Mahdi Eng 22940 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۲ گاهی نوشته هامو کسی دوس نداره بعضی اوقات نوشته هام ممکنه کسانی رو ناراحت کنه باید حواسم باشه به چیزی که مینویسم , با نوشته هام کسی رو ناراحت یا دل کسی رو نشکونم معذرت میخوام ......... 18 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۲ تو این مدت اخیر به خاطر فشاری که به خودم آوردم کمر دردم زیاد شده خیلی.... یه جورایی تو استراحت مطلق به سر می برم... خدا کنه تا یکی دو هفته دیگه بهتر بشه بتونم از مهر برم پیاده روی هر روز :hapydancsmil: 15 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۲ لذتی که در "چتر شدن تو خونه ی مامان بزرگ" هست ، تو هیچی نیس :hapydancsmil: مخصوصا وختی خاله و دایی مجرد و هم سن و سال داری :hapydancsmil: مخصوصا وختی بجز مجردا ، متاهل ها هم با نی نی هاشون اومدن اونجا و قراره یه هفته ای بمونن :hapydancsmil: و مخصوص تر از همه ی اینا ، وقتیه که باغ پسته ی بابابزرگ ثمر داده و الان وقت شنا کردن تو پسته هاس آخخخ که چقد دلم گونی گونی پسته ی تازه میخواااااد :hapydancsmil: 22 لینک به دیدگاه
goddess_s 16415 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۲ نمیدونم انفاق خوبیه یا بد خدایا تو همراهم باش 12 لینک به دیدگاه
not found 16275 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۲ تا دیروز که تو خلوتت گریه میکردی و طوری که کسی متوجه نشه اشکاتو پاک میکردی. ولی من میدیدم. همه میدیدیم. بیشتر از اون چیزی که فکر کنی حواسمون بهت هست. یه وقتاییم حق حق گریه هاتو میشنیدیم. معلوم بود که دیگه نمیشد کنترل بشه. امروز به خاطر من خودتو خوشحال نشون میدادی ولی نمیدونستی منم مث توام چه نقابهای قشنگی به خودت نگفتم ولی اینجا میگم که .... ممنونم... 19 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۲ کاش کمی هم به اطرافمون نگاه کنیم ، کاش بزرگ شیم ، کاش عاقل شیم ، کاش پیشرفت کنیم 11 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 شهریور، ۱۳۹۲ یه وقتا آدم نمیدونه شاد باشه یا ناراحت . . . 12 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۲ آدما اگه حرف نزنن بهشون نمی گن لال! 7 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۲ خوب آدما خودشون رو نشون می دن...من که فقط سکوت کردم و حتی نگاهش هم نکردم...هر چی دلش خواست گفت ( که البته به نظرم نشونه ی شخصیت خودش بود).... فقط با یه لبخند رد شدم... طفلی اون یکی که چشاش زده بود بیرون و دهنش کف زمین بود...:jawdrop: اگه روانشناس و مشاور مملکت می خواد این باشه...وای به حال بقیه ی آدما....:164: 10 لینک به دیدگاه
Ali.Fatemi4 22826 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۲ ای خدا تا کی باید درد بکشم 11 لینک به دیدگاه
دل مانده 7714 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۲ اینروزا خرابم ها نمیدونم چرا اینجوری شدم قبلا ها اینجوری نبودم اصن. اینطور که معلومه اوضاعم قراره بدتر هم بشه 10 لینک به دیدگاه
afshin18 11175 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۲ امروز بدترین روز زندگیم بود البته به قول خیابانی چون از 12 گذشتیم و الان تو فرداییم پس میشه دیروز چیز بدتر اینه که روز قبلش بهترین روز زندگیم بود به هر حال یه سری هدف و ارزو داشتم که چندین سال بود دنبالش بودم هر روز این ارزو ها ضعیف تر می شدن تا امروز تو یه لحظه همه اش خاکستر شد برام عجیبه چرا ناراحت نشدم چرا عصبی نشدم ولی یه احساسی دارم که تا حالا تجربه اش نکردم نه می تونم بخندم نه می تونم گریه کنم احساس می کنم مغزم خالیه قلبم خالیه عین یه بز دارم به اطرافم نگاه می کنم فقط 13 لینک به دیدگاه
مريم14 298 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۲ ردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت در بین کار گفتگوی جالبی بین آنها در مورد خدا صورت گرفت آرایشگر گفت:من باور نمیکنم خدا وجود داشته با شد مشتری پرسید چرا؟ آرایشگر گفت : کافیست به خیابان بروی و ببینی مگر میشود با وجود خدای مهربان اینهمه مریضی و درد و رنج وجود داشته باشد؟ مشتری چیزی نگفت و از مغازه بیرون رفت به محض اینکه از آرایشگاه بیرون آمد مردی را در خیابان دید با موهای ژولیده و کثیف با سرعت به آرایشگاه برگشت و به آرایشگر گفت می دانی به نظر من آرایشگر ها وجود ندارند مرد با تعجب گفت :چرا این حرف را میزنی؟ من اینجا هستم و همین الان موهای تو را مرتب کردم مشتری با اعتراض گفت : پس چرا کسانی مثل آن مرد بیرون از آریشگاه وجود دارند آرایشگر گفت : آرایشگر ها وجود دارند فقط مردم به ما مراجعه نمیکنند . مشتری گفت : دقیقا همین است خدا وجود دارد فقط مردم به او مراجعه نمیکنند . برای همین است که اینهمه درد و رنج در دنیا وجود دارد. 11 لینک به دیدگاه
مريم14 298 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۲ صبر کردن دردناک است و فراموش کردن دردناکتر و از این دو دردناکتر ان است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش!!!! 9 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۲ هیچ کار درستی نیست از انسانها توقع زیادی داشت کاش یکم فکر میکردیم که مردم در قبال ما هیچ مسئولیتی ندارن و محبتی که در قبال ما میکنن از بزرگواریشونه پس بهتره با توقع نابجا موجب رنجش اونها نشیم 11 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۲ همه روزی بزرگ میشیم ، امیدوارم اون روز زود بیاد و با خودش واسه قضاوتامون پشیمونی نیاورده باشه 11 لینک به دیدگاه
MahSa.92 2151 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۲ سخته آدم موقع سفر کوله بارش فقط غم باشه.... 6 لینک به دیدگاه
MahSa.92 2151 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۲ بالاخره یه روز خوب میرسه... روزی که بالای عکسم مینویسن: "انا لله و انا الیه راجعون"!!! 15 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 شهریور، ۱۳۹۲ این روزها دوستانم یا به فکر آنان که در قُمارِ قرعه کشی...لاتاری را بِبرند و بروند... یا در این فکرند که لاتاری را نَبُرده ،بروند! رفتن... و رفتن از این باب که شاید آنور جوب..شاید در ایالات متفرقه ی ینگه ی دنیا...دُمبه ی آبگوشتشان چرب تر باشد... و من فرار می کنم از کارتِ سبز! و دعوت نامه ی آماده... کشور گاوبازها...جایی خوبی ست برای آفتاب گرفتن در ساحل...ولی... ولی من دوست دارم..عَرَق پیشانی ام به جای آن ساحل...بر این ساحل بریزد... این ساحل که زباله دانی شده و جلبک های چسبیده به تانکر های چینی...دریایش را مدتی خونی کرده بود...ولی... ولی باز...دوست دارم...لا به لای سنگ های همین خاک...صدای دریا را بشنوم... . . . من...به چشم عده ای از دوستانم.. مجنونم و به چشمه ی عده ی دیگر خوش خیال.... و چه خوب که خودم هم معترفم این میان که....جنونم به خاک ست و خیالم خوش به مردمانی که می شناسمشان... . . . توضیح:جلبک های چسبیده به تانکرهای چینی همون پدیده ی کِشَند قرمز خلیج فارس هست در چند سال پیش باعث شد آب های خلیج فارس قرمز رنگ بشه که استعاره شده تو نوشته هام به خونی شدن ساحل...پرسیده بودن بچه ها اضافه کردم این توضیح رو 28 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده