* v e n o o s * مهمان اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۱ احساس میکنم پیر شدم و شدیدا به بازنشستگی نیاز دارم و باید برم مسافرت، آخ این پروژه آخر رو بدم و راحــــــــــــــــــــــــــــــت بشم !!! لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۱ جهان سوم جاییست که در آن بزرگترین دغدغه مدیران پس و پیش کردن کلمات است .:icon_pf (34): 11 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۱ معتقدم همونطور که گاهی قطع عضو جان انسان رو نجات میده در سیستم اداری هم نیاز به قطع عضو داریم اعضای متعلق به دهه 40 و 50 باید از سیستم قطع بشن شاید عفونت از بین بره 11 لینک به دیدگاه
vergil 11695 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۱ روزهاي خستهي اسفند . . . از پي هم ميدوند! و من در حساب و كتاب امسال باز هم تو را كم آوردهام...! 3ومی میشه! 13 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۱ آخـــــــــــیش پرشین گیگ دُرُس شد تمام شریان های حیاتی بدنم منجمد میشن وقتی می ترکه این سایت ...... تصور اینکه تمام لینکایی که تو انجمن گذاشتم می خوان بپرن ....... وااااای خدای من :icon_pf (34): 12 لینک به دیدگاه
maryam banoo 3238 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۱ کسی از ما نمی پرسه که بهارمون کجاست خنده ی سبز بهار کجای گریه های ماست ؟ کسی از ما نمی پرسه که کجای جاده ایم بین این همه سوار چرا هنوز پیاده ایم ؟ کسی نیس نشون بده نشونی ستاره رو به دل ما یاد بده تولد دوباره رو تقویم کهنه رو باید ببندیم بازم باید دروغکی بخندیم بهار داره پا می ذاره تو خونه قناری دل ما کی می خونه ؟ یکی باید واسه ما بهار رو معنا بکنه سفره ی گمشده ی هف سین پیدا بکنه یکی باید بیاد و بگه بهار چه رنگیه یگه تحویل سال چه لحظه ی قشنگیه یکی باید بیاد سین سکوت رو بشکنه رمز قد کشیدن رو تو کوچه فریاد بزنه تقویم کهنه رو باید ببندیم بازم باید دروغکی بخندیم بهار داره پا می ذاره تو خونه قناری دل ما کی می خونه ؟ "یغما گلروئی" 8 لینک به دیدگاه
.sOuDeH. 16059 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۱ توی این همه خیابون شهرم خیابون طالقانیو بیشتر از همه دوست دارم... چون توی شلوغترین ساعت های روز هم بازخلوته الان دلم میخوادش 7 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۱ خیلی خوشحالم تیمم برده آی حال داد خدایییاحساس شور و اشتیاق جوانی میکنم 13 لینک به دیدگاه
sadafv 6584 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۱ چه خوب یاد گرفتم نقش بازی کنم...! دیگه به همه ی غم ها می خندم...فقط موندم این وسط روی اونا کم می شه یا من؟!! بی خیال همـــــــــــــــــــــــــه چی... 15 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۱ فک کنم دست آدم قطع بشه اینقدی که با کاغذ ببره درد نداشته باشه 14 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۱ خواستم عدسی درس کنم عدس گذاشتم خیس شه اولش کم بودا بعد رفتم دیدم انگار عدسا زاییدن فک کنم تا یه هفته باید عدس بخورم 17 لینک به دیدگاه
*pedram* 21266 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۱ اَه ... انقدر بدم میاد ظهر میخوابی ، بعد که بیدار میشی هیشکی نیست... همه ی چراغا هم خاموشه! نمیفهمی شب خوابیدی الان صبحه یا ظهر خوابیدی الان شبه ..! 11 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۱ مرد بد نما امروز سروده شد تو خاطرات سوخته ی امروز تصویر مردی بدنما دیدم چشماش شبیه چشمهام بودش از این شباهت واااااااااای گرخیدم تقویم سوخته توش نوشته باز از روزگار من ، جدایی ها توی یونسکو ثبت شد این روز روزجهانیه ِ تباهی ها تو خاطرات سوخته ی امروز موهای ریخته باز فراوونه بازم نوشته این دم عیدی ارزون ترین کالا فقط جونه من شومم و شومی مرامم هست جای قناری جغد دوس دارم با دیدن فیلمای چاپلین هی با هر درام بدجور می بارم تو خاطرات سوخته ی امروز سنگک بیاته برری سوختست گندم بهای پاک بودن نیست پشکل بهای پاک بودن هست این بار مرد بد نما گم شد خاکستره عمرش چه کوتاهه پایان این شعر شتاب انگیز تنها پناه ِ امن من آهه . . . . 13 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۱ اگر نواندیشان و این همه آدم مجازی که از آدم های واقعی هم بهترن نبودن من چیکار می کردم؟ 20 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۱ یه روزایی هست که میگی ای کاش الان غروب جمعه بود ، حداقل حال و روزم بهتر از الان بود .... 10 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۱ امروز یه لحظه فک کردم دارم میرم تو دهه چهارم زندگی حس بدی بهم دست داد کلا حالم بد شد امروز:5c6ipag2mnshmsf5ju3 12 لینک به دیدگاه
.Apameh 25173 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۱ مامانم ساعت8 اومده بالا سرم که پاشو صبحونه بخور من 100 دفعه نمیتونم صبحونه آماده کنم گفتم 5 دقیقه فقط:icon_razz: گفت تا برسم آشپزخونه بیدارشدیا تو اون 5 دقیقه 1سره صدا کرد پاشو...پاشوو...پاشوووو....پاشووووووو کوفت کرد اون 5 دقیقه رو بیدار شدم تا صورتمو بشورم دیدم خودش رفته خوابیده گفتم ای وای ببخشید مامان دیر بیدار شدم تنهایی صبحونه خوردی :5c6ipag2mnshmsf5ju3 گفت نه تو بخور حالا من 1 ساعت دیگه پا میشم بخورم...:w74: 12 لینک به دیدگاه
s.m1990 522 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۱ یه آشنا پیدا کردن و یکم حرفیدن همچین هم بد نیستش ها والا بخدا پوکیدیم تو شهر غریب 10 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۱ حُناق گرفته این بلبل سَرگشته.... حریصِ یک لحظه هم خوانی ست با جفتی که پرواز کرد رو به آسمان... نه با بالِ خود... با دستِ زندانبان...نه به اختیار...به اجبار... هنوز دِق نکرده....تا بماند به پایِ آن عهد، چند صباحی... تا در لحظه ی وصال در آسمان ها نگوید جفتش که... چرا بد عهدی کردی؟!....سِگرمه هایش در هم نرود یار.... . . . حال و هوایی دارند این دو جفت بلبل تکیه داده به هم در یک قفس.... اسیر...ولی دل بسته به هم.... تازه بعد از رفتن یکی شون می فهمی که تنها دلیل موندنشون دیگری بود...نه خود... 12 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اسفند، ۱۳۹۱ ب همکلاس دبستانم اس دادم ک چ خبر چ میکنی؟؟؟؟؟؟میگه دارم فوقمو تموم میکنم دنبال دکترا هستم.......اونوقت من ن تنها هنو فوق نگرفتم بلکه ب دکترا فکر هم نمیکردم.......از خودم بدم اومد ......از بی هدفیم و بی انگیزه بودنم......از بیکاریم.........انگار من با همه فرق دارم....... کلا از زندگی عقب افتادم.... وقتی خودمو مقایسه میکنم دلم میخواد بمیرم.......البته همه مثه هم نمیشن ولی بازم......چیکار کنم خدایاااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟ 15 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده