One gear 7070 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۲ تمام بعد از ظهر از یه طرف خونمون صدای عروسی میومد از یه طرف دیگه ش از مسجد صدای مراسم سوم یه خانمی... چقد خوب می شد که آدما شرایط همدیگرو درک می کردن! 12 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۲ دیدن توهم یه نفر توسط من و دوستم ای خدااااااااااااااااا اخه این چقد خودشیفتس هر چیزی رو به خودش میگیره اخه یکی نیس بهش بگه بچه مگه تو اینقد مهمی که اصلا دربارت حرف زد به اندازه ی تمام ناراحتیای این چن وقته دوستم خندیدیم 10 لینک به دیدگاه
EOS 14528 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۲ واقعا چطور میشه در عین این که بعضی ها رو دوست داری، حضورشون، مملو از انرژی بدی باشه برات ؟! الان خیلی این حس رو دارم 16 لینک به دیدگاه
هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۲ یه حرفها و رفتار هایی هست که مثل نوک قله کوه یخ می مونه، قله یخی که بخش اعظمی از قسمت پنهان آن افکار و تخیلات مار راتشکیل میده که زیر اب هست و دیده نمیشه. تو پست قبلی خیلی سعی کردم این موضوع را بگم. یارها شده از حرفی، از رفتاری ناراحت شدم ولی به افکار زنجیر واری را که باعث شدن این رفتار بروز کنه، اهمیت ندادم. خیلی وقتا نسبت به نوک قله حساس و به قسمت پنهان کوه یخ بی تفاوت بودم . موضوعی که نهایتن هزینه بر بوده برام 11 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۲ جذاب ترین شخصیتی که دیدم شخصیت جرمی برت تو شرلوک هولمز بوده روحش شاد 11 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۲ چند روزه شدید داغونم م م و افسرده ه میخوام برم 9 لینک به دیدگاه
دل مانده 7714 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۲ خوش بحال کسایی که با اونکه ناراحتی ای تو زندگیشون دارن_چه بزرگ چه کوچیک_ جلو دیگران همش میخندن این هنر زیادیه 11 لینک به دیدگاه
pari daryayi 22938 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۲ وقتی از اینجا میری نوشته های تو که نشان از شخصیت و افکارت هستن می مونن! من رفتم اما نوشته هام موند! همونا منو تو یاد آدما نگه داشت...! وقتی بعد از مدتها منو دیدن فراموشم نکرده بودن... . . . . . . . . . . تمام زندگی مثل یه دفتر می مونه که تو با اعمالت برگه هاشو پر می کنی خوش بحال اونی که بیشتر صفحه هاشو قشنگ می نویسه و رد پاش پر رنگ تر می مونه... چقدر نوشتن رو بیشتر از همیشه دوست دارم.... مثل مادری که بچه ش رو چون می دونم حتی اگه منم نباشم اون هست.... پس می نویسم تا بمانم... 20 لینک به دیدگاه
gomshodeh 236 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۲ آنجا ببر مرا که شرابم نبرده است. 10 لینک به دیدگاه
blue berry 5809 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۲ که چـــی مثلا؟ می خوای یه کار اشتباهی بکنی سریع می گن تو که نماز می خونی تو دیگه چرا! نمی دونم چه ربطی داره آخه مگه کسی که نماز می خونه اشتباه نمی کنه!:vahidrk: 11 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۲ دنیایم رنگی شده . . . 14 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۲ دوره غرب گردی منم داره نفسهای آخرشو میکشه... تا ساعاتی دیگر برمیگردم به شهر و دیار خودم و به این نتیجه رسیدم هیچ جا شهر و خونه ادم نمیشه .. هیچ شهری هم شیراز نمیشه ومن هم نمیتونم توی شهرهای کوچک زندگی کنم.. فعلا بدرود تا شیراز.. اینجا قروه بود.. 8 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۲ در یک زمـستــان ســرد کلاغـی غـذا نـداشــت تـا بـه جــوجــه هایـش بـده بخــورنــد پس از گـوشت خــود مــی کنـد و بـه جـوجــه هایـش مـی داد وقــتـی زمـستــــان تـمــام شــد کــلاغ مـــرد... جــوجــه هـایـش گــفتنــد:«خـــدا رو شـکــــر که مـــرد خـستـــه شدیـم از ایـن غــذای تکـــراری» «ایــن اسـت داسـتــــــان تـلـــــخ روزگـــــار ما» هیییییی روزگار 7 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۲ بدون شرح........................................... 8 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۲ نمی دونم چرا آدما این قدر سطحی نگرند؟چرا تا یه چیزی رو میبینن قبول میکنن؟ جرا یه ذره عقلشونو به کار نمیگیرن که بابا این شاید ظاهرش این جوری باشه خسته شدم از این همه آدم دو رو ، از این همه آدمی که فقط و فقط عقلشون به چشمشونه،از این همه آدمی که به خودشون اجازه میدن هزار تا فکر اونم هر چیزی که خودشون دلشون می خواد در مورد آدم بکنن خسته شدم از این دنیایی که آدماش هر کاری رو که خودشون انجام میدن رو به بقیه نسبت میدن،از آدمایی که هر روز نه یکی نه دوتا نه ده تا روزی صدتا نقاب عوض میکنن،خسته شدم از همشون من نمی دونم مشکل از منه که نمی تونم مثل اونا باشم؟یا مشکل از اوناس که نمی خوان قبول کنن روزی باید جواب همه این کاراشونو بدن. نمی دونم موندم تو کار این دنیا،موندم تو کارش که چرا همه این آدما هم جلو هستن تو همه چی کارشون زندگیشون و ... خدایا کی می خوای جواب این آدمارو بدی؟کی می خوای بهشون بفهمونی کارشون زندگیشون رفتارشون همه چیشون اشتباهه؟ اصلا میفهمن چنین چیزایی رو؟نه بابا کجا میفهمن، اگه میفهمیدن که این کارارو نمی کردن. هی روزگار باید سوخت و ساخت کار دیگه ای هم نمیشه کرد.:vahidrk: 9 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۲ سایت ها و نزدیکانِ خاتمی خبر از حضور لباس شخصی ها در حوالی دفتر خاتمی می دهند. این یعنی در آستانه انتخابات لباس شخصی ها دفتر خاتمی را محاصره کردند تا در آخرین روز باقی مانده ثبت نام نامزدها، او امکان رفتن به وزارت کشور را نداشته باشد... جان خودم ببینید چه سیستمیه هاااااا طرفو نمیذارن بره ثبت نام کنه 12 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۲ ماشینو جا گذاشتممممممممممممممم:icon_pf (34): این دیگه از بحث فراموشی گذشت وارد مباحث مربوط به شعور شد فکر کنممممممممم برم بگیرمششششششششش:icon_pf (34): 10 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۲ خداحافظ آقای مسئول ، گرچه دل خوشی ازت نداشتم اما برای این نوع رفتنت متاسف شدم به هر حال این میز ها به کسی وفا نکرده 12 لینک به دیدگاه
raz-raz 3612 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۲ خیلی وقته فکر می کنم اینجا کجاست؟ خیلی وقته می پرسم دنیا کجاست؟ یعنی اینجا، دنیاست؟ 8 لینک به دیدگاه
raz-raz 3612 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 اردیبهشت، ۱۳۹۲ تو این دنیا می شه خیلی کارا کرد: می شه خوند یا سرود می شه نوشت یا کشید می شه بود،یا بهترین بود می شه رد شد یا موند می شه گریه کرد یا خندید 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده