رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

حرکتی باتوکل بخدا.تنورتاگرم هست بایدچسباند.قرارکاری بابنیادنخبگان دارم،خداشکر.

 

فرستاده شده از LT22iِ من با Tapatalk

  • Like 16
لینک به دیدگاه

من تو تلگرام و این نرم افزارهای دیگه اجتماعی اصلاً فعال نیستم ولی تو یکی دوتا گروه عضو هستم که دوستان صمیمی هستیم که از حال هم باخبر باشیم و برنامه هامونو واسه دیدن همدیگه بچینیم.

چند وقت دیدم از گوشیم همینجور داره صدا در میاد.

چک کردم دیدم یکی از همکارام که تِم مذهبی داره منو تو تلگرام تو یه گروه عضو کرده.

100 نفر عضو داشت همه هم پسر و دختر همه هم ماشالا فعال!

خود این همکارم هم ادمین.

همه مطالب +18!

من به تم مذهبی این همکارم فکر میکردم به مطالب این گروه فکر میکردم ...

بهش پیام دادم مهندس جان شرمنده جور در نمیاد با سیستم من این گروه ها و اومدم بیرون.

دیدم دوباره منو عضو کرده که آره ببخشید یه سری بی جنبه بازی درآورن و اونا رو انداختم بیرون و بیا دیگه اوکیه.

راست گفت دیگه مطالب +18 نبود اما مکالمه های دختر پسرهای این گروه انقدر از دید من زننده و بی حیا بود که باز هم اومدم بیرون گفتم :

مهندس جان شرمنده. حرف های خانومای این گروه دید من به جنس زن رو داره به کل تغییر میده. من با اجازت میام بیرون.

بعد پیش خودم فکر میکردم ببین بعضی از این دختر پسرا چقدر بی حیان!

یعنی یه جوکهایی و مطالبی این دخترا و پسرا اونجا منتشر میکردن آدم میموند!

خب اینا یا با هم بچه محلن یا همکارن یا رفیقن یا فامیلن دیگه!

تو چجوری روت میشه مثلاً تو محل از جلوی این یارو رد شی وقتی تو اون گروهه مطالب س.ک.س.ی داری براش میفرستی؟؟؟

یا تو مهمونی و ...

حالا شاید درست نباشه فرق گذاشت بین دختر و پسر ولی پسرا که خیلیاشون وضعیتشون مشخصه.

من تعجبم از دخترا بود که چقدر یه دختر میتونه بی حیا باشه!

یعنی من که پسرم برای 99% اطرافیانم نمیتونم مطالبی که اونا منتشر میکرد رو بفرستم. حتی صمیم ترین دوستام که هیچ چیز پنهانی ازشون ندارم!

یعنی هربار که همچین موجوداتی مبینم میگم وای به حال نسل آینده که اینا میخوان مادرهاشون باشن.

و پدرانشون.

نمیدونم قراره چی بشه ولی واقعاً داره به بد سمتی میره.

  • Like 15
لینک به دیدگاه

یکی از بزرگترین لذت های دنیا این هست که در مقابل کسی که فکر می کنه تو خر هستی خودت رو بزنی به خریت:ws28:

خیلی حال میده مثلا خیلی اصولی عمل می کنه بعد مثلا تو ادا هاش رو می فهمی بهش می خندی:ws28:

کلا از بچگی عاشق این حرکتم :ws3:

بهتون پیشنهاد می کنم امتحان کنید

  • Like 13
لینک به دیدگاه

ادا اطوار بعضی بچه های دهه هفتاد خیلی آدمو اذیت میکنه

یه روز عاشقن یه روز فارق

دوست دارن جلب توجه کنن

اصلا خجالت متوجه نمیشن

و غیره

آدم بی عیب نداریم اما.....بگذریم

البته همه شون اینجوری نیستن ولی یه عده شون واقعا رو اعصاب ادم راه میرن آدم خونسردی هستم اما دیگه خیلی حوصله مو سر بردن

  • Like 13
لینک به دیدگاه

خلاصه میگم...

 

اهل حرف زدن تحلیل کردن چیزی نیستم...

 

+شخصیت و ادب و احترام و متانت و...

 

مربوط به دهه نمیشه...

 

مربوط نمیشه طرف چند سالش باشه...

 

اینا تو وجود انسانه و تا خودش و هدفش و خالقش رو نشناسه عمرش فناست...

  • Like 14
لینک به دیدگاه

مسلمان بودن یعنی یک سری افراط

مسلمان بودن یعنی قتل و کشتار و خود خواه بودن؛یعنی همه از دنیا جهنمی و مسلمان فقط بهشت؛مسلمان یعنی برتری نژادی؛مسلمان یعنی هزار فرقه؛مسلمان یعنی کشتن هم نوع به جرم دینی دیگر....

اون کاریکاتوری کشیده بودن کاریکاتور پیغمبر نبود کاریکاتور مسلمانان بود

 

دین این بود؟؟؟؟

  • Like 7
لینک به دیدگاه

وقتى از بهترين آدمهاى زندگى ميرنجى

,حتى اگه بگى بخشيدمش,

يه چيزى ته دلت ميمونه...کينه نيست ,

یه جاى زخم..

.يه چيزى که نميزاره اوضاع مثل قبل شه...

هرچقدر هم تلاش کنى ,

خودتو بزنى به اون راه و بگى نه..

.بى فايدست..

.يه چيزى اين وسط از بين رفته و جاى خاليش تا هميشه درد ميکنه...

 

یه چيزى مثل ""حرمت""

  • Like 12
لینک به دیدگاه

یه چن سال پیش بود که جوک میگفتیم که یه کرده فلان شد...یه ترکه بهمان بود...شمالیه فلان جور بود...اصفهانیه فلان کار رو کرد...و از این قبیل حرف ها....

خلاصه...خداییش جوک هاشم خیلی خنده دار بود و اصن یه نشاطی به آدم میداد!!!!!:ws3:

 

یه بار یه بابایی بهم گفت خو تو که میگی یه ترکه فلان...... همه ترک ها مث همن؟؟؟؟ گفتم جوکه دیگه بابا!!! گیر نده بذا بخندیم تو رو حضرت عباس....گفت نگی خوب بهتره...بگو یه نفر!!! گفتم خو حالا!! میگم!!!! یه بار یه قضیه ای پیش اومد یه آدم ترک رو دیدم که اینقد این آدم خوب بود تو زندگی من تاثیر گذاشت که نگو....یه آدمی که اگه نبود دیگه الان یاسر یاسر نبود......من هرچی به این آدم نزدیک تر میشدم بهتر درک میکردم که واقعا شاید من مدیون همین یه دونه ترک بشم و تا عمر دارم از خودم و حرف هایی که در مورد ترک ها زدم پشیمون باشم..... نمیدونم چی شد که اصن حدود دو ماه ذهن من تو این مساله قفل بود و اصن آرامش نداشتم....دبیرستانی بودم که به لطف همون دو ماه فکر دیگه این قبیل جوک ها رو گذاشتم کنار....قومی قبیله ای دیگه جوک نمیگم چون اگه فردا روزی یه نفرشون مث این آدم اینقد رو زندگی من تاثیر گذاشت از این بابت شرمندش نشم...حالا این یکیشون بود که من به چشم دیدم و باهاش اخت گرفتم اما خدایی چن تا آدم ترک از این رفیق ما بهتر هس؟؟؟؟ من فک میکنم خیلی باشه.....:hanghead:

 

 

خدا رحمت کنه اون مردی رو که وقتی دفن شد عدالت هم باهاش دفن شد.....که تو وصیتش به پسرش گفت: در عبادت و دین داری میانه رو باش و افراط و تفریط نکن....

 

افراط و تفریط گر ها آدم های خطرناکین اما خوب نیس به چوب اونا یه جماعتی رونده بشه...مسلمون افراطی کم نداریم اما همه مسلمونا افراطی نیستن....من خودم اصن آدم نرمالی نیستم اما بهتره جوری صحبت کنیم که اگه فردا یه مسلمون درست دیدیم از حرفی که قبلا در موردشون زدیم شرمنده نشیم....:icon_gol:

  • Like 16
لینک به دیدگاه

صبح ناشتا قبل از صبحونه میزدم بیرون با دمپایی و یه شلوار گل من گلی و یه تیشرت خط خطی البته اروم در رو میبستم که مامان از خواب بیدار نشه از در روبرویی پسرعموم کفش به بغل یواشکی پیداش میشد از در همسایه مجتبی و خلاصه 5-6 وروجک میشدیم یه ماشین شن ریخته بودند تو محله یکی رو می خوابوندیم تو شن بعد شنهارو میریختیم روش و فقط سرش میموند بیرون که خفه نشه واین ادامه داشت و نوبتی بود بر میگشتیم به خونه البته با کتک مادر و تعویض لباس هامون خلاصه این قبل صبحونه بود ......

بعد صبحونه نوبت تیله بازی بود و رینک سواری کی یادشه؟؟ این بازیها؟؟

رینک سواری همون حلقه و رینک دوچرخه و موتور بود که با یک چوب خمیده میانداختیم تو گودی رینگ و میچرخوندیمش و باهم مسابقه میدادیم

میدونین بچه ها دلم برای اسمون صاف و خنده های صاف و پاکی روزهای بچه گی خیلی تنگ شده خیلی :sigh:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

واقعا نمیدونم چرا بعضی آدما میشن کاسه ی داغ تر از آش:hanghead:

 

بعضیا حاضرن به هر قیمتی شده چاپلوسی کنن که منافع خودشونو حفظ کنن:w02:

 

نه جایی حق کسیو ضایع کردم

 

نه به هیچ قیمتی میذارم حقم ضایع بشه

 

هر چیزیو بتونم تحمل کنم حرف زور رو نمیتونم:whistles:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

امروز چه دلتنگم

 

مثل من که مثل من ، گم ترانه ، کمرنگم

 

 

امروز چه دلتنگم

خاکستریم انگار

هم خاطره ی زنبق ، یک لحظه پس از رگبار

امروز چه دلتنگم

از جنس تکاپوی مصنوعیه فواره

بر حاشیه ی تکرار

امروز چه دلتنگم

مبهوت و کبود و گس

بر حضور مجروحم ، چه فاخته ، چه کرکس

چه سرخه خیابان و چه قهوه ای کوچه

شکله سایه ی ابرم ، بودنی سیاه و بس

امروز چه دلتنگم

 

 

مثل من که مثل من ، گم ترانه ، کمرنگم

 

 

بر مرکب چوبینم ، از کوچ نمی مانم

 

هم ساعته میدان چه بر دایره می رانم

بی حوصله ،بی رویا ، دریاچه ی اندوهم

تدفین جرگه و جنگل ، سوگواریه کوهم

آه ، ای منه جان خسته

عصیان فروخفته

انفجاره پنهان و افسانه ی ناگفته

امروز که دلتنگم ، ناگهانه طغیان کن

شهر بهت و بهتان را به حادثه مهمان کن

امروز چه دلتنگم

امروز چه دلتنگم

مثل من که مثل من ، گم ترانه ، کمرنگم

  • Like 9
لینک به دیدگاه

يكي دو هفته اي ميشه ميرم باشگاه بدنسازي

قبلش كه جاگينگ و پياده روي و دوچرخه ميزدم فكر مي كردم خيلي بدن قويي دارم ولي از وقتي ميرم باشگاه تازه مي فهمم ورزش قدرتي يعني چي

بعد جلسه اول كه واقعا فلج شدم اصلا نمي تونستم راه برم

پاشنه پاهامو نمي تونستم زمين بزارم

اما يه حركت با دستگاه هست كه من اصلا نمي تونم انجامش بدم با اينكه خيلي از دخترايي كه اصلا اهل ورزش نيستن يا خيلي چاقن يا خيلي لاغر اونا مي تونن ولي من نه

يعني اصلا وحشت دارم برم سمتش هر جلسه كه ميرم اول ليست تمرين هايي كه مربي بدن سازيم بهم ميده رو چك مي كنم وقتي چشمم به اون تمرين مي افته وحشت همه وجودمو مي گيره

طوري كه مربيم تو طول حركت كنارم مي ايسته تا من با ترس و لرز اون حركت رو بزنم و تموم بشه

اما چيزي كه متوجه شدم اينه كه در تموم مدتي كه من اون حركت رو مي زنم مربي بدن سازيم و يكي دو دختري كه كنارم هستن تا بعد من با اون دستگاه كار كنن با يه شيطنت خاصي بهم نيگاه مي كنن و لبخندهاي معني داري مي زنن

اولش فكر مي كردم بخاطر ترس مسخره و بچكانه منه كه اينجوري رفتار مي كنن ولي اون روز كه كار با اين دستگاهم تموم شد و با كمك مربيم از دستگاه جدا شدم يكي از اون دخترا حرفي زد كه باعث تعجبم شد

 

"معلومه از اون دختر خوبا هستيا تجربه هيچ كدوم از اين حركتها و جاي خالي ( بخاطر رعايت ادب حرفش سانسور شد ) نداري "

 

:w58:

با تعجب گفتم چه ربطي داره ؟

اما اون جوابمو نداد و با اون لبخند مسخره اش از كنارم دور شد

كس مطمئني رو هم نداشتم ازش بپرسم تا اينكه اين تعطيلي باعث شد يك و نيم روزي مرخصي بگيرم بيام خونه مون

امروز جريان رو مفصل برا مامانم تعريف كردم

مامانم دليل اون خنده ها و نگاه هاي شيطنت آميز اونا رو برام گفت و البته ازم خواست ديگه با اون دستگاه كار نكنم

بخاطر صدمه احتماليش

اما چيزي كه ذهن منو مشغول كرده اينه كه :

اول : چقدر وضع دختراي جامعه ما چه از نظر ذهني و چه از نظر رفتارهاي پرخطر خرابه كه از عهده بر نيامدن يه حركت بدنسازي كه مطمئنا تو كشىرهاي ديگه يه مسئله كاملا عاديه تو كشور ما حمل بر دختر خوب و نجيب بودن تعبير ميشه ( گيرم كه من از عهده اون حركت خيلي هم خوب بر مي اومدم حتما تو دلشون مي گفتن اين دختراز اون حرفه اي هاشه )

دوم : ديد جنسي اول از همه بايد از ضمير ناخودآگاه ما دخترا زدوده بشه تا از مردا ي جامعه چنين انتظاري بره

گفتن چنين جمله اي از زبان دختراهايي كه بالفرض (بازم تاكيد مي كنم بالفرض) چنين رفتارهايي رو تجربه كردن و اون حركت رو در نقطه مقابل صفت دختر خوب و نجيب قرار دادن يعني اينكه كسي كه تن به رفتارها ميده يعني خودشو دختر و انسان بد و دست دومي ميدونه يعني هنوز باور داره چيزي رو از دست ميده در حالي كه خيلي از مردا چنين تصوري ندارن بلكه فكر مي كنن و ايمان دارن كه چيزي بدست ميارن

وقتي چنين تناقض هايي تو ضمير ناخودآگاه ما دخترا هست الكي از شعار برابري جنسيتي و شعار جسم من مال خودم هست حمايت كردن باعث تغيير اساسي در حقوق ما زنا تو دنياي واقعي نميشه

ما خودمون معلوم نيس با خودمون چند چنديم

چه انتظاري داريم مردا ديد برابر به ما داشته باشن

اولين قدم و اولين حركت اينه

ما بايد پاي كاري كه انجام ميديم بيايستم و براي اينكار بايد تناقضات ذهني و رفتاري مونو بر طرف كنيم

پ.ن : خودم باالشخصه تناقضات ذهني زيادي تو اين حوزه دارم و به همين خاطر تا ندونم با خودم چند چندم ترجيح ميدم همون دختر به اصطلاح خوب و نجيب و امل باقي بمونم حالا اينكه قانون عرف و اخلاق و افكار عمومي و ........ منو جنس دست اول و آكبند و چي و چي ميدونه اصلا برام مهم نيس

 

آقا ما اينيم تا ندونم چي به چيه با حرف ديگرون عوض نميشم

ما امل

ما دختر دهاتي

ما دختر آفتاب نديده

  • Like 11
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...