست...يادتون رفته واسمون نون بذارين :4chsmu1: 38 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۰ کلاس پنجم با چند تا از دوستامون مسابقه خط بازی داشتیم خودمونو میکشتیم زنگتفریحا اول برسیم حیاط. یه روز همینکه زنگ تفریح خورد من و دوستم مثل میگ میگ از کلاس در رفتیم تو حیاط. چند وقتی حیاط بودیم دیدیم سر وکله هیچکدوم از بچه ها پیدا نشدما هم اومدیم کلاس ببینیم چه خبر شده.در کلاس باز کردیم دیدیم جناب معلم با تمام شاگردا سر کلاس هستن:w768:نگو خانم معلم هنوز درس میداده که ما پریدیم بیرون. خلاصه تو کلاس رامون نداد من و دوستمم همه زنگ تفریح پشت در کلاس اینجوریبودیم. 41 لینک به دیدگاه
Matin H-d 18145 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ یه چند روز پیشا رفته بودیم بیرون از شهر برای صفا سیتی اینا... سوار ماشین بودیم داشتیم خرامان خرامان میرفتیم هر کی تو حاله خودش بود.. صدای اهنگم اروم بود و همه اروم و ساکت نشسته بودند ییهو دیدم کنار جاده... همه گوسفندا رو هم خوابیدن ... یه دفعه برق از چشمانم پرید و باسه اینکه بقیه این صحنه رو از دست ندن گفتم... eeee اینارو... ببین چه رو هم خوابیدن.. چه حالی میکنناااا مامانم اینا برگشتن نیگا کردن .. گفتن باسه اینکه هوا گرمه اینجوری کردن... :ubhuekdv133q83a7yy7 کلی خیجالت کشیدمم 42 لینک به دیدگاه
saray89 3064 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 تیر، ۱۳۹۰ مامانم اینا طبق معمول نبودن خواهرمم هم طبق معمول تحویل داشت و چند روزی با دوستاش خونه ما بودن خواهرم یه قسمت از کارش که با کد بود رو داد من انجام بدم منم دو دقیقه نشستم پاش دیدم بدجور سرگیجه و حالت تهوع گرفتم گفتم اینا رو خودت انجام بده من میرم غذا درست میکنم براتون ظرفا میشورم و..... دوستاش گفتن نه بابا شام نون و پنیر میخوریم و.... منم هی گفتم امکان نداره میخوام برم یه باقالی پلو خوشمزه درست کنم رفتم برنج و آبکش کردم و باقالی رو ریختم توش و اصلا هم حواسم نبود که مامانم باقالی رو خام میزاره تو فریزر وقتی فهمیدم دیگه دیر بود هی اب ریختم تو برنج که یکمی بپزه اخر سر برنج شفته شد باقالیا هنوز خام بودن و مزش به طرز فجیعی حال بهم زن بود خیلی خشگل سفره شامو پهن کردم گفتم بچه ها بیاید نون پنیر بخوریم :4chsmu1: 34 لینک به دیدگاه
Hodaa37 2744 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 تیر، ۱۳۹۰ اومدم خير سرم جواب ِ يه نامه ي اداري و كاملا رسمي رو بفرستم واسه يه توليدي بزززززززززززرررررگ گوشت و شير به يه دامپرور نمونه اولش نوشتم يعني فرم رو پر كردم تو كامپيوتر بود فرمش با عرض سلام خدمت دام نمونه ي سال....... جناب آقاي مهندس..........تجسم بفرماييد قيافه ي دام نمونه...... ببخشيد دامپرور عزيز ، جناب مهندس رو 38 لینک به دیدگاه
VINA 31339 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ این سوتی ها رو خوندم خوشم اومد میزارم واسه من نیستااا اسپمم نکنید هر کی هم خونده نگه تکراری تکراری که اسپم شه 1:اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده :دی 2:اعتراف میکنم سر فینال جام جهانی تا لحظهای که اسپانیا گل زد فکر میکردم اسپانیا نارنجیه، هلند آبی، گل هم که زد کلی لعنت فرستادم به هلند، بعد گل رو صفحه نوشت اسپانیا ۱ - هلند ۰ ، تازه فهمیدم کل بازی داشتم اشتباه فحش میدادم 3: اعتراف ميکنم بچه که بودم يه بار با آجر زدم تو سر يکي از بچه هاي اقوام , تا ببينم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها مي چرخه يا نه!!!!! تازه هي چند بارم پشت سر هم اين کار و کردم , چون هر چي مي زدم اتفاقي نمي افتاد!!!! 33 لینک به دیدگاه
Hodaa37 2744 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۰ این سوتی ها رو خوندم خوشم اومد میزارم واسه من نیستااا اسپمم نکنید هر کی هم خونده نگه تکراری تکراری که اسپم شه 1: اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده :دی 2:اعتراف میکنم سر فینال جام جهانی تا لحظهای که اسپانیا گل زد فکر میکردم اسپانیا نارنجیه، هلند آبی، گل هم که زد کلی لعنت فرستادم به هلند، بعد گل رو صفحه نوشت اسپانیا ۱ - هلند ۰ ، تازه فهمیدم کل بازی داشتم اشتباه فحش میدادم 3: اعتراف ميکنم بچه که بودم يه بار با آجر زدم تو سر يکي از بچه هاي اقوام , تا ببينم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها مي چرخه يا نه!!!!! تازه هي چند بارم پشت سر هم اين کار و کردم , چون هر چي مي زدم اتفاقي نمي افتاد!!!! خيلي با حالي چند ماه پيش يكي از دخترهاي دانشگاه از من و دوستم درباره ي يكي از پسرهاي كلاس ما پرس و جو كرد. من و دوستم هم كلي كله پاچه ي اون پسره رو بار گذاشتيم و با دختره دوست شديم اساسي ديروز دختره باهام قرار گذاشت تا كارت دعوت مراسم نامزديش با همون پسره رو بده دستم:icon_pf (34): 29 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 تیر، ۱۳۹۰ یه بار یه مجلس ختم داشتیم ما هم با لباس مشکی دم در ایستاده بودیم به عنوان صاحب عزا..... اینجا رسمه وقتی کسی وارد مجلس میشه کسی که دم در هست فامیل طرف رو مینویسه رو کاغذ و میده به اون یارو که داره پشت میکروفن روضه میخونه که تشکر کنه از کسایی که تشریف آوردن......... این آقا یه تکه کلام داشت هر اسمی رو که میخوند میگفت از عزیز دلم آقای فلانی تشکر میکنم...... ایستاده بودیم که یه خانومی تشریف آورد ما هر چی فکر کردیم فامیل شوهر این خانوم یادمون نیومد رو کاغذ نوشتیم خانم ص...... وقتی کاغذ رو دادن دست یارو پشت میکروفون گفت از عزیز دلم خانم ص... تشکر میکنم که قدم رو چشم ما گذاشتن ، حالا خانمه هم از این خانومای به شدت مذهبی ، قیافه خانمه رو میگی ماهم خندمون گرفته بود، مردم هم میخواستن تسلیت بگن ............. 45 لینک به دیدگاه
VINA 31339 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 تیر، ۱۳۹۰ یه بار یه مجلس ختم داشتیم ما هم با لباس مشکی دم در ایستاده بودیم به عنوان صاحب عزا.....اینجا رسمه وقتی کسی وارد مجلس میشه کسی که دم در هست فامیل طرف رو مینویسه رو کاغذ و میده به اون یارو که داره پشت میکروفن روضه میخونه که تشکر کنه از کسایی که تشریف آوردن......... این آقا یه تکه کلام داشت هر اسمی رو که میخوند میگفت از عزیز دلم آقای فلانی تشکر میکنم...... ایستاده بودیم که یه خانومی تشریف آورد ما هر چی فکر کردیم فامیل شوهر این خانوم یادمون نیومد رو کاغذ نوشتیم خانم ص...... وقتی کاغذ رو دادن دست یارو پشت میکروفون گفت از عزیز دلم خانم ص... تشکر میکنم که قدم رو چشم ما گذاشتن ، حالا خانمه هم از این خانومای به شدت مذهبی ، قیافه خانمه رو میگی ماهم خندمون گرفته بود، مردم هم میخواستن تسلیت بگن ............. یه چی یادم اومد عروسی عموم بود موقع کادو دادن منو برادر عروس هر کی میومد از پشت اون بلند گو اعلام میکردیم هر کی میومد من میشناختم میگفتم فلانیه اونم میگفت تا یکی اومد پسره گفت این کیه گفتم خواهر شهره خانومه دیگه اونم پشت بلندگو اعلام کرد خواهر شهره خانوم 40 لینک به دیدگاه
Cannibal 3348 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 تیر، ۱۳۹۰ زن داییم داشت راجع به عمره و اینا صحبت میکرد گفت:«خوب نیست آدم برو اونجا و برگرده ولی تغییر نکنه. الان هستن کسایی که رفتن ولی همونین که بودن» من کنارش بودم و زیر لب گفتم:«آره. همون گ..ی هستن که بودن» یه دفه یادم اومد که خودشون مکه رفتن و ....... 30 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده