دل مانده 7714 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۲ یه تار موی دوستای مجازی می ارزه به صدتای اون دوستای ِ به اصطلاح واقعی ...که فقط بلدن تظاهر به دوستی و محبت کنن 17 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۲ زبانم را گاز گرفتم....که دیگر به واژه ی "کاش" نَچرخد!... که این کاش...کِشت کُننده ی دانه ی افسوس و برداشت کننده ی خِرمَنِ حسرت ست!... من تاولِ زبان را به جان می خرم که لحظه ی تِرکاندن تاولِ دل را تجربه نکنم... که دلِ تاول زده...روح تاول زاده می آفریند... و آن زمان است که زخم.... بی درمان می شود... . . . من چند روزی... حرف زدن، اَزَم بَر نمی آد... به زبانِ ایما و اشاره می گویم مقصودم رو... زحمت ترجمه اش را بِکِش... 24 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۲ قلب ادم میگیره وقتی مجبور میشه بعضی عکسارو حذف کنه. آی آدمها..چرا همچین میکنید با خودتون و بقیه؟ چــــــقد من و ما کَم شده ایم.. 21 لینک به دیدگاه
Abbas.H 15131 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۲ بعضی وقتا شرایط انقد بد میشه که آدم دوس داره یه دفعه نیست و نابود بشه ... اینکه میگن میخواستم آب بشم برم زیر زمین واقعا، واقعا بعضی وقتا از ته دل میگن ........... 19 لینک به دیدگاه
Abbas.H 15131 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۲ بچه ها یه دعایی میکنم .... خدا وکیلی همه بگن آمــین : الهم عجل لولیک الفرج برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 17 لینک به دیدگاه
The Developer 5478 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 تیر، ۱۳۹۲ بعضی ها هم هستن که باید دستتو بزنی به شونشون بهشون بگی: نه / خوشم اومد ... از اونیکه که فکر میکردم آشغالتری . با تقدیم مراتب تشکر و احترام / وحید 8 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۲ به یک سال نکشید! فهمیدن اسلام سیاسی به دردشون نمیخوره. 15 لینک به دیدگاه
seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۲ Hesabım kalsın mahşere Su gibi akar giderim Artık sürersin bir sefa Ne cismim kaldı ne cefa Şikayet etmem bu defa Dişimi sıkar giderim Beddua etmem üzülme Kafama sıkar giderim! 10 لینک به دیدگاه
One gear 7070 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۲ در حیرتم یه موجود بی زبون که فقط بلده بخوابه و شیر بخوره و گریه کنه چطــــــــــور آدمو اینقد هیجان زده می کنه! امروز دوستم نی نی 10 روزه شو آورد خونمون! واااااااااااااااای چقده کوشولو بود! فقط هم یا خواب بود! یا بلند می شد گریه می کرد و شیر می خورد... بعـدش دوباره خواب! البته گاهی هم واسه خودش لبخند میزد!مامانم میگه فرشته ها نازش میدن! امروز خیلی بیشتر دلم هوای اینو کرده که کوشولوی ما هم زودتر بیاد صداش تو خونمون بپیچه! 20 لینک به دیدگاه
Just Mechanic 27854 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۲ این روزا اصلا" حالم خوب نیست و هَمَش تظاهر میکنم خوبم ولی داغونِ داغونم کاش یه چیزی می بود که آرومم میکرد 19 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۲ خیــــــــــلی سخته ادم ارامش رو حتی برای خواب نداشته باشه ... خیلی سختــــــــــــه ... 11 لینک به دیدگاه
Saba Heidari 14145 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۲ دلم واسه خودم خیلی تنگ شده. میدونی چرا؟ چون من اونی که باید نیستم، اونی هستم که شماها خواستید، شماهایی که الان دیگه نیستید....... از این خنده های زورکی خسته ام.... 13 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۲ عاشقم به خود! قسم می خورم به آن لحظه که یک هفته می نویسم برای یک دفاع! آخر سر در لحظه از خود می بافم! قسم به آن لحظه که دست به دلم و سریع الجواب! می گویم آنچه در دل است....حال چه شود برداشت طرف که هندوانه است...یا زهر انار! قسم به آن لحظه که طاقت از کف دادم...ولی حرمت نشکستم.... قسم به آن لحظه که هذیان گفتم....کسی جدی نگرفت!.... قسم به آشفتگی ها...به فَرقِ کَجَم...به پیراهن نیمه بیرون زده از شلوار! قسم به آدمی که هر چه هست...به خود ایمان دارد.... پ.ن:بی ایمانی به خود....سقوط است با کله به دره ی ناامیدی! موخره:البته ازآنور بام نیافتم..و نیافتی رِفیق! 15 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۲ هر بار که میرم ازمایش یک سال سِنمو ازدفعه قبلی بیشتر مینویسن!هیچکس اندازه مسئول پذیرش ازمایشگاه روند پیر شدن منو درک نکرد 14 لینک به دیدگاه
*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۲ خریت نکن و برگرد ... دلم برات تنگ شده نادیا ... برگرد 8 لینک به دیدگاه
One gear 7070 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۲ ای کــــــاش از ته دلم شاد بودم! تمام زندگیمو میدم فقط یه ثانیه از روزایی که همه بودیم بدون اینکه جای مهم ترین آدم زندگیم خالی باشه... برگــــرده... خیلی بده بخوای از یه تولد ذوق کنی اما اونی که باید باشه و ببینه ،نیست...واین میشه یه درد بزرگ...یه دلتنگی عمیق تر... بدتر از همه اینه درد داشته باشی ...دلت تنگ باشه اما مجبور باشی بخندی... گاهی هم به اجبار خندیدن نیست...اشک هم یه مدت که مدام بیاد یهو خشک میشه... دیگه بغض کردنات ...گوشه گرفتنات ...حتی خندیدنات از گریه هم بیشتر درد داره... 8 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۲ گردش اجباریم عالمی داره ها والابه زور آدمو میرن گردشه 10 لینک به دیدگاه
.Yaprak 15748 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۲ یکی از چیزایی که ازش میترسم خودمم از خودم خیلی میترسم از اینکه تو هر شرایطی ممکنه یه تصمیم نسنجیده یه کار نسنجیده بکنم و بدترین ها سرم بیاد و بدترین ها رو سر یکی بیارم میترسم ... کــــــــــــــــــــــــلا از آدمـــــــــــــــــــــــا میترسم مخصوصــــــــــــــــــــــا از نوع مثلا دوســــــــــــــتش دشمن و غریبه رو حداقل یه زمینه ذهنی داری که ممکنه ازش ضربه بخوری ولی دوست رو نه ضربه دوست ،بی احترامی دوست ،حرف کوبنده دوست ، جا خالی دادن دوست و بی تفاوتی های بعدش بد جوری آدمو خرد میکنه ... بد جوری ... حس تنفــــــــر بعدش رو چیکار کنم !!! 17 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۲ خدایی بعضی چرا بی جنبه هستنآخه آدم این همه بی جنبه؟خدا شفابده 9 لینک به دیدگاه
Abbas.H 15131 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۲ گاه می اندیشم، خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید ؟ آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی می شنوی، روی خندان تو را کاشکی می دیدم .... شانه بالا زدنت را، _ بی قید _ و تکان دادن دستت که ، _مهم نیست زیاد_ و تکان دادن سر را که، _ عجیب ! عاقبت مرد ؟_ افسوس ! _ کاشکی می دیدم ! من به خود می گویم : چه کسی باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد ؟ چه کسی باور کرد ؟ ....... 14 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده