رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

فردا عیده.....

امیدوارم خدا عیدی همه رو بده...

هرکی هر آرزوی که داره البته اونای که خوبن به نفع خودشونه.....

امیدوارم خدا گناههامونو ببخشه......

دلامونو پاک کنه از هرچی بدیه.......

دستمونو بگیره که اگه ول کنه بدبختیم....

خدایا ببخش......

الهی گاهی نگاهی

  • Like 10
لینک به دیدگاه

خدایا.....فردا عیده این ماه هم ماه تو بوده بیا و طبق مرام خدایی خودت به من عیدی بده....:w16::icon_gol::icon_gol::icon_gol:

 

چیز زیادی هم ازت نمیخوام فقط یه اخلاق خوب....یه اخلاق خوب بهم بده برای یه عمرم بسه....انصافا بی تعارف دارم بهت میگما میخوام آدم بشم:hanghead:

 

حالا اینکه این ماه رمضون اومد و رفت و من هیچی نفهمیدم جای خود اما یه جوری نباشه که تو هم به روی من بیاری این قضیه رو دیگه.....

 

که فردا بگم حیف شد ماه رمضون تموم شد و من هیچی نفهمیدم و خاطره از ماه رمضون امسالم یه بدن تحلیل رفته و لاغر شده باشه که اونم به مدت ۲ روز خودشو نشون بده...بشه یه یادگاری دو روزه....

 

ولی خدایا خیلی لاغر شدما ......میبینی؟؟؟؟؟اصن یه وضی..شدم پوست و استخون!!!!...به قول بچه ها میگم خدایا شکرت که مث ربیع الاول و ربیع الثانی و جمادی الاول و جمادی الثانی، رمضان الاول و رمضان الثانی نداریم!!!!!:4chsmu1:

خودت ببین جون به جونم بکنی آدم نمیشم....حتی لحظات آخر ماه خودت...دمت گرم زود دست به کار شو اوضاع وخیمه...:ws3:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

دوستای گل نواندیشانی ام.

 

نماز و روزه هاتون قبول درگاه حق تعالی.

 

عیدتونم پیشاپیش مبارک.

 

مراقب خودتون باشید.خیلییییییییییییی دوستون دارم.:icon_gol::icon_gol:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

یکی از فانتزیای من این بود

یه ظهری که میام خونه

برم در یخچال باز کن و کلی چیزای خوب بخورم

بعد بخوابم

بیدار شدم یادم بیاد اوا روزه بودم

بعدش چون یادم نبو خوردم روزم باطل نمیشد

ولی نشد دیگه:gnugghender:

خدایا شرمنده که در همه حال میخوام دور بزنم:icon_pf (34):

عید همگی مبارک

  • Like 12
لینک به دیدگاه

دیشب 4صبح خوابیدم.. خوابم نمیبرد انقدر که اعصابم خورد بود و ناراحت و همش داشتم گریه میکردم.. خبری که شنیده بودم اعصابمو ریخته بود بهم از اونور خانوادهم که ناراحت بودن و طاقت اشکاشونو نداشتم.

فردا بلند شدم. بد نبودم. ولی خیلی زود بیدار شدم اصلا خوابم کامل نبود .. با هوای گرم اتاق بلند شدم نمیدونم. چی شد که اومدم روی تخت برگردم. اولین تلنگر بهم خورد. چی بود پرده اتاقم .. یه دفعه کنده شد خورد تو سرم.. باعث شد یه ذره بخندم.

بلند شدم اومدم انجمن بعد رفتم ورزش.. از اونور سوار ماشین بابامون شدیم.. رفتیم.. شرکت.. وسایلامو جمع کنم.. و دفترمو وسایل اضافیشو جمع و جور کنم. رفتم دفترم نشستمو یه سیر گریه کردم. که تمام تلاشهای این چندسالمون چه راحت به فنا رفت.. و تمام محصولاتمونو جمع کردیم البته یه مقدارشو اوردم خونه مامانم استفاده کنه و مقداریشو به خواهرم بده و به خالم..

ایشالله بشینم یه تصمیم گیری بزرگ کنم در اینده نزدیک کارخونمو یه بار دیگه سراپا کنم. الهی امین..:icon_redface::icon_gol:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

امسال عیدی متفاوت میخوام همیشه ازت خالص ترینا و خاص ترینارو خواستم این دفعه ام عیدی میخوام میخوام بهترینای زندگی هر کسی رو براش حفظ کنی بهترین های زندگی منم حفظ کن خدای من:5c6ipag2mnshmsf5ju3:icon_gol:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

انیقد خطا شلوغه خطم هنگیده هر چی مسج میدم نمیره:banel_smiley_4:

 

الان عصبانی ام شدید:w000:

اینم واسه اپراتور و مخابرات به همراه تمامی دست اندرکاران:vahidrk::vahidrk:

 

دوستان عید همگی مبارک...بهترینارو امشب عیدی بگیرین:w16::icon_gol:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

رمضون امسالم تموم شد!

اولین تلنگر 13 سال پیش بهم وارد شد

جشن عروسی دایی جعفر بود

یه شلوار جین و یه بلوز راه راه توری ابی که رکابی هم بود تنم بود

یه سری مهمونا روسری سرشون بود

همش با خودم میگفتم اینا چرا تو عروسی روسری گذاشتن:ws52:

این سواله مثل یه لامپ تو ذهنم روشن خاموش میشد

اون سال یه دبیر پرورشی داشتیم به اسم خانوم حجتی

نمیدونم چی شد که روزشماری میکردم دوشنبه ها ساعت خانوم حجتی زودتر بیاد

به خودم اومدم ؛ یه دختر محجبه بودم

گهگاهی نصف شبا بیدار میشدم دو رکعت نماز شب میخوندم

خیلی آروم شده بودم , عملا میترسیدم سرمو بالا کنم چشمم بیفته به چشم پسریw58.gif

حتی یادمه یه دوره چادر میزاشتم

تا وارد دانشگاه شدم نمیدونم چی شد ایمانم سست بود یا هر چی

یگه هیچی قبول نداشتم

تا اومد وارد زندگیم شد

کم کم دوباره تغییر کردم دوباره توبه کردم

ولی الان بازم یه حس بد دارم حس آدم گنهکار

حس یه آدم کثیف

مخصوصا دیروز دیگه کلافه بودم

دیشب تو ماه عسل احسان علیخانی میگفت خدا منتظره تا ببخشتمون یه روزنه نوری تو دلم روشن شده

از دیشب همش میخوام بگم خدایا ببخش اما روم نمیشه

نمازام قضا میشه ؛ گهگاهی دروغ میگم ؛ گهگاهی از رحمتت نا امید میشم ؛ تهمت میزنم قضاوت میکنم ؛ خیلی وقتا سر بابام داد میزنم که بسه بسه خودم میدونم چی کنم ؛ حتی نزدیک یه ساله با محمد علی بخاطر مخالفت ازدواجم حرف نمیزنم محمدی که تنها برادر نیست خیلی جاها مثل پدر پشتم بوده

نمیدونم با کدوم پاک کن شروع کنم به پاک کردن گناهم ؛ با کدوم پاک کن بدیهامو کمرنگ کنم

ولی فکر میکنم اول باید ازهمینجا شروع کنم

بچه ها ببخشید اگه از فرد خاصی اسم نمیبرم چون خوم خجالت میشکم نه اینکه بگم کس خاصی نیست خیلی ها هستید اما نمیتونم پروف تک تک بیام :sigh:

  • Like 18
لینک به دیدگاه

خدایا شکرت...

شکرت که نشد برم...

شکرت ماه پربرکتت تموم شد...

شکرت سایه پدر و مادرم بالا سرمه و تن سالم دارن...

شکرت ماهه عزیزت رو خوب پشت سر گذاشتیم...

  • Like 13
لینک به دیدگاه

سلام بروبکس:ws3:یعنی همه ها....از اصغر تا کبری از اکبر تا صغری:whistle:

عید رو به همه دوستان گل نواندیشانی تبریک میگم، بدی که واستون نداشتم همش خوبی بوده پس لازم نیست حلالم کنید خودم بالشخصه حلالتون میکنم برید حالشو ببرید:ws3:

  • Like 17
لینک به دیدگاه

امشب موقع افطار دلم نمیخواست روزه م رو بشکنم ،نمیخواستم افطار کنم ....

حسم مثل این بود که تو مشتم آب بوده میتونستم بخورم ولی الان داشت میریخت رو زمین ...

مثل حس اینکه کسی بخواد بره و تو این رفتن رو دوست نداشته باشی ،لحظات آخر هم بخوای بهش بگی که چقدر برات عزیزه اما اونقدر فرصت نداشته باشی چون بلیط مسافرت اوکی شده و باید بره....

مثل عمری که داره همینجوری میگذره و خیلی وقتها فکر میکنی اونقدر در جا زدی که کلافه بشی....

حس ترس ،ترس ازینکه اونی که بهت گفته من همیشه هستم ،حی و حاضر ،همه جا ،همه وقت و چند روزی رو نزدیکت بوده اما تو ، شاید اونطوری که باید بهش نزدیک نشدی و حالا وقت رفتن شده ....

 

 

کاش لایق بودم که یک یادگاری ،یک دست خط ،یک لبخند یا یه سلام تا دفعه دیگه که می اومد بهم میداد...

تا کجا ازت دور میشم نمیدونم اما تو که هستی دلم قرصه ،به بودنت ....

دلتنگ شدم ،به همین زودی ...

  • Like 11
لینک به دیدگاه

چه جالـــبه همه امشب تو این تاپیک در مورد عید و روزه و بخشش و اعتراف و... نوشتن

 

همشون معلوم بود از دل در اومده بود چون همشون به دلم نشست:ws37:

 

 

یه جمله هم منو امشب یه لحظه منقلبم کرد... 1 جمله ساده بود نمیدونم چرا اما بی اختیار اشکام سرازیر شد

 

 

محمدعلیزاره داشت خاطره اولین کنسرتشو تعریف میکرد آخرش با 1 حسی گفت ... " وای خدا عالیه"

 

 

یه لحظه نمیدونم چی شد... دلم میخواست به حال خودم زار بزنم... خدایا تو از من چی میخوای اما من دارم کجا میرم...

 

 

روزه گرفتم این ماه رو اما عوض شدم اصلا؟؟؟ حالم تغییر کرد اصلا؟؟؟ مهمون خوبی بودم برات؟؟؟

 

 

متاسفم که اینو میگم اما فک کنم جواب تموم این سوالا "نـــَــــــه" باشه...( یه نَه به همین بزرگی و پررنگی):hanghead:

 

 

خدایا یه اراده قوی میخوام ازت ،یه نیروی قوی... میخوام خونه تکونی کنم حسابــــــی...

 

 

میخوام سال بعد درست درمون بیام مهمونیت...:icon_redface:

 

 

خدایا یه کاری کن حس انقلاب امشبم مثه همیشه زودگذر نباشه...:hanghead:

 

 

هر بلایی هم که سرم میاد میدونم حقمه ... اما خب تو خدایی دیگه... همون خدای بخشنده و مهربون...بِبَخشم،میدونم به لفظ و به حرف دارم میگم میدونم اینو چون اینقدری بزرگ نیستم که توبه نشکنم..اما تو ببخشم خدا:icon_redface:

 

واسه همه چی ازت ممنونم ....واسه همه چی ... چون تو " عالـــــــــــی" هستی:icon_redface:

 

 

عید همگی مبارک:icon_gol: 93/5/7 ساعت 3 و خورده ای بامداد... عید سعید فطر:icon_gol:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

از مردا و زنایی که تو زندگی مشترک به هم فحاشی میکنن متنفرم عصبانی میشی نمیتونی تحمل کنی پاشو برو بیرون دهنتو بسته نگه داری نمیمیری که

  • Like 11
لینک به دیدگاه

پستای بچه ها رو میخوندم معتقدم باورهای ما هرچیم که باشه قادر نیست حقایق رو تغییر بده اما این حقایق هستند که بالاخره باورهای مارو تغییر خواهند داد چه زود چه دیر

  • Like 11
لینک به دیدگاه

دیشب وقت افطار ناخودآگاه گریم گرفت

انگار ماه رمضون تموم نشده دلم براش تنگ شد

ماه پربرکتی بود

خودش که رفت خداکنه برکتش همیشه تو زندگی همه ما باقی بمونه:girl_angel:

  • Like 11
لینک به دیدگاه

نزدیک بود امروز هم یه جایی باشم. که به لطف خدا مرخص شدم. فقط به خاطر یه قرص که فکر میکردم دارم... گاهی زندگی ادم به یه مویی وصله..:sigh:اصلا حوصله ندارم

  • Like 10
لینک به دیدگاه

نمیدونم چرا این مسائله اینقدر ناراحتم کرده

 

من که تمام سعیمو کردم

 

چرا اصلا یه طرفه میرم

 

 

چیزی نشده ... منم نباید قضاوتی کنم_شاید 1درصدم حق با طرف مقابلم باشه

 

 

چه قدر بده آدم اینقدر حساس باشه...

 

 

:icon_gol::icon_gol:1393.5.7

 

 

 

  • Like 11
لینک به دیدگاه

نمیدونم فقط من اینطوریم یا بقیه هم اینطورین اینقد که از خواسگاری رفتن بدم میاد از چیزی بدم نمیاد مضحکتر و چندش آور تر ازین رسم رسمی نیست:hanghead:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

من هنوز

گاهی

یواشکی خواب " تو " را می بینم

یواشکی نگاهت می کنم

صدایت می کنم

بین خودمان باشد

اما من هنوز

" تو " را

یواشکی دوست دارم !!

 

تولد " تو " مبارک !:icon_gol:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...