sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 آذر، ۱۳۹۴ مدت زیادی هست که فوتبال بازی نکردم... دیشب خواب دیدم..دارم بازی می کنم...یکی از دوستان تکل زد رو پام... چنان دردی گرفت که پاشدم و دیدم درد همچنان ادامه داره.... دیدم عضله ی پام گرفته!!!(از همینا که تو فوتبال تا این اتفاق می افته یکی می اد پای طرف رو بالا میاره و طوری نگه می داره که ذانوهاش خم نباشه تا گروه پزشکی بیان! البته من نصفه شبی کسی رو نداشتم بیاد کمکم!) نصف شبی از تعجب داشت چشام از کاسه درمیومد... عمری فوتبال بازی نکنی...تو خواب هم که یک بار بازی کنی....مصدوم بشی از ناحیه ی کشاله ی پا و حداقل 3 هفته مصدوم باشی!!!(شکلک مو افشان با نیش باز) لنگ می زنم و راه می رم!!! هنوز هنگم! پرس و جو کردم...فهمیدم..این اتفاق گاهی به خاطر سرمای زیاد...و عدم حرکت و حرکت انفعالی ایجاد می شه.... ولی همه ی مباحث علمی به کنار! من تو خواب مصدوم شدم!!! . . . یک زمانی باید یاد بگیرم که همین لحظه های کوچیک زندگیم رو به اشتراک بزارم..نه اون افکار گاه مغشوش..و گاه پندار گونه... ساده و خالص...که معنای واقعی انسان دیده شی....البته نمی دونم واقعا کسی دیگه هم تو خواب مصدوم می شه مثه من!!!(شکلک نیش باز موافشان) 12 لینک به دیدگاه
sama-sh 6913 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آذر، ۱۳۹۴ وقتایی که توکل میکنمو آروم نمیشم, مشکل از کجاست؟ باورم قلبی نیست؟ 8 لینک به دیدگاه
sama-sh 6913 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آذر، ۱۳۹۴ میدونم خییییلی بدم، کلا بنده نامردی بودم برات !!! اما خدایا تو که میدونی بغیر از تو هیشکیو ندارم تنهام نذار 9 لینک به دیدگاه
Mahnaazz 13133 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آذر، ۱۳۹۴ قانونی داریم که همیشه صادقِ... ""ما به محیط مان عادت می کنیم"" اگر با آدم های منفی نشست و برخواست کنید، کم کم به منفیگرایی عادت می کنید و فکر می کنید که این طبیعی است. اگر با آدم های غرغرو همنشین باشید عیب جو و غرغرو می شوید و آن را طبیعی می دانید. اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می شوید ولی در نهایت شما هم عادت می کنید به دیگران دروغ بگوییدو اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت. اگر با آدم های خوشحال و پر انگیزه دمخور شوید شما هم خوشحال و پرانگیزه می شوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است. "تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید وگرنه افراد منفی شما را پایین می کشند و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمی شوید" 12 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 آذر، ۱۳۹۴ امروز اقدام کردم برای مهاجرت به کانادا.. دیگه تصمیمو گرفتم که برای همیشه از ایران برم.... میخوام دلمو به دریا بزنم.. میدونم سخته تنهایی ولی میخوام از همه چی دور باشم و یه زندگی جدید رو شروع کنم.. ایشالله موفق میشم.. خداهم کمکم میکنه.. 10 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، ۱۳۹۴ امروز با برادرم رفتم بازار.. پر یگان ویژه تو خیابون و تمام سر درای مترو.. که بهمون گیر دادن وتمام وسایلامونو گشتن.. که تو ساکتون چیه.. و تا سیمشم گشتن.. که گفتیم دوربینه.. گفتن برای چی؟گفتیم برای خودرومونه و پارکینگ.. فاکتور بدیم خدمتون.. گفت نه.. که برادرم برگشت گفت خیره.. گفت خیرشو بعدا میفهمید... خوشمان امد.. امنیتشون عالیه.. امیدواریم که به اون کسایی که باید گیر بدن وجلوشونو بگیرن گیر بدن.. و بتوننن مهارشون کنن.. ولی خیلی شبیه میدون جنگ بود.. جالب بود/ 8 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 آذر، ۱۳۹۴ 2سال پیش عالم و آدم بهش گفتن این کار برات خوب نیست نکن گفت من میدونم چیکار میکنم عالم و آدم گفتن این تصویر آینده ات نکن گفت نمیدونید شماها من میدونم چیکار میکنم گفتن فلانی آینده ی توئه راهی رو رفته که تو میخوای شروعش کنی گفت فلانی نمیفهمید چیکار میکنه من میدونم چیکار میکنم گفتن باشه قبول اما عجله نکن بیشتر فکر کن گفت فکر لازم نیست میدونم چیکار میکنم گفت و گفت و گفت و دستاشو محکم گذاشت رو گوشش تا نشونه دیگران چی میگن الان دو سال گذشت و پشمون شده از راه رفته راهی که بازگشتی نداره راهی که به امتحان کردنش نمیرزید و بصورت واضح مشخص بود چه خواهد شد تو زندگی چرا بعضی وقتا عناد میکنم؟با کی جدل میکنیم؟با سرنوشت خودمون؟در جایگاهی نیستم که شماتت کنم کسی رو فقط میگم آینده تو خودت بساز اما دقت کن بی دقتی یعنی اینکه راهی رو بری که قبلا یکی رفته و میدونی وسطش چاه بزرگی هست مگه چند سال زندگی میکنی که همه ی وقتتو برای گذر از همون چاه کنی؟کشف کن راهی دیگری رو راهی که برای خودت باشه حتی اگر قابل پیش بینی نباشد..... امیدوارم هیچ کسی از راه رفته پشیمون نشه .... 12 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۴ بعضی وقتا لازمه یه بزرگتر بهت چیزی رو گوشزد کنه... لازمه بگه نکن اینکارو... نکن تا پشیمون نشی... ... من نداشتم اون یه نفرو... نداشتم که اشتباه کردم... که از خدا دور شدم.. نتیجش شد یه هفته عذاب وجدان... یه هفته درد و استرس... و دیشب درد گریه و... اینکه خدا تو بدترین شرایط همیشه کنارم بوده شک ندارم... اینکه همیشه معجزه شده... اینکه من فراموشش میکنم و اون از رگ گردن بهم نزدیکه... اینکه امروز اون یه نفر پیدا شد..خدافرستاد...تا بهم بفهمونه کارم اشتباه بوده و تکرارش نکنم...معجزس بازم واسم... شب و روز سجده کنم کمه... کمه دربرابری چیزایی که بهم دادی... خودت میبینی و حس میکنی همیشه باهاتم حتی دورشم ازت... خدایا آرامش تویی.. تنهام نزار... ممنونتم... ممنتونم ازت بابت معجزت... 94.9.15 17:57 9 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۴ خدایا اگه میشه اون اتفاق خوب که تو دلمه بیفته.. خواهش اگه میشه قسمت کن.. خوبشم کن/امروز بهترین خبر و صدارو شندیم.. وای خدایا زیر بارش برف نمیدونی چه حس قشنگی دارم فقط میگم خدایا توروخدا به واقعیت تبدیلش کن.. تو میتونی خدا وازت خواهش میکنم این اتفاق قشنگ رو به من هدیه کن.خواهش خدایا 5 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۴ چقدر من خالیام. بعد از 8 سال حضور بیوقفه تو نت؛ چقدر خالی ار هر حسیام. شاید ژن بیصاحب از اول اخته بوده ولی ترس از اشتباه چقدر پیشبینیکنندهم کرده. کاش هیچوقت دسترسی به اینترنت نداشتم. کاش اشتباه میکردم، بدون فکر تجربه میکردم، شجاع بودم. چقدر بیبخارم. چقدر خالیام. 6 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۴ هر بار که میام قوی تر از گذشته ام . این قدرت رو مدیون نواندیشان هستم. اینجا خیلی چیز ها آموختم. خیلی بیشتر از آنچه که اگه اینجا نبود شاید یک قرن هم برام کفایت نمیکرد. از همه نواندیشانی ها تشکر میکنم. 5 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 آذر، ۱۳۹۴ حالا یه چیز خندهدار، دو سال پیش یکی اومد نواندیشان، منو برد به یه شبکه اجتماعی که چند ماه پیش زاکربرگ از بین بردش، اونجا ازش پرسیده بودن با من کجا آشنا شده؟ گفته بود فروم دفترچه. بعد اومد از من معذرتخواهی کرد که دروغ گفته. گفت روم نشد بگم نواندیشان. 2 لینک به دیدگاه
fakur1 10129 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۴ قبلا وقتی با کسی همصحبت میشدم ملاحظه هیچی رو نمیکردم. یعنی راستش به ذهنم هم خطور نمیکرد که باید ملاحظه داشته باشم. ولی با فیدبک هایی که اینجا داشتم بمرور فهمیدم که هنگام صحبت یا طرح موضوع باید جوانب کار را هم در نظر بگیرم تا هم حرفام درست فهمیده بشه و هم اینکه بیخودی باعث نشم یکی بیاد منو اذیت کنه یا بهم بتوپه. این یکی از آموخته هایم تو نواندیشان بود. الا اگه نخوام ملاحظه کسی یا چیزی را نکنم , آگاهانه است. 5 لینک به دیدگاه
viviyan 12431 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۴ حالا اینا هیچی، اینجا کسی نیست نژادپرست نباشه و 3 تا گربه بخواد. گربه خیابونی. 3 تا گربه دایم پشت پنجره آشپزخونه من هستن، من بهشون غذا میدم ولی دیگه وسعم نمیرسه. هرچی در میارم میریزم تو شکم اینا، حالا مسئله غذا به کنار، من نگران زمستونم که قراره خیلی سرد باشه. خونه خودمم جا نداره، خودم یه گربه دارم که به اندازه کافی شلوغ میکنه. 3 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۴ امروز هوای مشهد به قدری سرد بود منی که هیچوقت کلاه نمیذارم از زور سرما شالگردنم رو مثل اخوندا دور سرم پیچیدم ، دقت کنید تو این هوای سرد تو خیابون تقی اباد مشهد 60-70 بچه مهدکودکی 4-5 ساله رو به خط کرده بودن یک عده زن لندهور هم اطراف اینا داشتن به اصطلاح مراسم سینه زنی برگزار میکردن و این بچه های معصوم مثل چی میلرزیدن ، خاک بر سر پدر مادری بکنن که بچه معصوم رو میسپارن به دست این حیوان های انسان نما 9 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 آذر، ۱۳۹۴ اینجا مملکتیه که برای دختر 3 ساله ای که هیچ سندی مبنی بر وجودش نیست یقیه جر میدن ولی از صورت دختر بچه بی پول بخیه می کشن 10 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 آذر، ۱۳۹۴ میگم جاده بستس چه لزومی داره پاشین پیاده برین مشهد ، چرا کل دستگاه های یک شهرستان رو معطل خودتون کردین میخواین برین از سرما بمیرین ؟ میگه عشق امام رضا این چیزا حالیش نیست. مرز بین خریت و عشق چقد کمرنگ شده واقعا بعضی وقتا به این نتیجه میرسم که این جامعه جهل زده متعفن رو فقط یک تصفیه نژادی میتونه نجات بده 7 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آذر، ۱۳۹۴ روزگار چرخيده و باز هم خواهد چرخيد هرگز صورت منحوس و بدطينت و پر از خشونت داعشي وارشو فراموش نمي كنم وقتي كه محكم دستشو زد رو ميز و سرم داد كشيد كه چي كه بترسم و مغور ( املاشو نمي دونم درست نوشتم يا نه ) بيام وقتي كه بهم گفت تو فكر كردي كي هستي ، خيلي خودتو دست بالا گرفتي ، تو خيلي مغروري اما كور خوندي بزرگتر از تو هاش اينجا تو همين اتاق شكستن ، تو هم مي شكني فكر كردي با يه مدرك ليسانس بي ارزشت ، به دست و پات مي افتن و التماست مي كنن نه جانم همين الانش بيست تا فوق ليسانس حاضرن بيان اينجا ابدارچي و خدمه چي بشن ... اون روز من نشكستم حتي يه قطره اشك هم از چشام جاري نشد با وجود اينكه خيلي ترسيده بودم ولي ترسم بيشتر به صورت بهت زدگي خودشو نشون داده بود من نشكستم ولي كارمو از دست دادم و به مدت دو سال خونه نشين شدم ( ده ماهشو بخاطر اذيت و ازارهاشون كاملا خونه نشين شدم وقتي هم بيرون مي رفتم پدر مادرم اسكورتم مي كردند ) و حالا بعد از هفت سال وقتي داشتم سوار هواپيماي تبريز - تهران ميشدم باهاش روبرو شدم اون منو نديد ولي من قشنگ با دقت نگاش كردم جز به جز صورت منحوس منحوس تر از پيششو صورتي كه ارم مهر روي پيشونيش چهره كريه شو كريه تر و داعشي وارترش كرده بود ............. هفت سال به حرف اسونه اما براي خودش يه عمره اونم عمر يه دختر جوون تو اوج جووني و شكوفاييش .... به خودم قول دادم هرگز پير نشم هرگز شادابي و جووني صورت و انداممو از دست ندم هميشه دلمو جوون نگه دارم هميشه قوي باشم و سر پا بايستم اگرم زمين خوردم فوري بي هيچ فوت وقتي بلند شم و دوباره تلاش كنم انچه مرا نكشد قويترم مي كند و من نسبت به هفت سال پيش خوداگاه تر و قوي تر شدم از همه دشمنانم سپاس گزارم 16 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۴ دوروز نبودم.. اولین تاپیک شادی اور اینجا برام تولد مهدی عزیز بود.. تولدت مبارک مهدی جان. شاد شدم.... فردا ایشالله روز خوبی خواهد بود انشالله.... 4 لینک به دیدگاه
سارا-افشار 36437 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 آذر، ۱۳۹۴ تصويري كه مشاهده مي نماييد نه شيرينيه ، نه خامه بلكه تصوير ماست چكيده ، تهيه شده از قارچ كفير طبيعي و شير محليه بالاخره امروز وخت كردم به اين كار بپردازم نتيجه اش عالي شد عااااااالي :hapydancsmil::hapydancsmil: فقط نمي دونم چطوري براش بازار يابي كنم قارچم خيلي زياد شده و كلي هم ماست و دوغ برامون ميده ، موندم چطوري تبديل به پولش كنم 11 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده