رفتن به مطلب

.:. گاه نوشـــــته های نواندیشـــــانی ها .:.


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

از بس که من شبا بیدارم صبحا وقت اذان دلم همش هوای ماه رمضون و می کرد...hanghead.gif

 

آخ جـــــــووووون بوی سحراش داره میاد کم کم!hapydancsmil.gif

 

امسال خیلی منتظرش بودم... دیر کرده بود انگـــــار!hanghead.gif

  • Like 14
ارسال شده در

چی شد؟

واقعا چی شدیم؟

به بهترین دوستت اعتماد میکنی و میای درد و دل کنی باهاش...

وسط حرفت میگه ببخشید شارژم زیاد نیس نگه داشتم زنگ بزنم به ... اگه جواب ندادم ناراحت نشو...

 

 

 

پ.ن : بهترین کار طبق روال گذشته سکوته....

  • Like 21
ارسال شده در

مگه من قبل ازین چجوری بودم؟ راحت زندگی میکردم.

از ارامش بخش و اینا هیچ خبری نبود؟

ولی الان شبا فقط کابوسsigh.gif

اما من کم نمیارم.

دنیا و ادماش دارن باهام میجنگن منم میجنگم. میخوام همه چی رو خودممممممممم درست کنم. با همون دستای دخترونم، با همون شیطنتا، با همون خنده ها، با همون دل کوچولوم که شکسته، با ظرافتهای دخترونم ، با همین ضعیف بودنم. اما من تا اخرش هستمممممممممممممم:ws37:

  • Like 14
ارسال شده در

دم زندگی گرم...!:ws37:

  • Like 10
ارسال شده در

شبیه خوابه . . .

 

آره احتمالا داریم خواب می بینیم . . .

 

همش فکر می کنیم زندس . . .

 

همش اسمش تو دهنمونه . . .

  • Like 24
ارسال شده در

دلم یه کلبه ی کوچولو میخواد...یه کلبه ی چوبی ِ ساده...کنار دریا!

 

خودم باشم و خودم...

  • Like 22
ارسال شده در

احساس میکنم همه چی خیلی ساده تر از این چیزایه که من فکر میکنم و عمل میکنم!!! :banel_smiley_4:

  • Like 18
ارسال شده در

به جرم پــــدر بودنت , حکم همیشه دویدن برایت میبرند

 

بی اعتراض به حکم فقط... میدوی!

 

و در تنهایی ات نفسی تازه میکنی

 

پدر که باشی در بهشتی که زیر پای تو نیست

 

باز هم دلهره هایت را مرور میکنی

 

درهر چین و چروک صورتت یه قصه از زندگی خوابیده

 

درعمق نگاهت یه انتظار و چشم به راهی است بی پایان

 

:sigh:کاش بیشتر قدرشونو بدونیم

  • Like 19
ارسال شده در

واقعا چ استادای احمقی پیدا میشن:w000:

خودش میگه کارا و سوالاتونو برام ایمیل بزنید، بعد از دورورزم نمیره اون ایمیل کوفتیشو چک کنه...زنگم که میزنی بگی برو میلتو چک کنه جواب نمیده....بی شخصیت:w000:

  • Like 15
ارسال شده در

:ws28:

آدم روز به روز خبرایی می شنوه از "مخ زنی ها" و "رفاقت های حرفه ای" بین بچه های انجمن که شاخ درمیاره :ws3:

 

همین الان خبری به گوشم رسید که در صورت صحتش، برادران عارف تبدیل میشن به یکی از بزرگترین بانیان خیر در محیط مجازی :ws28:

 

 

پیشنهاد میکنم سر در اینجا بنویسید: بنگاه دوستیابی و حتی ازدواج نواندیشان :ws37:

  • Like 14
ارسال شده در

زمستـــــــــونه و آشــــــــــش تابستـــــــــونه و آبدوغ خیارش

 

چقدم امروز هوا گرم بود رفتم خونه مامانم خونه نبود منم جای همه برو بچ خــــــــــــــالی یه آبدوغ خیاری با یــــــــــــــخ درست کردم که همچین جیگری حال اومدم ...

 

اصن این تیرماهی ها بد بجوی دستپختشون خوبه آبدوغ خیاراشونم که معروفه اصن :w02:

  • Like 13
ارسال شده در

خستـه ام ...

 

مثل پرنده ایی که قفس را به پرواز ترجیح میدهد!

 

خسته!

 

کاش کســی بفهمد!

  • Like 6
ارسال شده در

موضــــوع انشـــاء: خوشبختی

به نام خـــــــدا

خوشبختی یعنی قلب پدر و مادرت بتپـــد...

 

پایان...hanghead.gif

  • Like 6
ارسال شده در

چقد خوبه یه عده ادم دور و برت باشن به اسم دوست

دوستایی که باهاشون کلی خوش بگذرونی نه فقط خوش گذشتن وقتایی هم که تو خودتی هواتو داشته باشن بیان سراغت و بگن بیا بیرون از خودت . . .

دوستای خوبم دوستتون دارم:icon_gol:

  • Like 8
ارسال شده در

تازه رسیدم

رسیدنی که هیچ تازه گی نداره ولی

کاش میشد همش رفت

رفتن پر از اتفاق های تازه است

تو راه همش خواب بودم

بیش از چهار ساعت و نیم

خواب که نه شاید تعریفش باشه

" واکنش بدن به خستگی شدید"

خستگی که از بی نظمی زندگی این روزام میاد

بی نظمی! آره واقعا ...من حدیدا عجیب بی نظمی های زندگیم را حس میکنم

و خیلی بهش فکر میکنم، حتی یه جورایی زیادی

همین زیادی فکر کردن ها

آره دقیقا همین زیادی فکر کردن ها هم خودش یه جور بی نظمیه

اینکه همه چی در هم و بر هم به نظرم میاد و شلوغ

اینکه چیزای ساده و نو را دوست دارم

چیزای ساده و تکرار نشدنی

کم یاب و ناب مثل یه ...

مثل یه ...

  • Like 14
ارسال شده در

هرگز این چهار چیز را در زندگیت نشکن:

اعتماد ، قول ، رابطه و قلب

زیرا وقتی این ها می شکنند صدا ندارند !

ولی درد بسیاری دارند

  • Like 6
ارسال شده در

مسیحِ من را نه در عُمق ناپدید تاریخ....در همین روزها..جلوی چشمانم به صلیب کشیدند...

 

وقتی که کاهنان نیزه ی کین و عناد را از لفافه کشیدند و بر دست و پایش زدند...من حاضر بودم و ناظر...

 

یادم بماند...وقتی سینه برای مسیح تاریخ چاک چاک می کنم...

 

در همان وقت...مسیح های زمانم را خود با دست خود به صلیب می کشم...

 

عجب تناقضی ست!...

 

میزانسن فقط این میان فرق کرده....نقش ها همان نقش و دیالوگ ها همان دیالوگ...

 

این میان فقط چهره ی کاهنان موجه تر شده و چهره ی مسیح خاکستری تر....البته به رسم زمانه...

 

.

.

.

 

دیر زمانی نخواهد گذشت که به نقطه ای می رسیم..که کاهنان مسیح می شوند و مسیح می شود کاهن!:icon_redface:

  • Like 7
ارسال شده در

هی من تکرار میکنم زوج اندیشان کسی باور نمیکنه...دوستان اخبار ناقص نزارید خب:banel_smiley_4::banel_smiley_4: بگید دقیقا از چه کسی باید شیرینی بگیریم؟

-----------

یک روز خوب در کنار دوستانی خوب و یک گروه جالب و باحال...حسابی خوش گذشت....بچه ها مچکریم:ws3:

  • Like 12
ارسال شده در

بله دقیقا همینه یه روز عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

با دوستان عااااالیییییییییییییییییییییییی:ws3:و کلی خوشیییییییی:ws37:

  • Like 8
ارسال شده در

آدم ی مواقعی با ی سری از ویژگی های خودش دچار خوشی و خوددوست داشتن زیادی میشه که قنننننننننند تو دلش آب میشه....من الان دقیقا تو همین وضعیتم///:ws3:

  • Like 9
×
×
  • اضافه کردن...