nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۲ چقدر خوبه وقتی کسی پیش بابات ازت تعریف کنه....در اون لحظه روی ابرا سپری مکنی... یعنی یه جورایی بابام به داشتن من افتخار میکنهحتما دیگه... خدایا این شادیارو از ما نگیر:hapydancsmil: 13 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۲ بچه ها هیس !!! آدم بزرگا خوابن. 16 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۲ وقتی ادم تو دور و برش میبینه ادمایی رو که چندین و چند سال فقط تظاهر کردن دلش برا دور بری های اون ادم میسوزه چه عذابی میکشن بخصوص اگه سرنوشت یه تعداد انسان دست اون فرد باشه 11 لینک به دیدگاه
One gear 7070 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۲ _____________________________________________________________________________________________________________________ یه خط سکوت واسه تمام حـــــــــرفایی که تو دلم بمونه بهتـــــــره...که اگه بگم محکوم میشم به غم نویسی.... بیـــــــزارم از کسی که با یه جمله ات محکومت می کنه به هرچیزی که تو اون جمله بوده...! بیــــــــــزارم از کسی که ناحق قضاوتم می کنه بدون اینکه چیزی ازم بدونه... 12 لینک به دیدگاه
دختر باران 18625 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۲ هیچی به اندازه حرف زور حرصمو در نمیاره 9 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۲ و همچنان متنفر از تبعیض ... 10 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۲ می خندم . . . شادم . . . . . . اما . . . اما قبلا از ته دل می خندیدم . . . قبلا از ته دل شاد بودم . . . 13 لینک به دیدگاه
..!Alfa!.. 2854 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۲ یاد گرفتم که اگه شاد نباشم تظاهر کنم شادم جسمم رو کوک کنم! لبام و گونه هام کش اومدن رو دوس دارن! دلم منبسط می شه شادی هم میاد می ریزه توش! حتی برا یه لحظه کوتاه ... توی این ضرب زدن های پی در پی به سیم های دلم بعد کوک کردنش هارمونی ذوق به گوشام می رسه و شاد می شم و شاد می شن! 7 لینک به دیدگاه
nasim184 12256 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 شهریور، ۱۳۹۲ خدایا منو ببخش که زود به بعضیا اعتماد میکنم بعد که ازشون ناراحتم میام سراغ تو 7 لینک به دیدگاه
manjari 2934 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۲ چقدر لذت بخشه وقتی عصبی هستی طرفت بدون اینکه بهش چیزی بگی حالتو بفهمه و تلاش کنه تا بخندونتت بعد تو یواشکی پشت تلفن ریسه بری از خنده و نذاری بفهمه بعدش بهت بگه نمیخواد جلوی خندتو بگیری راحت باش !!!!! 11 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۲ اجرای امشبم تموم شد.بدون شک این دو شب تا الان بهترین تجربه زندگیم بوده.خیلی با بچه ها صمیمی شدیم.. امیدوارم دوباره زود زود کلاسها و تمرینامون شروع بشه... 15 لینک به دیدگاه
..!Alfa!.. 2854 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۲ سنجاق زدم به دو تا آدرس در sticky notes تو دسکتاپ!!! یادمه سالها پیش هم دو تا آدرس رو سنجاق زدم تو ذهنم در واقعیت!!! در صفحه اول صحن ذهنم! محو شدن هر دو فقط مونده خاطره هاش که هر از چندی ارور وار میان رو صفحه اول جستجوم! شب و روز ؛ عروس سپید پوش و دوماد سیاه پوش! لحظه لقای اونها، لحظه فراقم خواهد بود! :girl_angel: چه خوش است در واقعیت هم همین باشد!:hapydancsmil: بدرود! 4 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۲ دلــــــــــم خواهر میخواد دوستای خوبی دارم که واسم مث خواهرن اما دلم خواهر میخواد که تو خونه کنارم باشه ... 13 لینک به دیدگاه
manjari 2934 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۲ وااااااااااااااااااای از مازیار فلاحی آهنگاش و حسی که توی صداشه داغونم میکنه، حتی توی اوج شادی دپرسم میکنه نه یه حس خاصی میده مثل زخمیه که وقتی فشارش میدی دردناکه اما دردش آرومت میکنه 7 لینک به دیدگاه
sasan2007 1323 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۲ بعضی وقتا اینقدر باید شکست بخوری و برنامه ریزی کنی تا به بالاترین سطح موفقیت برسی شکست هم غم داره وهم تجربه مهم تجربه اش هست موفقیت امروز از شکست های قبل بودن 12 لینک به دیدگاه
H O P E 34652 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۲ پــــر از ادعـــــــــــــا غرق در توهــــــــــــم آلوده به حســــــــــادت عاشق بچــــــــــــه بازی همیشه در حال قضــــاوت چــــــــــی بگم دیگه آخه ... 11 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۲ یعنی دم این بدشانسی گرمها همیشه که هست یه وقتهایی هم با فک و فامیل همین طور بی خبر هول میخوردند میایند تو زندگیت نمیدونی باید چجوری بیرونشون کنی..... کاشکی یکمم خوش شانسی ازش یاد میگرفت هز از گاهی یه سری بهمون میزد.. کلا یادم رفته چه شکلی بود اصلا ..................... چندشب پیشها خواب دیدم هی از زمین وزمون آدمهای مختلف هی میایند تو خونمون من با داد و فریاد مینداختمش بیرونها مثلا خانمهای چادری .. دخترها با تاپهای واز ولنگ و پسرهای تیپ های مختلف .. زن همسایه پرومون خلاصه اینقدر هی انداختمشون بیرون که نا برام نموند... .............................. الان دیگه رفتم توی هفته سومی که کلا سکوت کردم و با هیچ کسی کلامی حرف نمیزنم مگر بیرون از خونه و بالجبار .. فقط یا مسیج میدم یا تایپ مینم سکوت کردن هم برای خودش عالمی داره ها میگند ادامه بدی یه روزی لال میشی و حرف زدن یادت میره ولی اصلا مهم نیست برام.. همون بهتر که نتونم حرف بزنم یه دنیا از زبونم درامانه .................... خدا شما کلا از رو نرو هیچ رقمه اصلا مهم نیست راحت باش 8 لینک به دیدگاه
manjari 2934 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۲ آدم واقعا گاهی دیوونه میشه ها !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! مثل الان من بیخودی شنگول و منگولم فکر کنم زیادی قاطی کردم خدا شفا بده 5 لینک به دیدگاه
پیرهاید 10193 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 شهریور، ۱۳۹۲ [h=5]آری اندکی مانده نامه ی فراغت از تحصیل ما هم بخورد و بقولی برود پی کارش(!) گرچه دور بود کروکی هایی که میگویم از محدوده ی جغرافیای دانش گاهک ما اما امروز که خیابان انقلاب را می رفتم بالا ، کتابفروشی ها ، کافه فرانسه ، سینما ها ، زیرپله ها ، ساندویچی ها ، پارک دانشجو همه و همه برق میزدند ، انقدر که نوستالژی داشتند مینالیدیم در گذشته ی خویش ، اری می رسد که میکوبیم بر پشت دست ، در حسرتیم از همین گذشته ، برای بازگشتش برای دلخوشی ها و سختی هایش بقولی اگر حتی بستی پنج سالگیت را با مواد افزودنی تا سی سالگیت نگه دارند ، این لیس کجا و آن لیس کجا تقدیم به همه ی دلشده ها هائد [/h] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 7 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده