رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

بعضی وقتها باید با خیال راحت خلاف حرکت دنیا راه بری!!! اون وقت می بینی همه چی دست خودته!

 

دست و پامون بسته نیست فقط بعضی وقتها می شینیم واسه تماشای گل دقیقه نودی!!

  • Like 8
لینک به دیدگاه

شدم یه آدم آهنیه بی احســــاس . . .

 

دلم برای احساسم تنگ شده . . .

 

احتمالا احساسم هم دلش برای مخاطبی که نمی دونه کیه تنگه . . .

  • Like 10
لینک به دیدگاه

برام جالبه که کارایی که برا من نوستالژی شده، مردم تازه دارن ازش لذت می برن! 5 سال پیش آخرین بار بود که درشو تخته کرده بودم! یعنی یادم می رفت و کلا بیخیالش شدم! این یعنی تفاوت...

 

یا اینکه کاری که اصلا و ابدا کار من نبود، با افتخار تمام می کنم و اصلا هم نیازی نمی بینم مخفیش کنم یا ماست مالیش کنم! اینم یعنی تغییر...

 

یا دیگه استرس بیخودی هم ندارم؛ اون وقت دکتر پاشده از آمریکا داد می زنه که مردم از استرس رنج می برن! اینم یعنی بیخیالی و مفرغ شدن...

 

 

 

 

  • Like 4
لینک به دیدگاه

يكي از قدرت مند ترين لحظه هاي زندگيم اينه كه بي نياز از خيلي از آدماي دور و برم، فقط و فقط با قدرت خودم پيش برم!...هرچند قدرتم به پاي قدرت آدماي خيلي قَدَر نميرسه اما همين بي نيازي بهم انرژي ميده!

بي نياز ببخشيم!

بي نياز لبخند بزنيم!

بي نياز كمك كنيم!

بي نياز و بدون چشم داشت به جبرانش از طرف مقابل...

 

  • Like 8
لینک به دیدگاه

گاهی فکر میکنم

در خاک تنم

ناخالصی هایی از جنس فولاد کار گذاشته اند

و هر بار ضربه های محکم تری میزنند

برای اثبات استحکامش!

له شدم!

بس کنید!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯿــــــﺎﻡ ﺑﺎﺱ ﺑﮕـــــﯽ ﺗــــﻮ ﺍﻣـــﺮﻭﺯ "

ﺷِــﯿـــــﻬـِـــﻪ "

ﺑﮑـــــﺶ ﻭﻟــــﯽ ﻣــﺎ " ﻋـَـــﺮ ﻋـَـــﺮ " ﺩﯾــﺮﻭﺯﺗﻮ

ﺧـــﻮﺏ

ﯾﺎﺩﻣـــﻮﻧﻪ !!!

  • Like 1
لینک به دیدگاه

قبول دارید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

ﺻﻔﺖ " ﻋﻘـﺪﻩ ﺍﯼ " ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺍﺯ ﻟﻐﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺣﺬﻑ ﮐﻨﻦ ﯾـــﻪ ﺳﺮﯾــــﺎ ﺭﺳــــﻤﺄ ﺑﯽ ﻫﻮﯾــﺖ ﻣﯽ ﺷــــﻦ!

  • Like 1
لینک به دیدگاه

یه وقتایی پنج شیش تا کار داری که مطمئنی به هیچ کدومش نمیرسی بعد میری خودتو درگیر هفت هشت تا دیگه هم میکنی تا قشششنگ مطمئن بشی که اگه خودتم بکشی از پس هیچ کدومشون بر نمیای. به قول معروف یه لا نمیشد دولاش کرد! :ws3:دقیقا وضعیت منه. یکی نیست بگه آخه مگه مجبوری؟:banel_smiley_4:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

تویی و منی

 

 

بسان موی قلم به روی بوم تنت

چه خوب مکتب توراییسم را فهمیدم

چه خوب از همه سیرم و خسته ام ز همه

چه خوب خویش را از خودم دزدیدم

 

کجاست این منی که حاصل عمرم

نبود دلخوشی و به کفر خویش دلبستم

میان شرق و غرب و میان دو چشم تو

به نیست مبتلایم و چگونه من هستم؟

 

چگونه ام که تویی ساربان قافله ام

گله ام ز عقل تو و مسئلت همی دارم

چه ساربان به بیابان کشد یکی محبوس؟

منم ز مستی طَبعَت که با جنون کارم

 

چو برفِ روی ترک های شیشه ی قلبم

به گرمی نفست عاقبت رها گردم

میان آن عظمت ، طوفان خوبِ تنت

نه کوه و کَه کِه همی من چُنانکِ گردم

 

چو رعدِ میانِ دو ابری،چه خوش نشان داری

مکالمه ای بس خوش ندیده ام به طبیعت

چو سرو نم زده در روزگار بی سروی

چه هیبت نمکینی چه پُر شدی ز صلابت

 

بگو تویی و تویی سهم من ز خوش دیدن

بگو من که منم آن سریرِ عشقِ دو جَم

نگو که شادی دنیا چه کوته و چه کمست

نگو که مومن مرگیم و کمی شبیه ِ به غم

 

هائد(حامد سرلکی)

  • Like 12
لینک به دیدگاه

هی می گن بی خیال باش....از کنارش رد شو...... از این گوش بشنو از اون گوش در کن....... بالاخره تموم میشه....

آخه چه جوری بی خیال 1292 کیلومتر رانندگی تو یه روز و هزار تا کار دیگه بشم؟:4564:

  • Like 12
لینک به دیدگاه

اشتباهایی که آدم نمیتونه جبران کنه خیلی عذاب آوره.

ولی امیدوارم اینبار اراده به اندازه کافی قوی باشه که بتونه حداقل ضعیفش کنه.

حالا خدا رو شکر که اشتباه رو با اشتباه بزرگتر تکرار نکردم :smiley-gen165:

  • Like 16
لینک به دیدگاه

یه چیز میگم نخندید!!!

 

اما گاهی وقتا دستشویی بهترین جا برای فکر کردن در مورد مشکلاته:whistle:

 

اونجوری هم نیگا نکنین! راس میگم خبw000.gif

  • Like 9
لینک به دیدگاه

اوج بدبیاری میدونی چیه !

که کنفرانس داشته باشی بعد یه نفر تو کلاس باشه که کلی سوال تو ذهنش باشه!:icon_pf (34):

بابا یه کم فکر اونی که سرپاوایساده رو هم بکنید!:sigh: اصلا خستگیش هیچی...موضوع رو کلا منحرف میکنی...

(عزیزان یا رشته خودتونو ادامه بدید یا اینکه مطالعه کنید حداقلش)

چه خوب که گذشت!:hapydancsmil:

  • Like 14
لینک به دیدگاه

ما آدما خیلی خود بین هستیم

همیشه هم به بالا دستی هامون نگاه میکنیم

مثلا وضع خودمونو با وضع کسایی که از ما وضعشون بهتره مقایسه میکنیم

 

این همیشه درسته آیا؟:hanghead:

  • Like 9
لینک به دیدگاه

روزی می آید که تو و من و تمامی پیرمردان و پیرزنان هم نسلمان ناامیدانه در می یابیم که هیچ وقت هیچ اتفاقی قرار نبود ورق زندگیمان را در یک لحظه برگرداند. ای کاش وقتی بفهمیم که تمام عمر در انتظار یک معجزه رو به آسمان انتظار نکشیده باشیم.

  • Like 10
لینک به دیدگاه

ذغال کم یاب شده این روزها...

 

پسرک حواسش به آن تکه ی باقی مانده در تَهِ جیبش ،خوب هست!

 

این اسباب سرگرمی او برای نقاشی بر دیوار مردم...در بورس ذغال فروشان صاحب کدخدایانی ست که احتکار می کنند این جنس سیاه را برای سیاه کاری...

 

برای سیاه بازی..برای سیاه نمایی...برای سیاه خوانی...

 

اما او فقط سیاه می کشد....یک خانه یک درخت...یک خورشید...یک کوه ...یک ابر...اما سیاه...

 

زندگی رویایی او...با همه ی شیرینی اش، رنگش سیاه هست...چه طعنه آمیز این پاردادوکس!

.

.

.

راستی...این روزها خبر می رسد که قرار است سرمایه سُر بخورد طرفِ دیوار خانه ها....

 

همین روزهاست که دیگر برای پسرک بومِ مجانی هم نایاب شود!...:icon_redface:

  • Like 17
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...