Matin H-d 18145 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ در پی هیاهوی تغییرات نام کاربری به نام اصلی از اونجایی که چند وقت پیش انجمن هک شده بود و گفتن یه پسورد خفن برا یوزرتون بزارین منم یه پسوردی گذاشتم که خودمم نمیتونستم حفظ کنم برا همین همیشه رو این مرورگرم سیو بوده و خعلی وقته اینجوری آن میشدم:4chsmu1: حالا در پی این تغییرات منم اسممو عوض کردم پسوردم یادم نمیاومد مونده بودم پشت ِ درِ انجمن ، عینه .. به انجمن نیگا میکردم 14 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ یه سوتی دادم، آبروم رفت جلو ارباب رجوع یارو اومده میگه ببخشید، من میخوام از این برگه کپی بگیرم ، بلد نیستم، شما کمک میکنی؟ همکارم کار داشت به من گفت: سحر ؟ به خانوم کمک میکنی فـُتـو بگیره... منم یه لحظه هنگ کردم،کپی و فـتـو با هم قاطی شد، گفتم: کدوم برگه رو میخواین کــُـپــُـو بگیرین؟؟ ملت مرده بودن از خنده 37 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 تیر، ۱۳۹۲ یه سوتی تعریف کنم از خاله جونم که ماشالا با اون سن و سالش گوله نمکه همین خاله جونم چند وقت پیشا واسه زیارتِ آقا امام رضا رفته بود مشهد. بعد که از مشهد برگشت، من رفتم خونشون واسه خبرگیری. کلی خاطره و اتفاقای جورواجور داشت که یکی یکی تعریف میکرد. خاطره ی داخل حرمِ خاله: خالم===>> سحر؟ خاله؟ رفتم نزدیک ضریحِ آقا، اینقد شلوغ بود، اینقد شلوغ بود که نگو!!! اصن ....؟؟؟؟... عـــــه...!!!!... (طفلی رو این تیکه هنگ کرده بود نمیدونست با چه کلمه ای شلوغیِ اونجا رو توصیف کنه) یه کم به خودش فشار آورد تا بالاخره...: خالم در ادامه===>> آره خاله، اینقد شلوغ بود که .....عـــــه... اصن....جـُـمـجـُـــه من ===>> دخترخالم===>> خودِ خالم===>> کلمه صحیح===>> همگی بعد از رسیدن خون به مغــــــز===>>:ws28: پ.ن :بنده خدا میخواسته بگه غـُلـغـُلــه 37 لینک به دیدگاه
Mahdi Eng 22940 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 تیر، ۱۳۹۲ حالگيري و ادب كردن گودزيلا!!!!!توجه !توجه!! اقاخونه ي مامهمون اومده بود اين بچه گودزيلا خيلي خيلي شلوخ ميكرد يك نمونه( سس سفيدرو برگردوند توي سوپش كل بشقاب وسفره شده بود مخلوطي از سس وسوپ اونو پاك كردم وهيچ بعد ديدم روي شليلش داره تمرهندي ميزنه مياره جلوي صورت من ميگه بخورمنم حالم بهم مي خوره بدجور)خلاصه اين بچه اساسي شلوخ كرد ولي......من گفتم عزيزم مياي بريم با داداشام بازي كني اونم مثل چي امد منم بردمش پايين حسابي اشكشو داوردم (كتك)و تهديدش كردم كه اگر بگه بازم ميزنمش .يعني تا پايان مهموي ساكت نشسته بود حال كردي؟ 22 لینک به دیدگاه
دل مانده 7714 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 تیر، ۱۳۹۲ دبیرستان که میرفتم...یه مدیر داشتیم بداخلاق ...به من هم یه چن وخ بود الکی حساس شده بود..منم همش سعی میکردم بهانه دستش ندم یه بار میخواستم از مدرسه بزنگم به داداشم که بگم بیاد دنبالم.رفتم دفتر...خانم مدیر هم روبرو تلفن نشسته بود.شماره رو گرفتم(من + اون*) +سلام خوبی؟میتونی بیای دنبالم؟ *سلام...چی؟؟ +میگم میای دنبالم؟ *من بیام؟باشه...تو کجایی؟ تعجب کردم که چرا داداشم خنگ شده!یعنی نمیدونه من الان مدرسم +بابا پاشو با ماشین بیا دنبالم دیگه! *خوب تو بگو کجایی...که بیام دیگه... +چته؟؟؟؟؟؟ *آدرس بده که بیام... و تازه من ِ خنگول متوجه یه تفاوتهایی بین صدای پسره با داداشم شدممرتیکه خانم مدیر بداخلاق :167: من اون پسره ی پشت خط:w73: 33 لینک به دیدگاه
unstoppable 5989 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۲ از شنبه تاحالا 4تا پیام خصوصی برا خودم فرستادم...:icon_pf (34): 28 لینک به دیدگاه
jonny depp 8297 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۲ من و دوستم رو یه پروژه گروهی کار می کردیم اون تو کد می کشید و منم عددها براش می خوندم که برای من اس ام اس اومد و داشتم جوابش میدادم که دوستم گفت دل به کار بده زود تموم بشه منم با دقت به صفحه مانیتور نگاه می کردم که دوستم اینجوری شد و بعدش اینجوری و گفت یعنی الان تو به مانیتور با دقت نگاه کنی دل به کار دادی :icon_pf (34): 22 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مرداد، ۱۳۹۲ تو محل کارم پای سیستم بود غرق کارم شده ببودم عجله ام داشتم ی مگس اومد نشست رو صفحه مانیتور هی از این ور میرفت اون ور از اون ور میرفت اون ور کلافه شده بودم هر کارررریییی ام میکردم انگار نه انگار که من اصلا حضور دارم اونجا داشتم با خودم فک میکردم که چه مگسه سمجیه چه پرروه هیچ نمی ترسه که یهو به خودم اومدم دیدم ی ساعته با نشان گر موس دارم کیشش میکنم 24 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۹۲ امروز با دانشجوهای کالجی که درس می دم رفته بودیم باغ وحش. از بس به همه گفتم که امروز رفتیم باغ وحش داشتم به خواهرم ایمیل می زدم و می خواستم بگم زودتر می رم شارلوت ( شهری که دانشگاهم اونجاست) ...نوشتم: منم فکر کنم زود تر برم باغ وحش:ws28::ws28: 11 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۹۲ داشتم با گوشیم با دوستم حرف میزدم و از پله های یه ساختمون میومدم پایین ؛ یهو دست کردم تو جیبام و هی گشتم و گشتم و یهو گفتم واااای دیدی چی شد؟ دوستم گفت چی شد؟ گفتم گوشیمو زدن ؛ نیـــــــــس دوستم گفت هول نشو بگرد تو جیباتو دیگه سکته رو زده بودم که یهو چشم خورد به دستم که رو گوشمه و گوشی هم توشه حالا من هیچی ؛ تو موقعیت بودم نفهمیدم چی شد ؛ دوستمو بگو چقدر خنگه 28 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۹۲ رفتم داروخونه چسبِ دست بخرم ؛ داشتم با دوستمم تلفنی میحرفیدم در حین آقاهه هم بدتر از من فضول؛ داشت به حرفامون گوش میداد پولو دادم به آقاهه چسبو گرفتم دستم بعد همینجوری بحثم بالا رفت با دوستم و اون اقاهه هم ذهنش مشغولِ ما یهو چسبو دادم دستِ آقاهه اونم پولو داد دستم و داشتم میومدم بیرون ؛ یهو برگشتم گفتم آقا حواستون کجاست چسبو بده من بعد آقاهه میگه ببخشید حواسم رفت به بحث :| 41 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۹۲ امروز زنگ زده بودم به یکی از دوستام، بعد کلی گپو گفت حالِ مامانشو پرسیدم. گفت :مامانم خوبه، الان رفته بیرون. یه ربعی که گذشت وسط حرفامون، یهو یه صدایی از اونور اومد (انگاری یه خانومی داشت حرف میزد) به دوستم گفتم: عزیزم برو ...دیگه مزاحمت نمیشم، مامانتم که اومد ، مثل اینکه داره صدات میزنه... یه لحظه احساس کردم دوستم ساکت شد... پرسیدم: الــــــو؟؟؟ چی شد؟؟؟ دوستم===> مامانم نبود که... :| من===> کی بود پس؟ دوستم===> داداشــــم بود ... من===> آخه صداش... دوستم===> من===>:icon_pf (34)::5c6ipag2mnshmsf5ju3 داداشِ 27 سالش===> 26 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مرداد، ۱۳۹۲ بازم هم عرفان:w874::w874: این شعر تو امضام م م رو راننده سرویسمون زده ه سر در اتوبوس مثل Aاسمو N که تنها OمیدSH چند تا ستاRست DیدN تو Vاسه من Oمر 2باRست نشسته بودیم تو سرویس دیدم عرفان زل زده به جلووووووووووو پلک هم نمیزنه گفتم خدا چی شده باز این دیوانه شده 5 دقیقه گذشت ده دقیقه گذشت ی ه ربع گذشت دیدم تکون خورد گفت اگه تونستی این شعر رو بخونی منم چون عرفان میشناختم م م گفتم اگه تو خوندی بهت جایزه میدم بعد دیدم شرو کرد به خوندن و یه ضرب تا اخرش رفت:ydm47612zsesgift969 گفتم عرفان خودتی :girl_angel: سرت شرکت جایی نخورده عجیبه اولین بار تونستی این شعر بخونی گفت راستشو بخوای از وقتی تو سرویس نشستم دارم میخونمش الان تازه فهمیدم چی بوده:zadan: من هم با کیف پول تو سرش زدم و گفتم ای بز مغززززززززززززززززز یعنی این یه ربع کار داشت:brodkavelarg::brodkavelarg::brodkavelarg::brodkavelarg: 24 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مرداد، ۱۳۹۲ آغــــــــــــا یعنی که چی تا sms سِند میشه نمیشه کنســــــــــــلش کرد همین الان 1 سوتی دادم به یکی که سال تا سال حرف نمیزنم اصن 1 جورایی خودم نخواستم باهاش حرف بزنم کارمون به بحث کشیده شده بود)الان ساعت 2:30 شب sms اشتباهی دادم، :icon_pf (34): دلم میخواس ( میخواد)زمین دهن باز کنه من برم توش یعنی قلبم عین چــــــــــــــی میزد( میزنه) بیدارم بود شانس گند من گفت خب که چی مثلا؟ گفتم همینطوری:icon_razz: آدم خودشیفته گفت میدونستم 1 روزی پی به اشتباهت میبری نظرتون چیه بزنم موبایلمو خورد کنم الان 29 لینک به دیدگاه
Mahsa.Gha 6571 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مرداد، ۱۳۹۲ چند سال پیش برای زیارت رفتم یه زیارتگاهی توی شهرمون... تنها بودم. رفتم دو رکعت نماز زیارت بخونم... چادر و صاف و صوف کردم و وایسادم و قامت بستم... یهو دیدم چند تا خانم بر و بر دارن منو نگاه میکنن ... آخرش یکیشون با صدای بلند گفت خانم داری پشت به قبل نماز میخونی نگو انقد که غرق زیارتم بودم متوجه نشدم که رو به ضریح و پشت به قبله دارم نماز میخونم. خانمه که اینو گفت من اینطوری اون خانمه هم حتما پیش خودش فک میکرده این دختره تا حالا نماز خونده!!!:icon_pf (34): 25 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 مرداد، ۱۳۹۲ دیشب با داداشم رفتیم بیرون، مامان زنگ زد گفت بچه ها اب زرشک بخرید بیاید خونه. رفتم اب زرشک بخرم یارو منو داد دستم، دیگه ما هم گفتیم تا اونجا که رفتیم یه بستنی هم خودمون بخوریم، تو منو زده بود اب زرشک 1.5 لیتزی 14000 ، منم فکر کردم قیمت به ریاله انقدر خوسجال شدم تو این یه سال اخیر هیچی انقدر ارزون نبود، منم خوشجال به اقاهه گفتم اقا 10 تا بطری اب زرشک میخوام، همینجوری نگام کرد، گفتن اقا 10 تا میخوام. گفت زیاد نیست؟ فشارت میوفته ها. گفتم نه واسه خونواده میخوام. گفت اخه 10 تا؟ گفتم اره دیگه. خلاصه داداشم اومد گفت اخه چه خبره 2_3 تا بگیر بسه دیگه. گفتم اخه ارزونه سعید، گفت ارزون باشه خواستیم بعدا میایم میخریم. خلاصه دوتا بستنی شد 10 تومن و منم به اقاهه گفتم 3 تا اب زرشک میخوام خیلی شیک 15 تومن گذاشتم رو پیشخوان و داشتم میرفتم سمت ماشین که اقاهه صدا زد خانم قابل نداره اما بقیش؟ من رفتم گفتم مگه 1400 تومن نیست؟ اقاهه نه خانوم 14 هزار تومنه بقیه پولو دادم و از صحنه دور شدم همه ی اونایی که اونجا بودن فکر کن اگه 10 تا خریده بودم چی میشد 32 لینک به دیدگاه
One gear 7070 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۲ پشت سیستمم بودم والبته تو نواندیشان...داشتم با یکی از بچه ها می حرفیدم..... یهو برق رفت....منم کلافه شدم رفتم پایین... غرغرکنان که الآن چه وقت برق رفتنه... که کاشف به عمل اومد اوسای برق کار داره یه کارایی می کنه برق ساختمون و قطع کرده! دو دیقه نشستم پاشدم گفتم حالا که بیکارم تا آقاهه برق و وصل کنه حداقل برم لباسامو اتو کنم خیالم راحت شه! آبجیم مامانم از داشتن همچین بچه ی خلاقی خودم بعد زدن اتو به برق 22 لینک به دیدگاه
behe 2545 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۲ امروز دوستم زنگ زد گفت شماره موبایل و ایمیل استاد رو میخام داری بهم بدی؟!!! منم چون عجله داشتم گفتم آره واست اس میکنم .... وای فکرشو بکن !!! شماره موبایل و ایمل استاد رو واسه خود استادمون send کردم ... یعنی الان استاد در مورد من چی فکر میکنه ؟!؟!؟!؟!؟! 20 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۲ بازم عرفان:jawdrop: دیروز توی اتاق فرمان بودیم اونجا ی پلاستیک بود عکس بره ناقلا روش بود:girl_angel: دیدم رو بروش وایستاده داره میخنده این عرفان:lol::lol::lol: گفتم چیه عرفان میخندی گفت اینو ببین چقد شبیه تو هستش:biggrin::biggrin: گفتم برو شبیه خودته ه هه گفت نع شبیه تو هستش گفتم باشه این دو سه نفر تو اتاق میبینی هم شهریات هم هستن ازشون بپرس ببین شبیه کدوممون هستش این گوسفنده:4chsmu1: صداشون کردیم و گفتیم این شبیه کدوم مون هستش بعد دیدم سکوت کردن گفتم نع فایده نداره عرفان عینکت در بیارررررر:2rqfst4: حالا ببینید شبیه کدوم هستش بعد دیدم دارن پچ پچ میکنند و میگن چقد شبیه عرفان هستش :w42::w42: بعد گفتن اصلا به ما چه شما رفیق ایییدددددد با این که شبیه عرفان هستش اما ما نمیتونیم بگیم:ws28: بنده خدا ها اومدن درستش کنند عرفان جونم هم گوسفند کردن:zadan::zadan: 13 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده