آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۲ هیچوقت نتونستم اینو قبول کنم که چرا بعد از مدتی نبود حضور یه فرد تو زندگی باعث میشه یادش خاطره اش خودش کم رنگ بشه واقعا چرا ؟؟؟؟؟بخصوص اونایی که نقش خوبی تو زندگیمون ایفا کردن 10 لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۲ آدمایی هستن که دنیا رو از چشم من نمی بینن. خیلی خوب هنر زندگی کردن رو یاد گرفتن. از هر اتفاقی مث یه فرصت استفاده می کنن برای زندگی بهتر. قلبشون فقط موقع کمک به یه آدم زلزله زده یا تصادفی فرمان میده! کسایی که شادن به عاقلانه زندگی ساختن. کاش قلبم برای چند دقیقه اجازه ی مرخصی می داد و بر این می موندم که خوش به حالشون! دریغ! هر وقت می خوام بگم که خوش به حالتون! راحت تر از یه آدم احساساتی زندگی می کنید، یه صدایی توی وجودم ملامتم میکنه و میگه دلِ سوخته ها رو عشق است... 9 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۲ شبها من اینجوری صبح میشهعکساتو می چینم روی تختماصلا مهم نیست چی میگن مردمبا خاطراتت خیلی خوشبختمشبهای من اینجوری صبح میشهبا اشک و لبخند و در و دیوارآهنگی که دوست داشتی رو تکرارسیگار و هی سیگار و هی سیگار :sigh: 5 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۲ الان که رسیدم خونه پیش خودم گفتم چرا اینجوری شدم.... اصا چرا ما اینجوری شدیم... چرا وقتی بیرون بودم فک میکردم ناامن ترین نقطه جهانم... ارامش نداشتم...نمیتونستم به کسی اعتماد کنم...و...چرا چقد بهم بد گذشت با اینکه همه چی خوب پیش رفت خوش به حال کسایی که امشب خدا خیرشون داد...چه دلای مهربونی...اما من نفهمیدم!کی باعثش شده ، اصلا نمیدونم حالا خوشحالم خیلی خوشحال:hapydancsmil: 10 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۲ دیروز تو سایتِ دانشگاه دو تا دختره کنارم نشسته بودن خیلی عجله ای دنبال یه فایلی بودن که دانلودش کنن ، نمی دونم چه فایلی بود اما تو تالار معماری نواندیشان پیداش کردن بعد یکیشون برگشت گفت : عههه عضویت میخواد اونیکیم در جواب گفت : اه ه ه ه ه ، خاک تو سرشون !!!!!! :banel_smiley_4: خلاصه بعد از چند دقیقه عضو شدن ، دانلودش کردن بعد اولیه خواست تشکر کنه از پستی که دانلود کرده بود این یکی جلوشو گرفت بهش گفت : ولشون کن بابا ، برن گم شن !!!! :banel_smiley_4: بعدم همینجوری سرشونو انداختن پایین و رفتن بیرون ینی واقعن خیلی جلوی خورمو گرفتم مانیتورو نکردم تو حلقشون :icon_razz: 18 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۲ گاهی هر چقدر بزرگ شده باشی هر چقدر وانمود کنی مثل کوه استواری اما گاهی از اعماق دلت میخوای که نه بزرگ باشی و نه وانمود کنی استواری دوست داری عروسک خرسی به بغل بری بغل مامانت دوست داری باز میان بازوهای قدرتمند پدرت قرار بگیری دلت لالایی کودکانه میخواد قصه شب میخواد گاهی با همه بزرگی آدم دلش بچگی میخواد چون سعی کرده وانمود کنه کوهه خسته شده! 6 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۲ نمی دونم چرا بچه های دانشگاه که میرن فوتبال بعدش وایمیستن سیگار میکشن به قول یکی از بچه ها: تیم دخانیات ( البته اصن خنده دار نیست ) 9 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۲ همیشه ازکسانی متنفر می شویم که روزی عاشقانه دوستش داشته ایم با این حال آیا نمی شود گفت : نفرت اوج علاقه است؟ 7 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۲ 4 ساعت دیگه پروازمه...از الان چرا بیدار شدم؟ فکر کردم یه paper رو باید صبح تخویل بدم یعنی استادمون دیروز تو کلاس گفت پنج شنبه صبح بفرستید...الان که 4 صبحه دیدم تاریخ رو عوض کرده به پس فردا ظهر 3 لینک به دیدگاه
maryam39 8211 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۲ دلم یه روز تعطیل تعطیل تعطیل می خواد.روزی که مدام استرس کارای فردا و پس فردا و پس پسون فردا رو نداشته باشم. واسه همین باید تا شعاع ۱ ماه هم تعطیل باشه که نمیشه در نتیجه دلمو قانع میکنم که به یه روز جمعه ی معمولی که فرداش هم یه شنبه ی پردردسر باشه رضایت بده 4 لینک به دیدگاه
pesare irani 41805 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۲ عشقم بهت عمیق بود اما تو حال و روزم و رو نمیدیدی انقدر غرق بچگی بودی دلبستگی هامو نفهمیدی عشق بهت عمیق بود اما این عشق و باید ترک میکردم از من گریزون بودی ای کاش از روز اول درک میکردم :sigh: 1 لینک به دیدگاه
s.z.e 811 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۲ دلم خیلی گرفته بازم دلتنگم باز یاد و خاطرش عمق دلمو میسوزونه Yazık şu geçen zaman yazık Yalan mıydı biz mi aldandık Yazık gençliğimize yazık Nasıl böyle iken yıprandık 2 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۲ اخه چرا کاریو که مطمین نیستی گردن میگیری....:icon_pf (34): 6 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۲ هیچوفت در مقابل خواسته هام "نه" نگفته برای همین اینبار که گفت نه...به دلم نشست.گفتم حتما دلیل محکمی داره که تونست بگه نه منم با اینکه ته دلم ناراحت شدم هیچی نگفتم.با خنده گفتم:قطعا هر چی شما بگی و نظر شما برام مهمه که پرسیدم. اونم خندید گفت :ممنونتم که ناراحت نشدی و پذیرفتی و من باز هم خوشحالم 9 لینک به دیدگاه
Ali.Fatemi4 22826 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۲ کاش یکی بود سرمو میذاشتم رو پاهاش و زار زار گریه میکردم زانوی سنگ صبورم شده بالش رختخوابم 10 لینک به دیدگاه
ooraman 22216 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۲ دوست دارم همینجا که هستم بمونم وحشت دارم از تغییر... 9 لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۲ شبای بیهوشی! شبایی که فقط چندتاش توی همه ی عمرت نشونه دارن؛ و شوکی که بهت دست میده و شبتو آروم میکنه. آه از اون عظمت طوفانی که پشت دیوارت توی فکر رخنه سرک می کشه؛ هوای کاذب آرامش، که بعد چه بلوایی بکنه به روزگار سیاه شبها! به این میگن آرامش یک شب، بیهوشی! و چه خوبه این بیهوشی! هراس تصویر وحشت روبه رو باشه واسه شبای آگاهی. (: چه خوبه این بیهوشی... دلم اون تصمیم کبری رو گرفت. آخ چقدر من قوی ام! :/ دو دم مانده به تو! سحر جمعه 3 آبان 92 8 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۲ چرا باید پشت هر سلام و احوالپرسی قصدی باشه؟!!! چه دلیلی داره که انقدر راحت تا یکی با یکی دو کلام حرف میزنه داستان رومانتیک براشون بسازیم ؟! حتما باید به همه اخم کرد تا بفهمن خانم, آقا انقدر راحت قضاوت نکن ؟! از این جماعت بدم می یاد . . . 10 لینک به دیدگاه
MahSa.92 2151 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آبان، ۱۳۹۲ من از دلتنگی هایم برای کسی مینویسم که... حتی یک بار... حتی یک بار... دلش برایم تنگ نشد!! مخاطب نامـــرد! 9 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده